پایان نامه ریشه های تاریخی هوش هیجانی
قسمتی از متن:
از آن جا که توجه به خلاقیت و هوش هیجانی نقش مهمی در تعلیم و تربیت دارد، بر دست اندرکاران تعلیم و تربیت است که افرادی خلاق تحویل اجتماع بدهند. به معلمان باید خاطرنشان ساخت که رفتار خلاق و عوامل درونی و بیرونی مرتبط باآن رفتار را می توان تغییر داد. لذا شناخت خصوصیات افراد خلاق و ویژگیهای شخصیتی آنها امری ضروری است. یک مانع بر سر راه خلاقیت و نحوه تفکر دانش آموزان درباره خودشان است. «من ابتکار ندارم» «من هرگز کاری به جز کارهای عادی بلد نیستم» باورکردن دانش آموزان از این گونه ارزیابیهای منفی درباره خود و باورداشتن آنها به گفتن «من گرد کارهای پیش پا افتاده نخواهم گشت» می تواند خلاقیت را در آنان بالا ببرد(نلر[1] 1329 ، ص 104)
یکی از کارکردهای اصلی آموزش و پرورش این است که دانشآموزان را نسبت به شخصیت خودشان آگاه سازد. دانش آموزان باید از همان سالهای ابتدایی مدرسه بی همتابودن خود و دیگران را به طور عمیق و کامل، احساس کند. فرد برای رسیدن به خلاقیت و خودشکوفایی، نیازمند اعتماد به خود است. شخص باید به ارزش فردی خود اطمینان داشته باشد ولی معلمان ما به جای اعتماد به خود، نیاز به امنیت را پرورش می دهند و دانش آموزان را چنان می سازند که در گروه احساس راحتی کنند و برای کنارآمدن با مردم همان کند که معلمانشان از آنها می خواهند و همکلاسانشان انتظار دارند. همچنانکه اشاره شد کتاب نقش زیادی در خلاقیت دارد و از آن جا که عوامل متعددی با خلاقیت مرتبط هستند، تحلیل این عوامل بسیار حائز اهمیت است. دلسردکردن خود به عنوان یک عامل بازدارنده خلاقیت است. اعتماد به نفس نیروی عظیمی در تداوم خلاقیت به شمار می رود وچه لسا ایده های بالقوه مهمی که در اثر عدم اعتماد به نفس خلق کنندگان آن در نطفه خفه گردیده و هرگز از آن باخبر نمی شود. (اسبودن[2] ، 1370، ص 31).
هدف اصلی در این تحقیق
بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت در بین دانش آموزان متوسطه نظری منطقه 11 تهران می باشد.
1- بررسی رابطه هوش هیجانی در بین دانش آموزان دختر و پسر.
2- بررسی رابطه هوش هیجانی در بین دانش آموزان دختر رشته های ریاضی و تجربی وانسانی .
3- بررسی رابطه هوش هیجانی در بین دانش آموزان پسر رشته های ریاضی و تجربی وانسانی.
4- بررسی رابطه هوش هیجانی در بین دانش آموزان دختر سال اول عمومی
5- بررسی رابطه هوش هیجانی در بین دانش آموزان پسر سال اول عمومی.
به عقیده بروآن[3] (1989) مقدماتی ایجاد می شود. در این وسط معجزه ای رخ می دهد و چیزی به رسم خلاقیت حاصل می شود.
گیلفورد[4] (1971) خلاقیت را این گونه تعریف می کند:
تفکر واگرا در حل مسئله. به نظر او تفکر واگرا تفکری است که در جهات مختلف سیر می کند.
مک[5] کینون خلاقیت را حل مسئله به نحوی که ماهیتی «بدیع و نو داشته باشد» تعریف می کند.
ویلیامز می گوید: «خلاقیت مهارتی است که می تواند اطلاعات پراکنده را به هم پیوند دهد».
استین[6] (1975) خلاقیت را به عنوان : یک فرایندی که منجر به ایده ای تازه شده و توسط گروه زیادی در زمانهای مختلف، مفید قانع کننده و تابع دفاع باشد» تعریف می کند.
گیلفورد در مدل «ساختار عقل» خود،خلاقیت را متشکل از 8 بُعد اساسی زیر می داند:
1- حساسیت به مسئله [7]
2- سیالی[8]
3- ایده های نوین[9]
4- انعطاف پذیری [10]
5- هم نهادی [11]
6- تحلیل گری[12]
7- پیچیدگی [13]
8- ارزشیابی[14]
به نظر او زیر هرکدام از این بعدهای اساسی چند بعد فرعی قراردارد. برپایه این مدل گیلفورد یک مجموعه ای از آزمون برای اندازه گیری خلاقیت ساخته که این مجموعه شامل 13 آزمون است. 9 آزمون کلاسی و آزمون شکلی تورنس[15] (1989) خلاقیت را بطور خلاصه مرکب از چهار عامل اصلی می داند:
1- سیالی: یعنی استعداد تولید ایده های فراوان
2- ابتکار: یعنی استعداد تولید ایده های بدیع، غیرمادی و تازه.
3- انعطاف پذیری: یعنی استعداد تولید ایده های متنوع و یا روشهای بسیار گوناگون.
4- بسیط: یعنی استعداد توجه به جزئیات.
[1] - Neller
[2] - Esboodan
[3] - Brawn
[4] - Guilford
[5] - Mc.
[6] - Stein
[7] - Sensitivity To
[8] - Fluency
[9] - Nwel ideas
[10] - Flexibility
[11] - Synthesizing
[12] - Analyzing
[13] - Complexity
[14] - Evaluation
[15] - Torrance