مقاله شرط نتیجه
یکی از حالاتی که موجب غیرقابل فسخ بودن وکالت میشود، شرط وکالت ضمن عقد لازم است که ممکن است در قالب شرط نتیجه یا شرط فعل در ضمن عقد گنجانده شود. در صورتی که وکالت در ضمن عقد لازم و به صورت شرط نتیجه مورد توافق واقع میگردد، مثل اینکه در ضمن عقد بیعی شرط شود فروشنده وکیل خریدار باشد تا مورد معامله را به ثالثی اجاره دهد، شرط نتیجه به نفس اشتراط حاصل میشود و از این جهت قابل اسقاط نمیباشد. از آنجا که شروط ضمن عقد توافقی فرعی محسوب میشوند که از عقد اصلی تبعیت میکنند لذا شرط وکالت در ضمن عقد لازم نیز از عقد اصلی کسب لزوم میکند و از حیث بقا لازم میگردد. در مورد غیر قابل فسخ بودن وکالتی که به صورت شرط نتیجه در ضمن عقد لازمی واقع گردیده است تردیدی وجود ندارد لیکن از آنجا که هر شرطی مشروط لهی دارد این سؤال مطرح است که آیا این شرط قابل اسقاط از ناحیه مشروط له میباشد یا خیر؟
برای پاسخ به این سؤال باید در دو مورد قائل به تمایز شد: اول اینکه شرط وکالت منحصراً به نفع یکی از طرفین نباشد و هر یک به نوعی هم مشروط له باشند و هم مشروط علیه. بدون تردید در این فرض فسخ وکالت امکانپذیر نمیباشد زیرا زوال این رابطه حقوقی نیازمند اراده و قصد هر یک از طرفین میباشد. و دوم اینکه شرط وکالت منحصراً به نفع یکی از طرفین باشد. بدیهی در این فرض مشروط علیه حق فسخ وکالت را نخواهد داشت و در مقابل نیز مشروط له میتواند از شرط صرفنظر کند و وکالت را فسخ نماید. اگرچه مستنداً به ماده 244 قانون مدنی شرط نتیجه قابل اسقاط نمیباشد، لیکن در فرض مزبور مشروط له شرط را اسقاط نمیکند بلکه لزوم تبعی عقد وکالت به اعتبار توافق ارادههای طرفین و در حقیقت قصد مشترک آنان برای غیرقابل فسخ بودن وکالت است لذا در جایی که مشروط له از این اختیار و امتیازی که قرارداد برای او قائل شده است صرفنظر میکند، دلیل ندارد که برخلاف ماهیت وکالت، عقد را غیرقابل فسخ از جانب او دانست. بعبارهاخریü در این فرض موکل شرط را اسقاط نمیکند بلکه وکیل را عزل میکند و اقدام او موجب زوال تبعیت وکالت از عقد لازم میگردد. در فرضی که موکل مشروط علیه است بیگمان حق عزل وکیل را از دست میدهد، لیکن این سؤال متصور است که آیا حق انجام وکالت را نیز به تبع وجود این شرط از دست داده است یا خیر؟
فرض کنید در ضمن عقد بیعی شرط شده است که خریدار وکیل فروشنده باشد تا برای تأمین ثمن معامله به طلبکار وی مراجعه کرده و طلب فروشنده را وصول و از محل آن، ثمن معامله را تأمین نماید. در این فرض وکیل که از طرف فروشنده تعیین گردیده است مشروط له محسوب میشود و فروشنده عقد بیع نیز مشروط علیه، آیا وی میتواند شخصاً برای وصول طلب خود به بدهکار مراجعه نماید و طلب خود را مطالبه کند؟ و اگر اینچنین است آیا این امر با وکالت بلاعزلی که طرفین بر آن توافق کردهاند منافات ندارد؟
بدیهی است آنچه مبین این مطلب است توافق و خواست طرفین میباشد، و امری است که باید با مراجعه به ارادههای باطنی و قصد مشترک طرفین چگونگی آن را جویا شد. اگر در ضمن عقد توافقی نسبت به آن صورت گرفته باشد که همان ملاک عمل واقع میگردد و اما اگر طرفین در ضمن عقد سکوت اختیار کرده باشند، به نظر میرسد اصل بر این است که موکل حق انجام مورد وکالت را خواهد داشت. اطلاق ماده 683 قانون مدنی حکایت از این دارد که موکل خود میتواند مورد وکالت را انجام دهد خواه اینکه وکالت ضمن عقد لازم واقع شده و بلاعزل باشد و یا اینگونه نباشد. در هر صورت به نظر میرسد در صورت سکوت، موکل حق انجام وکالت را از دست نمیدهد، مضافاً به اینکه در این فرض که تردید در وجود این حق ایجاد شده است، اصل عدم اسقاط این حق و در نتیجه بقاء آن است و به عبارت دیگر وجود حق را استصحاب میکنیم.