مقاله رابطه بین هوش هیجانی و کارآفرینی در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
هوش هیجانی
با توجه به پیشرفت روز افزون دانش و فن آوری، و همچنین اهمیت فراوان یادگیری و توانایی حل مسائل و مشکلات پیچیده عصر فن آوری، شناخت همه جانبه توانمندی های روان شناختی، اهمیت ویژه ای یافته است. دراین میان عواملی که درموفقیت فردی در ابعاد تحصیلی، شغلی، زناشوئی دخیل هستند بیش از پیش مورد توجه ومطالعه قرار گرفتند. نکته شایان ذکر است که هوش بهریا IQ به تنهایی درموفقیت افراد درابعاد ذکر شده نقش چندانی ایفا نمی کند.
درکشورهای پیشرفته بحث بهره هیجانی و هوش هیجان مطرح شده است. این مفهوم در مؤسسات، سازمانها و مراکز صنعتی و به خصوص درمصاحبه های استخدامی کابرد فراوان دارد. زیرا هوش هیجانی بالا درموفقیت افراد تأثیر فراوان دارد. البته مشروط بر آن که فرد از یک بهره هوشی نرمال برخوردار باشد.
تعریف هوش هیجانی (EQ)
اصطلاح هوش هیجانی درسال 1995 توسط دانیل گلمن مطرح شد. گلمن هوش هیجانی را چنین تعریف می کند: هوش هیجانی یعنی توانایی مهارتمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوصی ترین احساسات دیگران، رفتار آرام سنجیده درروابط انسانی، به عبارت دیگر، فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، به خوبی می تواند احساسات خود را مهار کند و آنها را به شکل مناسب بیان کند.
مفهوم هوش هیجانی از دیدگاه بار- آن
بار- هوش هیجانی را عامل مهمی درشکوفایی توانایی افراد برای کسب موفقیت درزندگی تلقی می کند و آنرا با سلامت عاطفی و درمجموع، سلامت روانی مرتبط میداند.
گلمن بامطرح ساختن پژوهش های خارق العاده ای که درزمینه مغز و رفتار انجام شده است. نشان می دهد که عوامل دیگری دست اندرکارند که موجب می شوند افرادی که هوشبهر بالایی دارند درزندگی موفقیت های چندانی به دست نیاورند، اما کسانی که هوش متوسطی دارند، درمسیر موفقیت قرار بگیرند این عامل جنبه دیگری از هوشمندی را شامل می شوند که گلمن آن را هوش هیجانی می خواند.
این ویژگی ها، مشخصه افرادی است که درزندگی واقعی، موفق و کارآمدند. و درمحیط کارخود، نظر همه را به خود جلب می کنند.
هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است: یعنی اینکه چه چیزی موجب برانگیختن آنان می شود. چگونه کار می کنند و چگونه می توان با آنان کاری مشترک انجام داد.
بازاریاب های موفق، ساستمداران، معلمان، پزشکان و رهبران مذهبی احتمالاً درزمره افرادی هستند که از درجات بالایی از هوش میان فردی برخوردارند.
تعریف قابلیت هیجانی از دیدگاه « کارولین سازی»[1]
صلاحیت یا قابلیت هیجان عبارت است از تجلی کفایت خود، درمبادلات اجتماعی که هیجانها را برمی انگیزد. کفایت خود یعنی فرد عقیده دارد وی دارای ظرفیت و مهارت برای رسیدن به نتیجه مطلوب می باشد. هوش هیجانی شامل کنترل احساسات و هیجانهای خود شخص و دیگران می گردد.
تنظیم آنها و استفاده از اطلاعات برمبنای هیجانها، برای راهنمائی تفکر و عمل قابلیتهائی که درهوش هیجانی وجود دارند شامل الف، ارزیابی و بیان هیجانها درخود و دیگران (ب) جذب و درونسازی هیجانها و افکار (ج) ادراک و تجزیه و تحلیل هیجانها ورد، تنظیم هیجانها برای پیشبرد رشد هیجانی وعقلانی می باشد.
سالوی درسالهای اخیر تعاریف قبلی از هوش هیجانی راتاحدی تصفیه نموده و به مدل توانایی هوش هیجانی اشاره دارد که شامل چهار جزء اصلی می باشد 1- ملاحظه و دریافتن، ارزیابی و بیان هیجان 2- تسهیل تفکر به وسیله هیجان 3- ادراک و تجزیه و تحلیل هیجانها با بکار بردن معلومات هیجانی 4- تنظیم سازگارانه هیجان به معنی دیگر هوش هیجانی از دیدگاه مایروسالوی اشاره دارد به یکدسته توانائی ها که در پردازش اطلاعات هیجانی به کار می روند.
بنابراین هوش هیجانی را میتوان این گونه تعریف کرد: توانائی درک، ارزیابی و بیان صحیح هیجانها توانایی درک مفاهیم مربوط به هیجانها کاربرد زبان مربوط به هیجانها، توانایی دستیابی و تولید احساسات برای تسهیل فعالیتهای شناختی، توانایی کنترل و تنظیم هیجانهای خود و دیگران برای رسیدن به رشد، حال خوب و ارتباطات اجتماعی مؤثر پنج عامل مرکب و مقیاسهای 15 گانه هوش هیجانی بار آن عبارتند از عامل اول) هوشی درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوه ای غیر مخرب و رها بودن از وابستگی اطلاق می شود.
مباحثه
تحلیل نتایج یک عمدتا تراز بالا از هوش هیجانی همه کار آفرینان را، و نیز یک تزار شدیدا رضایت بخشی را از همه مقیاسهای فرعی از دو مدل EQ را نشان داد.
هر کار آفرین یک تراز کاملا بالا را هر سه جز مدل مایر، کاروسو، و سالووی (1990)،نقد و بیان، تنظیم و بهرهوری از هیجان را نشان داد. هر یک از آنها خودآگاهی هیجانی مهم و آگاهی از هیجانها را در دیگران نشان داد. برای مثال، آنها به ویژه در درک نیروها و نقطه ضعفهای خود، متضمن هیجان ها، مهارت داشتند. بدیهی بود که همه کارآفرینان میبایست تراز بالایی از درک دیگران، نه تنها از بیان کلامی هیجان، بلکه بیان غیر کلامی هیجان را میداشتند. رفتار خموش یا کنارهگیر یک بیان ویژه از هیجان بود که کارآفرینان آن را یک واقعه عمومی برای مدیریت خود ملاحظه کردند. بطرزی علاقهمند، هر کارآفرین ذکر کرد که زنان به بیشترین مقدار از مدیریت، و درک هیجانی نیاز داشتند.
توانایی ترغیب کننده همه کارآفرینان همچنین توانایی آنها را خواندن هیجانها آنهایی که در پیرامونشان بودند و آنهایی که بلافاصله در حال تعامل با آنها بودند را نشان داد.
بیان هیجان نه تنها از کارآفرینان آشکار بود. بلکه آنها اغلب اوقات به صورت بیانی ظاهر شدند و به آن عمل نمیکردند که از اطلاعات هیجانی خود مضایقه کنند. آنها هر کدام از یک محیط کار را رفعت بخشیدند در آنجا که «دست برنده رو میشود»، و بیان هیجان، قسمتی از راهبرد کاری تشویق میشود.
کارآفرینان همچنین ظاهر شدند تا یک توانایی قوی داشته باشند. تا به هر کارمندی درباره هیجانهای خود نزدیک شوند، هیجان و موفقیت را، در یک اقدام برای حل، موضوع خطاب کنند.
تنظیم هیجان ها، بالاترین توانایی مقیاس های فرعی برای هر کارآفرین بود، در توانایی برای تمرکز، با وجود ابهام، موانع، یا هرج و مرجهای هیجانی، مبارزه کردن با اضطراب محل کار، و هم اضطراب شخصی، کنترل خود شدیدا آشکار بود، کنترل خود به طور استثنایی در بیان و نمایش در پیش تبعیتها در سطح بالایی بود. کنترل هیجانهای دیگران در موفقیت آنها در ایجاد الهام و تعهد، برانگیختن مهارتها، ابقا هماهنگی، و دستکاری کردن اعتماد دیده شد.
بهرهوری هیجانها در حل مشکل، در عملکرد هر روزه به ویژه درهمه کار آفرینان قوی بود. واکنش های هیجانی به چنین موقعیتها مانند انتقاد و نفی، ابهام واضطراب ظاهر شدند تا بهرهبرداری شوند که نتایج عظیمتر و پافشاری حصول آید. در نظر گرفتن یک اختلال به عنوان یک مبارزه، دورههای مدام اختلالهای عمده و جزیی، پذیرفتن اختلالها به عنوان نرمال، تبدیل آنها به یک دلیل مثبت برای پیشرفت، بهرهوری باورنکردنی از هیجان را نشان داد. برای مثال، هر کار آفرین گرایشی را برای مبدل کردن احساسات منفی برانگیخته شده به توسط انتقاد یا نفی، به واسطه یک درک حمله شخصی به درون یک انگیزه برای پیشرفت را بیان نمود.
ترس از تکرار یک چنین نفی یا انتقاد بنابراین بهرهبرداری شد تا یک مشکل را حل کند. هر کارآفرین بهرهوری از اضطراب را به عنوان یک منبع تعیین و قطعیت نمایش داد. استفاده از ناکامی به عنوان یک انگیزهساز برای حصول، اتفاق نمونه دیگری از بهرهبرداری برای هر یک از کارآفرینان بود. سرانجام، درک آنکه هر شخص یک فرد است و نیاز به توجه فردی دارد و دستکاری هیجانات آنها نشان داد که همه کارآفرینان توانایی باور نکردنی از EQ داشتند.