تحقیق تاثیر شرایط مختلف بر یادگیری
مقدمه
انسان هایی که ما می شناسیم و با آنها در ارتباطیم، بر اثر یادگیری به آنچه که هستند رسیده اند. آنان عادت های زندگیشان را آموخته اند، و این عادت ها و همین طور خزانه معلومات، مهارت ها و شایستگی های انسانیشان که آنان را افراد متمایزی می سازد، میتوانند با یادگیری تغییر یابند.
بزرگسالان افرادی بسیار قابل انطباق هستند و به شایستگی عمل می کنند. اینکه چگونه توانسته اند از نقطه شروع کودکی فوق العاده متکی به دیگران و نسبتاً بی کفایت بوده اند تا به این نقطه پیش بروند، پرسشی حائز اهمیت و قابل تعمق است. به طور حتم، بخشی از پاسخ به این پرسش در ساختار وراثتی و درک فرایند تحول (رشد) در جریان نشو و نما نهفته است. بخش دیگر که به مجموعه شرایط متفاوت در زندگی فرد مربوط میشود، همانا یادگیری است. به طور کلی مشخص شده است که مهارت های انسانی، ارج نهادن ها و استدلال ها با گوناگونی فراوانشان، همین طور امیدها، آرزوها، نگرش ها و ارزش های انسانی از لحاظ تحول تا حد زیادی به رویدادهایی وابسته اند که یادگیری نامیده می شود.
اگر شخص بخواهد می تواند در همین نقطه به تفکر خود در مورد یادگیری پایان دهد و خود را این گونه قانع سازد که تحول انسان با تمام تجلیاتش به دو عامل رشد و یادگیری و کنش متقابل بین آنها وابسته است. شخص می تواند در مورد کودک بگوید «او خواهد آموخت» درست همان گونه که می گوید «او بزرگ خواهد شد و این چیزها را پشت سر خواهد گذاشت» و انکار چنین بیاناتی بس دشوار است. اما برابر ساختن یادگیری و رشد و نمو به عنوان رویدادهای طبیعی به منزله نادیده گرفتن مهمترین تفاوت بین آن دو است. عواملی که بر رشد و نمو اثر می گذارند به مقدار زیاد جنبه ارثی دارند؛ اما، عواملی که بر یادگیری تأثیر می کنند، اساساً با رویدادهایی که در محیط زیست فرد وجود دارند، معین می شوند. وقتی خمیر مایه ارثی فرد هنگام بستن نطفه تعیین شد، تغییر در رشد او به آسانی میسر نیست، مگر با تدابیر بسیار استثنایی، اما اعضای جامعه انسان که خود مسؤل مراقبت از شخص در حال تحول است، بر رویدادهایی که یادگیری را تحت تأثیر قرار می دهند کنترل زیاد دارد. همان طور که به ما گفته اند «تجربه بزرگترین معلم است». این بدان معنی است که رویدادهایی را که فرد در حال تحول، تجربه می کند- چه در منزل، چه در محیط جغرافیایی و مدرسه، یا در محیط های اجتماعی گوناگون دیگر- یادگیری او را مشخص می سازند، و بنابراین تا حد زیادی نشان می دهند که او چگونه فردی خواهد شد.
...
برخی پدیده های مربوط به یادگیری
اینکه مردم چگونه و تحت چه شرایطی یاد می گیرند، پرسشی است که به توسط چندین نسل از روانشناسان یادگیری مورد پژوهش بوده است. یادگیری بدون شک تا حدی به سبب سنت فلسفی اش که تأکید زیادی بر تجربه به عنوان تعیین کننده دانش انسان داشته، یک مسئله مورد علاقه نویسندگان و پژوهشگران آمریکایی بوده است. بنابراین، ارزش آن را دارد که مقداری از وقت خود را برای توصیف این رویدادها که برای محققان یادگیری شناخته شده اند، صرف کنیم؛ این پدیده ها زمینه اندیشه درباره یادگیری را تشکیل می دهند. آنها راه را به سوی تعیین تأثیراتی که نظریه جاری یادگیری را شکل داده اند هدایت خواهد کرد، و این امر بدون شک بر جریان های آتی نیز اثر میگذارد.
پژوهش درباره یادگیری، مدل ها یا الگوهای نمونه متعددی را ایجاد کرده است که غالباً نویسندگان این رشته بدان ها مراجعه می کند. این الگوها شرطی سازی، یادگیری از راه کوشش و خطا، بینش و «قانون اثر» را در بین موارد دیگر شامل می شوند. این پدیدههای آشنا برای عموم غالباً برای بیان شباهت ها با مغایرت های اساسی میان موقعیت هایی که در آنها یادگیری اتفاق می افتد به کار می روند.
تداعی
شاید یکی از با سابقه ترین اندیشه ها درباره یادگیری، آن چیزی باشد که به طور بنیادی بر تداعی رویدادهای ذهنی مبتنی است. یادگیری زمانی رخ می دهد که مثلاً همزمانی یا تطابق آوای یک ملودی و خواننده آن به نحوی با هم پیوند می یابند که ملودی موجب می شود خواننده را «به خاطر» بیاوریم. یادگیری موقعی صورت می گیرد که از طریق جفت سازی عمدی رویدادها در آموزش، به پیوندی بین مثلاً «هفته» و «هفت روز» میرسیم.
...