پایان نامه شخصیت ضد اجتماعی
بیان مسئله و تعاریف:
اختلال شخصیت ضد اجتماعی
اختلال شخصیت ضد اجتماعی با اعمال ضد اجتماعی و جنائی مستمر مشخص است اما معادل جنایت کاری نیست بلکه ناتوانی برای مطابقت با موازین اجتماعی است که شامل بسیاری از وجوه رشد نوجوانی و جوانی بیمار می گردد به بیان دیگر به رفتارهایی ضداجتماعی گفته می شود که در جامعه مورد پسند نیست ولی در نزد انجام دهنده ی آن ناپسند و زیان بخش شمرده نمی شود و افراد ضد اجتماعی می خواهند که نظام موجود را به هم ریخته به هر قیمتی که شده از راه آسان موفق گردند آنان در جستجوی ارزشهای افسانهای هستند و به علت تکانش های خود لزوم ترمز کردن آن ها را احساس نمی کنند به علت جستجوی منابع لذت و نیز ضعف اراده به آسانی گرفتار مواد مخدر و الکل می شوند انحراف های جنسی به فراوانی در آن ها دیده می شود و آنان بدون احساس کوچکترین پشیمانی مرتکب جرم می شوند شخصیت ضد اجتماعی که جامعه رنجور و روان رنجور نیز به طور متناوب و به جای آن به کار می رود بر چسبی است که رفتار خلاف قانون و ضد معیارهای اخلاقی جامعه را توصیف می کند که به منظور خیلی ها شدیدترین و جدی ترین نوع اختلال روانی است بی قرار بودن و تکانشوری آنان سبب می شود در اندک زمان سر به هوا شوند که خود طبیعت واقعی آنان است بدهکاری بسیار بالا می آورند خانواده ی خود را رها می کنند پول های شرکت را بر باد می دهند و دست به تبهکاری و قانون شکنی می زنند وقتی گرفتار قانون می شوند توبه هایشان چنان متعاقد کننده است که از تنبیه معاف می شوند و فرصت دیگری به آنان داده می شود با این حال به ندرت به قول خود وفا می کنند و گفته هایشان هیچ ارتباطی با احساسات و اعمالشان ندارد.
فهرست مطالب
چکیده یک
پیشگفتار سه
فصل اول: ساسانیان
۱-۱- دودمان ساسانی ۱
۱-۲- پادشاهی ساسانیان تا قباد ۳
۱-۳- مزدک و جنبش مزدکیان ۲۵
۱-۴- خسروانوشیروان در تاریخ ۲۷
۱-۴-۱- جنگ اول با بیزانس ۲۸
۱-۴-۲- جنگ دوم با بیزانس ۲۹
۱-۴-۳- جنگ با هیاطله ۳۰
۱-۴-۴- دست نشاندگی یمن ۳۰
۱-۴-۵- جنگ با ترکها ۳۱
۱-۴-۶- جنگ سوم با بیزانس ۳۱
۱-۵- اصلاحات خسرو انوشیروان ۳۳
۱-۵-۱- برقراری نظم و آرامش ۳۳
۱-۵-۲- مالیات ۳۴
۱-۵-۳- اصلاحات ارضی ۳۶
۱-۵-۴- اصلاحات در تقسیمات کشوری و نظامی ۳۸
۱-۶- شخصیت و خصال انوشیروان ۴۰
۱-۷- سکه های انوشیروان و جام خسرو ۴۳
۱-۷-۱- سکه های انوشیروان ۴۳
۱-۷-۱-۱- کلیات ۴۳
۱-۷-۱-۲- سکههای دوره انوشیروان ۴۶
۱-۷-۲- جام خسرو ۵۴
۱-۸- دانش در دوره خسرو انوشیروان ۵۵
۱-۹- ایوان مداین یا طاق کسری ۶۱
فصل دوم : خسرو انوشیروان در ادبیات باستانی ایران
۲-۱- بررسی نام خسروانوشیروان ۶۴
۲-۲- خسرو انوشیروان در آثار فارسی میانه زرتشتی ۶۶
۲-۲-۱- بندهش ۶۶
۲-۲-۲- زند وهمن یسن ۶۷
۲-۲-۳- کارنامه انوشیروان ۷۰
۲-۲-۴- اندرز خسرو قبادان ۷۳
۲-۲-۵- گزارش شطرنج و وضع نرد ۷۵
۲-۲-۶- توقیعات انوشیروان ۷۷
فصل سوم: خسرو انوشیروان در کتابها و آثار دوران اسلامی
۳-۱- شاهنامه فردوسی ۸۰
۳-۲- پادشاهی خسرو انوشیروان به روایت مورخان دوران اسلامی ۱۲۰
۳-۲-۱- مسعودی ۱۲۰
۳-۲-۲- دینوری ۱۲۲
۳-۲-۳- حمزه اصفهانی ۱۲۳
۳-۲-۴- گردیزی ۱۲۵
۳-۲-۵- ابن اثیر ۱۲۶
۳-۲-۶- ابن خلدون ۱۲۷
نتیجهگیری ۱۲۹
فهرست منابع فارسی ۱۳۱
فهرست منابع تصاویر ۱۳۶
فهرست منابع لاتین ۱۳۷
چکیدة انگلیسی ۱۳۸
فهرست منابع
فهرست منابع فارسی :
۱- آلتهایم، فرانتس و استیل، روت، تاریخ اقتصاد دولت ساسانی، ترجمه هوشنگ صادقی، ۱۳۸۲٫
۲- آموزگار، ژاله و تفضیلی احمد، زبان پهلوی ادبیات و دستور آن، تهران، ۱۳۷۷٫
۳- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه ابوالقاسم حالت، جلد ۵، تهران، ۱۳۶۲٫
۴- اصفهانی، حمزه، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۶٫
۵- بوسایلی، ماریو، هنر پارتی و ساسانی، ترجمه یعقوب آژند، تهران، ۱۳۷۴٫
۶- بهار، مهرداد، بندهش، تهران، ۱۳۸۰٫
۷- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۶۲٫
۸- بیانی، ملک زاده، تاریخ سکه، ۱۳۳۹٫
۹- پروکوپیوس، جنگهای ایران و روم، ترجمه محمد سعیدی، تهران، ۱۳۸۲٫
۱۰- پورداود، ابراهیم، یشتها، جلد ۲، تهران، ۱۳۷۳٫
۱۱- پیرنیا، حسن، ایران قدیم، تهران، ۱۳۷۳٫
۱۲- تبریزی، محمدحسین ابن خلف، برهان قاطع، ج ۱ و ۲، تهران، ۱۳۷۵٫
۱۳- تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۸٫
۱۴- ثعالبی، عبدالملک ابن محمد، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، تحقیق هـ . زتنبرگ، ترجمه محمد فضائلی، جلد اول، تهران، ۱۳۶۸٫
۱۵- ثعالبی مرغنی، حسین ابن محمد، شاهنامه کهن، ترجمه سید محمد روحانی، مشهد، ۱۳۷۲٫
۱۶- حقیقت، عبدالرفیع، فرهنگ شاعران زبان پارسی، تهران، ۱۳۶۸٫
۱۷- خسروی، خسرو، جامعه دهقانی در ایران، تهران، ۱۳۵۷٫
۱۸- دبیر سیاقی، سید محمد، نامور نامه باستان، تهران، ۱۳۷۹ .
۱۹- دنت، دانیل، مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، ۱۳۵۸٫
۲۰- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ج پنجم، تهران، ۱۳۷۳٫
۲۱- دینوری، ابوحنیفه احمدابن داود، اخبارالاطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، ۱۳۶۴٫
۲۲- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، مجمل التواریخ و القصص، تصحیح محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۷۸٫
۲۳- راشد محصل، محمدتقی، زند وهمن یسن، تهران، ۱۳۷۸٫
۲۴- رستگار فسایی، منصور، فرهنگ نامهای شاهنامه، جلد ۲، تهران، ۱۳۷۹٫
۲۵- ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، تهران، ۱۳۵۴٫
۲۶- زرینکوب، روزبه، “ایران: ساسانیان” ، دایره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۰، تهران، ۱۳۸۰٫
۲۷- زرینکوب، عبدالحسین و زرینکوب، روزبه، تاریخ ایران باستان، تهران، ۱۳۷۹٫
۲۸- زرینکوب، عبدالحسین، در قلمرو وجدان، تهران، ۱۳۶۹٫
۲۹- سامی، علی، تمدن ساسانی، شیراز، ۱۳۴۲٫
۳۰- سلوود، دیوید، “سکههای ساسانی“، در: یار شاطر، احسان و دیگران، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان: پژوهش دانشگاه کیمبریج، ترجمه حسن انوشه، جلد سوم، قسمت اول، تهران، ۱۳۸۰، ص ۴۵۲-۴۲۹٫
۳۱- شهبازی، ع. شاپور، “خداینامه در متن یونانی”، در: افشار، ایرج و رویمر، هانس روبرت، سخنواره: پنجاه و پنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۷۶، ص ۵۸۶-۵۷۹٫
۳۲- صفا، ذبیحا…، دانشهای یونانی در شاهنشاهی ساسانی، تهران، ۱۳۳۰٫
۳۳- عبدالرحمان ابن محمد، ابوزید، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، جلد اول، تهران، ۱۳۴۲٫
۳۴- عریان، سعید، متون پهلوی، تهران، ۱۳۷۱٫
۳۵- فرای، ر.ن.، “تاریخ سیاسی ایران در دوره ساسانیان”، در: یارشاطر، احسان و دیگران، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی سلسله ساسانیان: پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمه حسن انوشه، جلد سوم، قسمت اول، تهران، ۱۳۸۰، ص ۲۷۶-۲۱۷٫
۳۶- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی، تصحیح ژولمول، تهران، ۱۳۸۱٫
۳۷- کریستین سن، آرتور، سلطنت قباد و ظهور مزدک، ترجمه احمد بیرشک، تهران، ۱۳۵۲٫
۳۸- قبادیانی بلخی، ناصر ابن خسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۵۳٫
۳۹- کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۷۸٫
۴۰- کلسینکف، آ.ای.، ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمه م.ر. ریاحی، تهران، ۱۳۷۵٫
۴۱- گردیزی، ابوسعید عبدالحی، زینالاخبار، تصحیح سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۲٫
۴۲- گیبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتوری روم، ترجمه فرنگیس شادمان، جلد دوم، تهران، ۱۳۷۰٫
۴۳- گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران، ۱۳۵۵٫
۴۴- لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، ترجمه شاپور راسخ، ایرانشهر، شماره بیست و دوم، تهران، ۱۳۴۲، ص ۵۲۸-۲۶۸٫
۴۵- مسعودی، ابوالحسن علی ابن الحسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد اول، تهران، ۱۳۶۵٫
۴۶- مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، جلد اول، تهران، ۱۳۶۹٫
۴۷- مکنزی، دیوید نیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۷۹٫
۴۸- نخجوانی، محمد ابن هندوشاه، صحاح الفرس، به کوشش عبدالعلی طاعتی، تهران، ۱۳۳۴٫
۴۹ – نفیسی، سعید، تاریخ تمدن ایران ساسانی، تهران، ۱۳۳۱٫
۵۰- نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، جلد اول، تهران، ۱۳۴۲٫
۵۱- نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها درزمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، ۱۳۵۸٫
۵۲- ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، ۱۳۷۰٫
۵۳- ویلسن، جی. کریستی، تاریخ صنایع ایران، ترجمه عبدا… فریار، تهران، ۱۳۷۶٫
۵۴- یار شاطر، احسان، “کیش مزدکی”، ترجمه م. کاشف ایران نامه، سال دوم، شماره اول، پاییز ۱۳۶۲٫
۵۵- یار شاطر، احسان، “آیین مزدکی”، در: یار شاطر، احسان و دیگران، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان: پژوهش دانشگاه کیمبریج، ترجمه حسن انوشه، جلد سوم، قسمت دوم، تهران، ۱۳۸۰، ص ۴۷۶-۴۴۷٫
فهرست منابع لاتین:
۱- Bartholomae, ch. Altiranische woreterbuch,Berlin, 1961.
2- Freiman, A pand namag zardust, Wien, 1906.
3- Justi, Ferdinand, Geshichte Irans von den altesten zeiten bis Zum, Ausgang der sasaniden, grudriss der Irani shen philologie,Berlin,vol 2, 1974.
4- Mochiri, M. I. , Etude de numismatique,Iranienne sous les sassanides et Arab- sasanides, tome, 2. Belgique , 1983.
5- Modi, j.j., cama oriental institute papres, Delhi, 1928.
6- Nyberg, S.H, A Manual of Pahlavi,Wiesbaden, part 2, 1974.
7- Paruk, F.D.J, Sassanian Coins,Bombay, 1965.
8- Thorrsian,H., Histoire de l’ Armenie et du peuple armenien, Paris, 1957.
9- Unvala, j. M. , notes sur des monnaies trouve’es a suse,Paris, 1934.
چکیده:
موضوع این پایاننامه بررسی شخصیت انوشیروان است. ابتدای فصل اول این پژوهش به تاریخ ساسانیان تا دوره قباد میپردازد ادامه فصل اول، خسرو انوشیروان در تاریخ (=جنگها، اصلاحات، شخصیت، سکهها، دانش و عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران در دوره وی) را مورد بررسی قرار میدهد. پایان فصل نیز به بررسی ویژگی و شکل ظاهری ایوان مداین که پژوهشگران بنای آنرا به خسرو انوشیروان نسبت دادهاند اختصاص دارد.
فصل دوم به بررسی خصوصیات خسرو انوشیروان در آثار و ادبیات باستانی ایران اختصاص دارد. در ابتدای این فصل نام خسرو انوشیروان در ادبیات باستانی ایران مورد بررسی قرار گرفته است و در پایان فصل به بررسی ویژگیهای خسرو انوشیروان در آثار فارسی میانه زرتشتی در شش اثر (= بندهش، زند وهمن یسن، کارنامه انوشیروان، اندرز خسرو قبادان، گزارش شطرنج و توقیعات بجای مانده از ایشان) اختصاص دارد.
فصل سوم که فصل آخر این پژوهش میباشد به بررسی شخصیت و تاریخ دوره خسرو انوشیروان در آثار دوران اسلامی بر اساس دیدگاههای فردوسی، دینوری، حمزه اصفهانی، گردیزی، ابن اثیر، ابن خلدون و مسعودی اختصاص دارد که تدقیق و مطالعه در این آثار نشان دهنده عظمت و شوکت سلسله ساسانیان در دوره خسرو انوشیروان میباشد.
بخش پایانی این پژوهش به جمع بندی و نتیجهگیری از مباحث بررسی شده میپردازد و حاوی مطالبی در رابطه با ویژگیهای شخصیتی خسرو انوشیروان و استنتاج از اقدامات وی میباشد در پایان نیز فهرست منابع فارسی و لاتین و چکیده انگلیسی درج گردیده است.
پیشگفتار
اردشیر بابکان موسس سلسلة ساسانی حکومتی را در ایران بنا نهاد که وجود تمرکز در حکومت، وحدت تمامی سرزمینهای ایران و برقراری دین زرتشتی به عنوان کیش رسمی ایرانیان از ویژگیهای عمدة آن بود.
برآمدن و ظهور ساسانیان سرچشمة یک سلسله دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی، دینی و اقتصادی در حیات مردم ایران گردید. بدیهی است که این تغییرات بدون سابقه و پیشینة اجتماعی عملی نشد و روی کار آمدن اردشیر بابکان و تاسیس سلسلة ساسانی، نمود ظاهری آمادگی جامعة ایرانی برای قرار گرفتن در جریان این تغییرات و تحولات بود.
با استقرار خاندان ساسانی بر تخت سلطنت ایران، ساختار تازه ای از قدرت و حاکمیت در ایران شکل گرفت.
این ساختار از ابتدا مبتنی بر اتحاد دین و دولت بود، اما در مدت بیش از چهار قرن حکمرانی این سلسله همواره روند یکنواختی نداشت و ساختار قدرت و حاکمیت ساسانیان به علت بروز رویدادهای داخلی و خارجی در تحول و تطور بود. قدرت سلطنت وقتی به اوج می رسید که قدرت روحانیون زرتشتی کاستی می گرفت و زمانی در نقطة ضعف بود که قدرت و حاکمیت در دست اشراف و موبدان قرار داشت. این کشش و کوشش پیوسته بین دو طرف در جریان بود.
در روزگار فرمانروایی ساسانیان، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران دستخوش تغییر و تحول بود و این مسئله در شکل سازمان و تشکیلات حکومتی نیز تأثیر می گذاشت. دهقانان از عهد خسرو انوشیروان به بعد نقش مهمتری در مسایل کشوری یافتند و قدرت این طبقه تاپایان عهد ساسانی رو به فزونی گذاشت. انوشیروان شاه خوش فرجامی است، که برخی از کارهای سودمند و متناسب با زمان موجب خوشنامی وی گردیده که معروفترین آنها عبارتند از: اصلاح آیین مالیات، توجه به آبادی و شهرسازی، سرکوبی دشمنان، دلبستگی به فرهنگ و دانش و بزرگداشت دانشمندان، اهمیت اقدامات وی و آرامشی که در حکومت وی بوجود آمد باعث شد تا وی را شاهی عادل بنامند. در این پایان نامه به تفضیل دربارة هر یک از اقدامات فوق به نقد و بررسی پرداخته می شود.
۱-۱- دودمان ساسانی
ساسان موبد آتشکده ای بود که در استخر برای ستایش ایزد بانو آناهیتا اختصاص داشت. همسر وی، رام بهشت[۱]، دختر یکی از پادشاهان بازرنگی بود و این سلسله پادشاهان در نیسایه سلطنت داشتند. ( شهر مزبور به مناسبت دیوارهای سفید از زمان استیلای عرب در فارس موسوم به بیضا شد).[۲]
پاپک پسر ساسان روابط خود را با بازرنگیها مغتنم شمرد و یکی از پسران خویش را که اردشیر نام داشت در دارابگرد به مقام عالی نظامی ارگبد رسانید. مقارن این احوال پاپک بر گوچهر (گوزهر) شاه که خویشاوند او نیز بود شورید و مکان گوچهر را که معروف به کاخ سفید بود به تصرف در آورد. سپس او را کشت خود بر اریکه سلطنت نشست.[۳] آنگاه از اردوان پنجم لقب پادشاهی برای پسر بزرگ خود شاپور خواست.
اردوان امتناع نمود ولی با وجود این شاپور پس از فوت پدر خود را پادشاه دانسته، اردشیر را مجبور کرد که تابع وی شود ولیکن طولی نکشید که به جهت خراب شدن زیر زمینی در قصر ملکه که همای نام داشت شاپور زیر آوار ماند و درگذشت و اردشیر پادشاه شد.[۴]
کریستین سن معتقد است شاپور زمانی که به دارابگر حمله کرد درخانه ای ویرانه فرود آمد اما ناگهان سنگی از سقف جدا شد و او را از پای درآورد.[۵]
اردشیر پس از سرکوبی شورش دارابگرد به کرمان حمله کرد. و پس از فتح آنجا و ضمیمه کردن خوزستان و اصفهان به متصرفات خویش در سال ۲۲۴ م. با اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی در هرمزگان خوزستان به نبرد پرداخت، در این نبرد اردوان کشته شد و سلسله اشکانی از هم فرو پاشید. بدین ترتیب اردشیر اول، که تاریخ، وی را موسس شاهنشاهی ساسانی می دانند، به سلطنت رسید و سلسله ساسانیان بنا نهاده شد.[۶] می توان گفت وقتی در بیست و هشت آوریل دویست و بیست و چهار میلادی اردوان پنجم پادشاه اشکانی در آن نبرد جان باخت این به معنای پایان قریباً پانصد سال فرمانروایی اشکانیان بر ایران و تاسیس سلسله ای جدید بود. [۷]
۱-۲- پادشاهی ساسانیان تا قباد
اردشیر اول: (۲۲۶-۲۴۱)
اردشیر بابکان رسماً در سال دویست و بیست و شش میلادی تاج شاهنشاهی ایران را بر سرگذاشت، گمان می رود این تاجگذاری را در زادگاه خود پارس، یا در معبد آناهیتا واقع در شهر استخر و یا در تنگة نقش رجب نزدیک استخر انجام داده باشد، زیرا اردشیر و شاپور اول در این جای نقش جلوس خود را بر سلطنت بر روی سنگ حجاری کردهاند.[۸]
اردشیر حکومت ملوک طوایفی عهد اشکانی را برانداخت، از قدرت خاندان های بزرگ کاست و با ایجاد سپاه منظم وحدتی در قلمرو خود پدید آورد. البته استقرار قطعی حکومت اردشیر چند سال پس از غلبه بر اردوان به دست آمد.[۹]
وی پس از تاجگداری و لشکر کشی به شمال بین النهرین و توفیق در تصرف این مناطق، بر سر ارمنستان با دولت روم درگیر شد و تقریباً تا پایان دورة شاهی با رومیان در جنگ بود.[۱۰] وی با تعرض به بین النهرین رومی ، نصیبین[۱۱] حران[۱۲] ظاهراً دورا- اوراپوس[۱۳] را هم تسخیر کرد.[۱۴]
به هر حال اردشیر در نزد جانشینانش اهمیت و حیثیت فوق العاده یافت و بعدها سرمشق حکمت و خرد تلقی شد.[۱۵]
شاپور اول: (۲۴۱-۲۷۱)
این پادشاه فرزند اردشیر بود و در سال دویست و چهل و یک میلادی به تخت نشست.[۱۶]
سلطنت شاپور اول، به جنگهای متعدد در شرق و غرب با کوشانیان و رومیان گذشت. در جریان همین جنگها، گردیانوس امپراتور روم کشته شد( دویست و چهل و چهار میلادی) و والریانوس امپراتور دیگر روم در سال دویست و پنجاه و نه یا دویست و شصت میلادی با سپاهیانش به اسارت افتاد.[۱۷]
حکومت مقتدرانه شاپور اول، بنیاد فرمانروایی ساسانیان را در ایران مستحکم کرد. و نشر تعالیم مانی در قلمرو ساسانیان که با اجازه شاپور اول صورت گرفت، باعث ناخرسندی موبدان زرتشتی شد.[۱۸]
شاپور اول، ظاهراً اندیشه مانی را وسیلة ایجاد وحدت بین پیروان ادیان مختلف قلمرو خویش می پنداشت. احتمال می رود علت دیگر تسامح شاپور در خصوص آیین مانی، جلوگیری از گسترش رو به رشد قدرت روحانیون زرتشتی و مداخلة آنان در امور حکومتی بوده باشد. [۱۹]
وی در سال دویست و هفتاد و یک میلادی در گذشت و پسر وی هرمز اول پس از وی به تخت نشست. [۲۰]
هرمز اول: (۲۷۱-۲۷۳)
پس از مرگ شاپور اول در سال دویست و هفتادو یک میلادی و به قولی دویست و هفتاد و سه میلادی هرمز اول به جای پدر به تخت نشست. هرمز که در هنگام حیات پدر در جنگهای روم و ارمنستان شجاعتها از خود نشان داده بود با عنوان «دلیر» خوانده می شد و شاپور مدتی فرمانروایی پارت و بعد ارمنستان را به وی سپرد. دربارة پادشاهی کوتاه او آمده است که با سغدیان جنگید، آنان را مغلوب کرد و بر آنان خراج نهاد. [۲۱] پادشاهی هرمزد کمتر از دو سال بود و در سال دویست و هفتاد و دو میلادی درگذشت.[۲۲]
بهرام اول : (۲۷۳-۲۷۶)
وی پسر شاپور اول بود که بعد از مرگ برادرش (هرمز اول) به تخت نشست. [۲۳]
در زمان این پادشاه ساسانی، زنو بیا [۲۴] ملکة تدمر برای رهایی از فشار و تهدید روم از ایران کمک خواست، اما بهرام، از روی بی تدبیری تنها نیرویی اندک به کمک او فرستاد در نتیجه هم زنوبیا و تدمر به دست رومیان افتاد وهم اورلیانوس [۲۵] امپرتور روم از مداخله ایران رنجید، و به قصد انتقامجویی طوایف قفقاز را تشویق به هجوم بر مرزهای ایران کرد، اما خودش که عازم بیزانس بود، در شورش سربازانش کشته شد. (دویست و هفتاد و پنج میلادی)[۲۶]
در زمان بهرام اول با اصرار کرتیر موبدان موبد، مانی دستگیر شد و در زندان جان سپرد.[۲۷]
بهرام دوم: (۲۷۶-۲۹۳)
پس از درگذشت بهرام اول پسرش بهرام دوم در سال دویست و هفتاد و شش میلادی بر تخت نشست. در ایام سلطنت بهرام دوم بین ایران و روم جنگ درگرفت امپراتور روم به قلمرو ساسانیان حمله کرد. رومیان تا تیسفون پیشروی نمودند ولی سرانجام امپراطور روم ارلیوس کاروس کشته شد و لشکریان روم مجبور به عقب نشینی شدند. در سال دویست و هشتاد و سه میلادی. بین ایران و روم معاهدة صلحی برقرار شد و از آن پس توجه بهرام به سمت شرق معطوف گشت و به آسانی توانست بر این نواحی مسلط شود. او پسر خود را که بهرام نام داشت به حکومت سرزمین سکاها گماشت وی را با نام سقانشاه (سکانشاه) ملقب ساخت. بهرام به قولی در سال دویست و نود و سه میلادی فوت کرد.[۲۸]
بهرام سوم : (۲۹۳-۲۹۳)
بهرام دوم در سال ۲۹۳ میلادی در گذشت و پسرش بهرام سوم جانشین وی گردید این شاه ملقب به سکانشاه بود زیرا در حیات پدرش به حکومت سرزمین سکاها ( سیستان) منصوب گشته بود.
وی ۴ ماه بیشتر پادشاهی نکرد زیرا بدست یکی از پسران شاپور اول بنام نرسی از سلطنت خلع شد. [۲۹]
نرسی: (۲۹۳-۳۰۲)
نرسی پسر شاپور اول و نوة اردشیر بابکان است. او به ارمنستان حمله کرد و پادشاه این کشور را که تیرداد نام داشت از آنجا بیرون راند. بدین سبب دوباره میان ایران و روم جنگ درگرفت اما سرانجام نرسی از رومیان شکست خورد و مجبور گردید با رومیان صلح نماید و به موجب آن قسمتی از ارمنستان صغیر را به آنان واگذار کند و از ادعاهای خود دربارة بقیه خاک این کشور صرف نظر کند. [۳۰]وقتی که نرسی از ارمنستان به سوی تیسفون آمد. عدة زیادی از بزرگان و نجبا ، در پایکولی واقع در شمال قصر شیرین کنونی، نزدیک سلیمانیة عراق از وی استقبال کردند و برای شرکت در مراسم تاجگذاری، تا پایتخت موکب وی را همراهی کردند. به فرمان نرسی برای جاودان کردن خاطرة این استقبال ، یک کتیبه دو زبانه ( پهلوی و پارتی) در محل پایکولی نقش گردید. نرسی به دنبال از بین بردن نفوذ موبدان و قدرت خاندانهای بزرگ بود.
وی به علت شکست خود از رومیان و عهدنامة ننگینی که بین او و رومیان منعقد گردید، دیگر نتوانست سلطنت کند. وی پس از چندی از حکومت کناره گرفت و از شدت اندوه در سال سیصد و دو میلادی درگذشت.[۳۱]
هرمز دوم : (۳۰۲-۳۰۹)
در سال سیصد و دو میلادی هرمز دوم جانشین پدرش نرسی گردید و برای همراهی کوشانیان با خود با شاهزاده خانمی از این طایفه ازدواج نمود.[۳۲]
مدت سلطنت وی کوتاه بود زیرا در سیصد و نه میلادی در جنگ با اعراب کشته شد، چون اعراب نواحی احساء[۳۳] بحرین را گرفته از آنجا به مرز ایران تجاوز می کردند.
آذر نرسی: (۳۰۹-۳۰۹)
پس از هرمزد دوم پسرش آذر نرسی بر تخت نشست. اما بزرگان و نجبا که پس از شکست نرسی در برابر روم بتدریج فرصت و امکان مداخلة مستقیم در امور کشور را یافته بودند، پادشاه جدید را پس از مدتی کشتند. یک برادرش را کور کردند و برادر دیگرش را به زندان افکندند که چندی بعد فرار کرد و به روم پناهنده شد.[۳۴]
شاپور دوم: (۳۰۹-۳۷۹)
در این هنگام چون دیگر کسی که شایسته سلطنت باشد باقی نمانده بود بزرگان برای آنکه خودشان بدون هیچ مشکلی زمام امور را در اختیار داشته باشند، سلطنت را به کودک هرمزد دوم که هنوز در شکم مادر بود یا تازه متولد شده بود ، دادند. این کودک که در تمام زندگیش شاهنشاه خوانده شد، شاپور نام داشت، و تاریخ او را به نام شاپور دوم یا شاپور ذوالاکتاف می شناسد.[۳۵]
در مورد این نام دو نظر وجود دارد اول اینکه به دلیل شدت سرکوب اعراب مهاجم که از غرب ایران را مورد تهاجم قرار میدادند، نزد عربها به «ذوالاکتاف» و نزد ایرانیان به «هو به سنبا» (= سوراخ کنندة شانه ها ) ملقب شد.[۳۶] دوم اینکه این لقب را از این جهت به شاپور دادند که شانة او پهن بود.[۳۷]
به هر حال وقتی شاپور به سن رشد رسید، خود را از نفوذ آنان رهانید و با عزم و ارادهای استوار حکومت در حال زوال ساسانیان را دوباره احیا کرد و آن را به اوج قدرت رساند.[۳۸]
نخستین کار شاپور تنبیه و به اسارت گرفتن اعراب متجاوز احساء بود که متناوباً در سواحل جنوبی ایران تاخت و تاز می کردند.[۳۹]
در دوران کودکی شاپور دوم، در روم دگرگونهایی پیش آمده بود که سبب می شد امپراتور روم داخل سرزمین ایران برای خود هوا خواهانی داشته باشد. توضیح اینکه امپراتور روم کنتستانتین[۴۰] به مسیحیت گرویده بود و آیین مسیح را به رسمیت شناخته بود (سیصدو سیزده میلادی) در نتیجه امپراتور روم حمایت از مسیحیان ایران را از وظایف خود می دانست، و مسیحیان ایران نیز به روم احساس علاقه می کردند. بدین ترتیب دشمنی مذهبی یکی از اختلافات بین ایران و روم شد، و مسیحیت به آیین دشمن تبدیل شد.[۴۱]
به هر حال مسئله مسیحیان برای شاهپور بیشتر یک مسئله سیاسی بود تا دینی چنانکه تعقیب مسیحیان و تخریب کلیسها برای او بخشی از جنگ با روم تلقی می شد.[۴۲]
در اثر وعظ و تبلیغات مذهبی گریگوری مقدس از سال سیصد میلادی به بعد دین مسیح بصورت دین رسمی کشور ارمنستان درآمده بود.[۴۳] به هر حال شاپور دوم با تحریک امپراطور روم بوسیله رنج و آزار مسیحیان وی را به جنگ ترغیب کرد اما قبل از جنگ امپراطور روم کنستانتین درگذشت.[۴۴]
در این هنگام اوضاع ارمنستان نیز آشفته بود، تیرداد پادشاه ارمنستان که به آیین مسیحیت گرویده بود درگذشت (سیصد و چهارده میلادی ) و جانشینان او هم افراد نالایقی بودند. و شاپور توانست یک پادشاه دست نشاندة خود را بر تخت بنشاند و ارمنستان را مطیع خود سازد.[۴۵] امپراطور جدید روم کنستانسیوس برای شاهپور حریف ساده تری به شمار می رفت. پس شاهپور در بین النهرین به تاخت و تاز پرداخت ، ولی از این جنگ نتیجة خاصی عاید هیچ یک از طرفین نشد.[۴۶]
اما شاپور در جنگ دوم خود با روم (سیصد و پنجاه و نه میلادی) توانست شهر آمٍد[۴۷] را تسخیر کند. مدتی بعد کنستانسیوس در گذشت و یولیانوس[۴۸] امپراطور جدید روم شد. وی به ایران لشکر کشید، اما زمانی که سپاه شاپور به او یورش بردند در جریان جنگ، امپراطور از ضربت زوبین یک سرباز ایرانی از پای درآمد (سیصد و شصت و سه میلادی) و جانشین او یوریا نوس [۴۹] با عجله قوای خود را از قلمرو ساسانیان خارج کرد. و به دنبال این وقایع طبق معاهده ای که به امضای طرفین رسید شاپور توانست، شرایط مورد نظر و خواستهای خود را به یوریانوس تحمیل کند از جمله پنج ولایتی که در زمان نرسی در اختیار روم قرار گرفته بود به ایران مسترد شد.[۵۰]
اردشیر دوم: (۳۹۷-۳۸۲)
بعد از شاپور دوم، اردشیر دوم که برادر وی نیز بود در سال سیصد و هفتاد و نه میلادی به سلطنت رسید. وی شاهی ضعیف النفس بود و در دورة پادشاهی وی قدرت و نفوذ درباریان و نجبا بسیار زیاد و قدرت پادشاه کم شد.[۵۱]
او بدلیل آنکه می خواست از نفوذ فوق العاده بجبا بکاهد از سلطنت خلع شد.[۵۲]
شاپور سوم : (۳۸۲-۳۸۸)
او پسر شاپور دوم و برادر زادة اردشیر دوم بود. در طاق بستان نزدیک کرمانشاه دو غار وجود دارد که در مدخل یکی از آنها بر روی سنگ تصویر برجستة شاپور سوم در حالیکه با کمند گورخوری را شکار می کند، منقوش است. همچنین در لنینگراد بشقابی موجود است که بر آن تصویری از این پادشاه در حالیکه به تنهایی مشغول کشتن شیری می باشد، نقش گردیده است این پادشاه نسبت به مسیحیان ایران مهربانی و ملایمت نمود و با تئودور اول قیصر روم روابط صمیمانه بر قرار نمود.[۵۳]
درباره این دو غار میتوان گفت که نخستین کوچکتر و دوم بزرگتر است. غار اول در زمان شاپور سوم کنده شده است زیرا شامل نقش برجسته این پادشاه و پدرش شاپور دوم است. لیکن مسلماً هر دو غار با هم ، یعنی در زمان شاپور سوم ساخته شده اند. شاپور دوم در سمت راست و شاپور سوم در طرف چپ قرار دارد. لباسشان به طرز جامه قدماست. هر دو تن دستها را بر شمشیر دراز و مستقیم خویش نهاده اند شاپور دوم تاج کنگره داری بر سر نهاد. این تاج از تاج شاپور اول تقلید شده جزئیات تاج شاپور سوم در اثر سائیدگی سنگ بزحمت تمیز داده می شود. هیئت این دو شخص نظیر شکل شمشیرداران و اشکال دیگری است که در غارهای ترکمنستان چین دیده می شود و در عین حال بسیار شبیه تصویر صلیبیون و شوالیه ها و اسقفهای قرون وسطی است.[۵۴]
[۱] کریستین سن نام همسر ساسان را دینگ آورده ( ر.ک: کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ۱۳۷۸، ص ۵۹).
[۲] پیرنیا، حسن، ایران قدیم، ۱۳۷۳، ص ۱۷۷٫
[۳] کریستین سن، آرتور، ایران… ، ص ۵۹٫
[۴] پیرنیا، حسن، ایران … ، ص۱۷۷٫
[۵] کریستین سن، آرتور، ایران… ، ص ۵۹٫
[۶] گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، ۱۳۵۵ ،ص ۳۴۷٫
[۷] وسیهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، ۱۳۷۰ ، ص۱۹۳٫
[۸] کریستین سن، آرتور، ایران… ص ۶۱٫
[۹] زرین کوب، روزبه، “ایران: ساسانیان” ، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، ۱۳۸۰، ص۵۲۸ .
[۱۰] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ ایران باستان، ۱۳۷۹، ص۱۴ ؛ زرین کوب، روزبه،“ایران: ساسانیان” ، دائره … ، ص۵۲۸٫
[۱۱] Nisibin، از شهرهای مرزی ایران و روم، و از مراکز مهم مسیحیان نسطوری بوده است و اکنون در جنوب شرقی ترکیه قرار دارد. (رک: زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه ، تاریخ…. ، ص ۱۵٫)
[۱۲] حران که در لاتین Carrhae نامیده میشود شهری کهن در بین النهرین بود که اکنون در جنوب شرقی ترکیه قرار دارد.؛ (رک: همو، همان، ص ۱۷٫)
[۱۳] Dura-Europos، شهر باستانی در سوریه، بر کنار رود فرات و در شمال پالمیرا. (رک:همو، همان ص ۱۷٫)
[۱۴] همو، همان، ص ۱۷٫
[۱۵] زرین کوب، روزبه،“ایران: ساسانیان”، دائره…. ، جلد دهم، ص ۵۲۸٫
[۱۶] پیرنیا، حسن، ایران …، ص ۱۸۷٫
[۱۷] فرای، ر.ن، “تاریخ سیاسی ایران در دوره ساسانیان”، در: یار شاطر، احسان و دیگران، تایخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان: پژوهش دانشگاه کیمبریج، ترجمه حسن انوشه، جلد سوم، قسمت اول، ۱۳۸۰، ص ۲۲۶٫
[۱۸] زرین کوب، روزبه،“ایران: ساسانیان”، دائره…. ، جلد دهم، ص ۵۲۸٫
[۱۹] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ…. ، ص ۲۵٫
[۲۰] پیرنیا، حسن، ایران …، ص ۱۸۳٫
[۲۱] ثعالبی، عبدالملک ابن محمد، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم ، به کوشش هـ. زتنبرگ، ترجمه: محمد فضائلی، ۱۳۶۸، ص ۳۱۷ – ۳۱۶
[۲۲] پیرنیا، حسن، ایران …، ص ۱۸۳٫
[۲۳] پیرنیا، حسن، ایران …، ص ۱۸۳٫
[۲۴] Zenobia
[25] Aurellianus
[26] پیرنیا، حسن، ایران …، ص۱۸۴-۱۸۳؛ زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ…. ، ص ۲۸-۲۷٫
[۲۷] زرین کوب، روزبه،“ایران: ساسانیان”، دائره…. ، جلد دهم، ص ۵۲۸٫
[۲۸] لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، ترجمه شاپور راسخ، ایرانشهر، شماره ۲۲، ۱۳۴۲، ص ۳۵۰٫
[۲۹] پیرنیا، حسن، ایران …، ص ۱۸۴ و ۱۸۵؛ لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، …، ص ۳۵۰٫
[۳۰] همو، همان ، ص ۳۵۱٫
[۳۱] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۱-۳۰٫
[۳۲] لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، …، ص ۳۵۱٫
[۳۳] احساء ناحیه ای است در مشرق شبه جزیره عربستان، کنار ساحل غربی خلیج فارس در قدیم آنرا بحرمان مینامیدهاند و در قرنهای نخستین اسلامی، مرکز آن هجر بوده است.؛ (رک: زرین کوب عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۱٫)
[۳۴] پیرنیا، حسن، ایران …، ص ۱۸۶٫
[۳۵] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۲٫
[۳۶]زرین کوب، روزبه،“ایران: ساسانیان”، دائره…. ، جلد دهم، ص ۵۲۸٫
[۳۷] پیرنیا، حسن، ایران… ، ص ۱۸۷٫
[۳۸]زرین کوب، روزبه،“ایران: ساسانیان”، دائره…. ، جلد دهم، ص ۵۲۸٫
[۳۹] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۵٫
[۴۰]constantine
[41] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۶٫
[۴۲] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۷٫
[۴۳] Thorssian,H., Histoire de l’ Armenie et du peuple armenien, 1954, p.67-8.
[44] زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۷٫
[۴۵] همو، همان، ص ۳۷٫
[۴۶] لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، …، ص ۳۵۳٫
[۴۷] آمٍد در قسمت شمالی بین النهرین و بر ساحل چپ دجله قرار داشته است. بعدها دیار بکر خوانده می شد و اکنون در خاک ترکیه وا قع است.؛ زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۳۸٫
[۴۸] Julianus
[49] Jorianus
[50] فرای، ر.ن، “تاریخ سیاسی ایران در دوره ساسانیان” …، جلد سوم، قسمت اول، ص ۲۳۸-۲۳۷؛ زرین کوب، عبدالحسین و زرین کوب، روزبه، تاریخ …. ، ص ۴۰-۳۸٫
[۵۱] لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، …،ص ۳۵۳٫
[۵۲] پیرنیا، حسن، ایران … ، ص ۱۹۱٫
[۵۳] لاکهارت، لارنس، “تاریخ سیاسی ایران”، …،ص ۳۵۳٫
[۵۴] کریستین سن، آرتور، ایران … ، ص ۱۸۷٫