استکبار جهانی و سفسطه دمکراسی
یکی ازتناقض های دنیای ما این است که همه از دمکراسی ملی خود صحبت می کنند وکسی نیست که ازدمکراسی بین دولتها و ملتها سخن بگوید .اگر هر عضو خانواده ای از دمکراسی نوع خود صحبت کند بدون اینکه دمکراسی در بین آن خانواده وجود داشته باشد سرنوشت چنین خانواده ای چه خواهد بود ؟ در جامعۀ بشری نیز اگر به فرض ،درهمۀ ملتها دمکراسی مود علاقه خود را پیاده کنند ولی میان خود دمکراسی نداشته باشند ،چنان نظام جهانی چیزی جزیک سیستم ستم گرانه و عقب مانده نخواهد بود .
امروز دمکراسی به عنوان مردم سالاری ، در خود جوامع غرب رو به انحطاط است و در سطح بین المللی ، دمکراسی و برابری در مقابل قانون وجود ندارد .«نظام جهانی و رابطۀ بین اللملی » با همۀ سازمانهای خودکه از پایان جنگ جهانی دوم به وجود آمده،به طور کلی یک سیستم«پدر سالاری» به معنی دیکتاتوری و زورگوئی آن است و نه یک سیستم دمکراسی به معنی مشارکت ،آزادی و مردم سالاری.
چطورمی توان درسطح ملی از « دمکراسی » غرب به عنوان مردم سالاری صحبت کرد ، وقتی که رابطۀ بین دولتها براساس نابرابری پایه گذاری شده است ونفاق ،تفرقه ، آشوب و تهمت و شخصیت کشی تحت لوای دمکراسی دردستورروزمسکبران قراردارد.قرآن کریم می فرماید:استکبار از صفات شیطان ( سورۀ بقره ، آیۀ 34) ، از صفات کفار ( سورۀ جاثیه ، آیه 31 ) و از صفات قوم گرائی و وسعت طلبی یهود ( سورۀ بقره ، آیۀ 87 ) است و دانشجویان علوم سیاسی و اجتماعی امروز ، وجود این صفات را به خوبی می توانند در آثار متفکران سیاسی غرب مانند ماکیاولی و هابس ملاحظه کنند و خصایص مربوط به آنها را در ادبیات معاصر مربوط به صهیونیسم مشاهده کنند .خاطرات بازیگران سیاسی دورۀ ما،مانند هنری کیسینجر درسطح خارجی و دلالان سیاسی طاغوت درسطح داخلی ، می توانند اسنادی در تعریف و تبیین این ذات استکبار باشد.به طورکلی ، ادبیات مربوط به استکباردر حال فزونی است و این فرصتی است برای دانشجویان و علاقمندان به درک و فهم روابط معاصربین اللملی .
در چند هفتۀ اخیردرآمریکا ، کتابی به قلم پطروس غالی دیپلمات مصری و دبیر کل سابق سازمان ملل درمورد روابط آمریکا با این سازمان بین اللملی منتشر شده است . محتوای این کتاب بیشتر در مورد حمایت اولیۀ آمریکا از انتخاب این دیوان سالار مصری به بزرگترین منصب سازمان ملل در سال 1991 و سپس مخالفت واشنگتن برای انتخاب مجدد او در سال 1996 به این سمت است توضیح اینکه « غالی»، تحصیلات خود را در دانشگاههای مصر و پاریس به اتمام رسانده و سالها درامور سیاسی ، اقتصادی و حقوقی آن کشور فعالیت داشته است . «غالی»از طرف واشنگتن و قاهره و بنا به توصیۀ حسنی مبارک رییس جمهور مصر و موافقت جرج بوش رییس جمهور وقت آمریکا ، نامزد دبیر کل این سازمان بزرگ بین المللی شد .
غالی که یک دیپلمات دوستدارآمریکاست ، در شرایطی به دبیر کلی این سازمان جهانی انتخاب می شود که احساسات ضدآمریکایی وضد غربی بر اثر جنگ خلیج فارس شعله ور شده و آمریکایی ها امیدوارند که با انتصاب او در این سمت ، با یک تیر چند نشان بزنند.غالی گرچه مسلمان نیست اما انتخاب او ، وجهۀ بیشتری به مصرکه متفق اصلی آمریکا در خاورمیانه است می دهد .
...
بردگی فرهنگی و اقتصادی، هدف نخبگان غرب
یکی ازمدیران ارشد مؤسسۀ بین المللی مطالعات استراتژیک لندن ، در مقاله ای که اخیراً در مجلۀ آمریکایی «نیوزویک» منتشر کرده است و خلاصۀ آن نیزبه صورت خبر، چندی پیش در مططبوعات چاپ شد ، به صراحت توصیه می کند ، برای اینکه غرب دشمنانش را شبیه خود کند استراتژی دوگانه مهاروآلوده سازی فرهنگی و اقتصادی آنها ، باید دستور کاردولتمردان و سردمداران غرب باشد . مدت بیش از نیم قرن ، مطالعات «مهارکردن» نظامها یکی ازاهداف اصلی تأسیس چنین مؤسسه هایی در اروپا و آمریکا بوده و توجه به پژوهش و جمع آوری اطلاعات در مورد استراتژی نظامی ، سیاسی و اقتصادی غرب ، به این گونه سازمانها مشروعیت علمی داده است . رشتۀ مطالعات روابط بین الملل و رشد آن در غرب ودانشگاههای امروزی را نمی توان ازفعلیت نخبگان غرب در این سازمانها جدا کرد . نفوذ این گونه مؤسسات در تبیین مفاهیم و تعاریف بین المللی درشرق و به خصوص کشورهای اسلامی و دربین دولتمردان و بـه اصـطلاح « روشنفکران» دانشگاهی،خود یکی از استراتژیهای « آلوده سازی» غرب بوده است . به تقلید از غرب ، مراکز، دفترها و سازمانهایی به همین نام در کشورهای غیر غربی احداث و تأسیس شده است ، بدون اینکه چنین سازمانهایی درک کامل و قدرت کافی و مستقل از استرتژی غرب داشته باشند . بدتر آن که عقدۀ حقارت و مرعوب شدن به غرب ، باعث شده است که عملکرد و الگوی نشست های چنین مراکزی در شرق و ممالک اسلامی همیشه همراه با مهمانان ، سخنرانیها و نظریه پردازان مؤسسه هایی از لندن ، نیویورک ، ژنو و پاریس باشد. ولی آنچه دربارۀ مقالۀ مدیر مؤسسۀ بین المللی استراتژیک لندن جالب است ، اعتراف او نه دربارۀ « مهارکردن» کشورهای مستقل بلکه در « آلوده کردن » اقتصاد و فرهنگ آنهاست .آلوده کردن مؤسسات و افراد ، سیاست استعماری ثابت غرب در دویست سال اخیر بوده است ولی آنچه امروز تازگی دارد این است که این آلوده کردن ، عمودی و یک بعدی نیست بلکه همۀ جوانب یک جامعه را در بر می گیرد .