خرید و دانلود فایلهای علمی

انواع تحقیق پروژه پاورپوینت مقاله و سایر فایلهای مجاز

خرید و دانلود فایلهای علمی

انواع تحقیق پروژه پاورپوینت مقاله و سایر فایلهای مجاز

پایان نامه فولکور

پایان نامه فولکور

قسمتی از متن:

برخی، اخیراً کوشیده‌اند که دوگانگی در هویت سمندر را توجیه کنند. در بخش «فرهنگ واژه‌ها»ی دیوان ایرج میرزا آمده است: سمندر، «مرغی است افسانه‌یی که گویند در آتش متکون می‌شود. در شعر و ادب فارسی، همواره از آتش دوستی و عشق این جانور به آتش سخن گفته شده است. اما در اصل، نام نوعی سوسمار است که بدن آن، نمناک است و ماده‌یی ترشح می‌کند که باعث خاموشی آتش می‌شود و از این روی، گمان برده‌اند که در آتش نمی‌سوزد و این مطلب، رفته رفته، صورت افسانه به خود گرفته و این جانور، به مرغ، بدل شده است.»

بورخس نیز توضیحاتی درباره‌ی سمندر دارد: «سمندر، نه تنها اژدهای کوچکی است که در آتش، زندگی می‌کند، بل (به نقل از یک واژه نامه):

«دو زیست حشره خواری است که پوستی، بغایت، سیاه و نرم با لکه‌های زرد دارد.» از دو ویژگی فوق، آن که بیشتر شهرت دارد، تخیلی بودن این حیوان است.

پلینی، در کتاب دهم تاریخ طبیعی می‌نویسد: «سمندر، به حدی سرد است که مثل یخ، آتش را با تماس خود خاموش می‌کند.» اما در جای دیگری از کتاب، با تجدید نظر در گفتة خود؛ با تردید می‌نویسد: اگر آن چه جادوگران دربارة سمندر گفته‌اند، حقیقت داشت، از این حیوان، برای خاموش کردن آتش سوزی خانه‌ها استفاده می‌کردند. وی در کتاب یازدهم، از حشرة بالداری به اسم pyrausta یا pyrallis ] آتش زیست[ ، سخن می‌گوید که در کوره‌های مس قبرس، درست، وسط آتش زندگی می‌کند. این حشره، اگر از کوره بیرون آید و در هوای آزاد، کمی پرواز کند، فوراً می‌میرد. سمندر، در ذهن بشر با این حشرة فراموش شده، یکی شده است.»

بورخس می‌گوید از نظر کیمیاگران، سمندر، روح عنصر آتش بود. وی در ادامه می‌نویسد: از بحث سمندر به عنوان نماد آتش و مباحثة ارسطو در این باب … انسان در می‌یابد که چرا مردم به سمندر افسانه‌ای اعتقاد داشتند. پیش از این‌ها «انباذ قلس»، حکیم سیسیلی، قضیة چهار «ریشه» یا عناصر اربعة ماده را صورت بندی کرده بود؛ عناصری که تضاد و یا قرابت آن‌‌ها، متأثر از محبت و بغض، منشأ همة فرایندهای کیهانی است. مرگی وجود ندارد. در جهان، فقط اجزای ریشه‌ها، وجود دارند، اجزایی که رومیان، آن را «عناصر» می‌خواندند. این عناصر، عبارتند ا ز: آتش، خاک، باد و آب. آن‌ها، ابدی هستند و هیچ کدام، از دیگری قوی‌تر نیست. اکنون ما می‌دانیم … این تفکر، خطا است، اما زمانی، مردم، آن را ارزشمند می‌دانستند و عموماً معتقد بودند این نظریه، در مجموع، سودمند است. «تئودور گمپرز» می‌نویسد: «این عناصر چهارگانه که سازنده و مقوم جهان‌اند، عناصری که هنوز هم در شعر و تخیلات مردم، زنده‌اند، تاریخی طولانی و شکوهمند دراند.» این نظام، از قیاس، بی‌بهره نبود: «از آن جا که حیوانات خاک و آب، وجود داشتند، به حیوانات آتش نیز نیاز بود. شأن و مقام علم، ایجاب می‌کرد سمندر، وجود داشته باشد. به همین لحاظ، ارسطو، از حیوانات هوا صحبت می‌کند. لئوناردو داوینچی، معتقد بود سمندر، از آتش تغذیه می‌کند و بدین صورت، پوست خود را تازه و احیا‌ می‌کند.»

«یونانیان، به هر یک از چهار ریشه یا عنصری که همة مواد را تقسیم می‌کردند، بعداً، روح خاصی، منتسب کردند. پاراسلس، کیمیاگر و پزشک سوئیسی قرن شانزدهم، عناصر چهارگانه و ارواح مرتبط با آن‌ها را چنین تقسیم بندی و نامگذاری کرد: «گئوم» ]معرفت[ خاک، «نیمو» ]حوری دریایی[ آب، سمندر آتش، و «سیلف» ]روح عنصری هوا[ یا «سیلفید» هوا.

خلاصه‌ی سخن بورخس این است که در جهانی که جانورانی از جنس عناصری چون خاک و آب، وجود داشتند، جای حیوانی از جنس آتش، در آفرینش، خالی بود و آن را می‌بایست تخیل انسان، بیافریند.

بنابراین، بیراهه نیست که گفته‌اند: «تولد او (سمندر»، از گوهر آتش باشد» و «جایی که هزار سال، آتش سوزد، این مرغ، پدید آید.»

تعبیر مولانا از سمندر در بیت زیر، نشان می‌دهد که این موجود، کاملاً با آتش، هم سخن است و هیچ بیگانگی و ناهمگونی و فاصله‌ای میان آن دو، نیست:

اندر آتش، کی رود بی‌ واسطه

جز سمندر، کورهید از رابطه

اما لازم بود که بعدها، انسان برای این موجود خیالی، دلیلی بتراشد و آن را ناپدید و مقطوع النسل و نایاب سازد تا بدین طریق بتواند باور به آن را هم در اذهان شگفتی جوی و جستجوگر آیندگان، زنده نگه دارد و هم ذهن شگلفتی پسند خود را – در جایی که این اعجوبه را می‌جوید و نمی‌یابد، اما قدمت و کثرت و توالی نقل و سخن مربوط به آن، باور بدان را در اعماق ذهن و ضمیرش رسوخ داده – با پذیرفتن وجود آن در گذشته، اقناع و راضی کند. از این رو، گفته شده که «چون پیغامبر بزاد، نسل این مرغ، منقطع شد.»

از دیدگاه نماد شناسی، گفته‌اند سمندر، نماد آتشی است که نمی‌سوزاند و وضو یا تطهیر کیمیایی و باران یا رحمت الهی، خوانده می‌شود. همچون همان آتشی که جاودانگان از پیروان آیین دائو، می‌توانند در آن وارد شوند، بی‌آن که بسوزند و از این راه، خود را از قیودات بشری، رها می‌سازند.

همچنین، «متألهین، برای اثبات رستاخیز جسم، ققنس و برای اثبات زیستن در آتش، سمندر را شاهد می‌آورند. کتاب بیست و یکم «شهر خدا»‌ی آگوستین قدیس، فصلی دارد که عنوانش چنین است: «در باب اینکه آیا جسم خاکی، امکاناً می‌تواند همیشه در آتش بسوزد»؛ و چنین آغاز می‌شود: «آخر من به بی‌ایمانان، چه بگویم تا ثابت کند این کالبد جسمانی وزنده، می‌تواند در برابر مرگ و نیروی آتش ابدی تجزیه ناپذیر، باقی بماند. آن‌ها از ما نمی‌پذیرند که این را به قدرت خداوند، انتساب دهیم، بل، می‌خواهند نمونة زنده‌ای، شاهد آوریم. پس باید در پاسخ بگویم موجوداتی را می‌شناسم که گر چه، فنا پذیرند و جسم آن‌ها، فساد پذیر، اما در میان آتش، سالم می‌زیند.»

در شعر صائب نیز، سمندر، موجودی است که در آتش می‌زید و دوری از آن را تحمل ندارد و خود، از به هم زدن بال و پر، آتش ‌می‌انگیزد و خوراک او از آتش است.

- آب حیوان سمندر بود آتش، صائب

عاشق، اندیشه زخورشید قیامت نکند

(3542: 1712)

- پی آسایش خود داغ سوزم بر جگر، صائب

کز آتش بیش سوزد دوری آتش سمندر را

(367: 186)

- بسته‌ام از سخن عشق به خاموشی، لب

مهر ازموم به منقار سمندر زده‌ام

(5627: 2717)

و این تصویر غریب و دور از ذهن:

- گر کند نقاش، از بال سمندر، خامه را

می‌شود چون موی آتشدیده، از تصویر تو

(6484: 3139)

سمندر، نماد عاشق واقعی و کامل عیار است:

- چون سمندر، در طلب بودی اگر کامل عیار

آتش از بال و پر پروانه بیرون آمدی

(6687: 3247)

- مباش کم زسمندر، درین جهان خنک

که از بهم زدن بال، آذر انگیزد

(3833: 1845)

برای آگاهی از دیگر شواهد، به فصل ارجاع شواهد دیوان، مراجعه شود.

- مرغ آتشخوار

مرغ آتشخوار یا آتشخواره، همان سمندر است که – چنان که در مبحث مربوط به سمندر، گفته‌ شد- از آتش، تغذیه می‌کند و در آتش می‌زید.

- ما درین گلزار، صائب،مرغ آتشخواره‌ایم

دانة ما چون شرار از سنگ می‌آید برون

(6171: 2985)

در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم گوید:

- در مزاج مرغ آتشخوار، از تاب هوا

سردی خس خانه دارد، شعله با آن آب و تاب

(قصاید: 3573)

- اهل دل را گفتگوی عشق، آب زندگی است

نیست نقلی به زاخگر، مرغ آتشخواره را

(212: 108)

2432: 1195 – 6505: 3150 – 58: 33 – 211: 107

- مرغ شعله منقار

ظاهراً باید همان مرغ آتشخوار یا سمندر و یا تداعی از آن‌ها باشد.

سمندر و مرغ آتشخوا.

- به آه گرم من، خورشید سوزان بر نمی‌آید

گل کاغذ چه سازد پیش مرغ شعله منقاری؟

(پاورقی، از نسخه بدل، مربوط به غزل 6767): 3289)

- سیمرغ

«سیمرغ (عنقا، سیرنگ) همان «سین مورو» (sen-murv) پهلوی است که «مرغ سین» معنی می‌دهد. «سین»، علاوه بر اینکه با نام حکیم معروف «سئنه» (saena)- که فروهر او در بند 97 فروردین پشت ستوده شده- ارتباط لفظی و معنوی دارد؛ بر یک پرندة شکاری که مستشرقین، شاهین و عقاب ترجمه کرده‌اند نیز اطلاق می‌شود…

که بنابر روایات کهن، بر بالای درخت شگفت آور هرویسپ تخمک (ویسپوبیش(vispo-bish) یا گئوکرن)، یعنی دربردارندة همة رستنیها، که در میان دریای فراخکرت است، آشیان دارد. هرگاه که سیمرغ بر می‌خیزد، هزار شاخه از آن می‌روید؛ و هر وقت که بر آن فرو می‌آید، هزار شاخه شکسته می‌شود و تخمهای آن به اطراف پراکنده می‌گردد و از آن گیاهان گوناگون می‌روید.»[11]

سیمرغ، «چون بال از هم بگشاید، مانند بادبان و شراع کشتی باشد و منقاری در او دارد مانند کلنگ آهنین و چنگالی تیز کژ که بدان، پیل بر باید و خطری ندارد و چون پرد، سنگها از کوه بجنبد و بلرزد.»[12]

سیمرغ، چنانکه از شاهنامه بر می‌آید، مرغی است ایزدی، که بر کوه البرز آشیان دارد و زال را با بچگان خویش می‌پرورد. هنگامی هم که زال به آغوش خانواده بر می‌گردد، پری از سیمرغ با خود می‌آورد تا هنگام درماندگی وی را به یاری طلبد. دو بار دیگر در شاهنامه سیمرغ حاضر می‌شود و هر بار گرهی از کار فرو بستة زال می‌گشاید: یک بار هنگام زادن رستم از مادر … و بار دیگر در نبرد رستم با اسفندیار، بدان هنگام که رستم و رخش زخمهای سهمگین برداشته بودند … و زال با چاره‌جویی سیمرغ بر درخت گز دست یافت و رستم با پیکان به زهر آبداده، کار اسفندیار را یکسره کرد. اینجاست که سیمرغ از هنگام قدرت یافتن زال و رستم تا روزگار ناپدید شدن آنان، عامل بهروزی و کامروایی آن دو به شمار می‌رود. از این رو، برخی … نظر داده‌اند که این مرغ، فرشتة نگاهبان یا «توتم» قوم سکا (خاندان رستم) محسوب می‌شده است. دلیل دیگری که بر این ارتباط ارائه شده، این است که برخی جایگاه سیمرغ را کوه «اپارسن» (aparsan) در سکستان (سیستان) نام برده‌اند.»[13]

اما در منابع ایرانی، شاهنامه‌های فردوسی و ثعالبی، علاوه بر سیمرغ نیکوکار و یزدانی که اشاره شد، گونه‌ی دوم سیمرغ را هم می‌بینیم که تبهکار و اهریمنی و دشمن ایران است. یکی از این سیمرغان در خان پنجم اسفندیار، به دست وی کشته می‌شود.[14]

در اندیشه‌‌ی عامه نیز این دو گونه سیمرغ وجود داشته است. نیرنگستان می‌نویسد: آنچه که در میان عوام، شهرت دارد، در افسانه‌های ایرانی، دوسیمرغ است: یکی، آموزگار رستم که سیمرغ نیکوکار و شاه مرغان است و دیگر، سیمرغ اهریمنی که اسفندیار، او را کشت.[15]


- همان مأخذ، ص 288.

- بورخس؛ کتاب موجودات خیالی، ص 130.

- همان مأخذ، ص 132.

- همان مأخذ، ص 29.

- جمالی یزدی؛ فرخنامه، ص 69.

- همدانی، محمد بن محمود؛ عجایب نامه، ص 287.

- مولوی؛ مثنوی معنوی؛ ج 2 (دفتر پنجم)، ص 719.

- همدانی، محمد بن محمود؛ عجایب نامه، ص 287.

- شوالیه و دیگران؛ فرهنگ نمادها، ج 1، ص 61.

- بورخس؛ گتاب موجودات خیالی، ص 130 – 131.

- یا حقی؛ فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، ص 266 همچنین رک. منزوی، علینقی؛ سیمرغ و سی مرغ؛ چاپ دوم؛ تهران: راه مانا، 1379، صص 61 – 62 و دایره المعارف فارسی؛ ج 1، ص 1418، ذیل سیمرغ.

- ابن ابی الخیر، شهمردان؛ نزهت نامة علائی، ص 128.

- یا حقی؛ فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، ص 267.

- رک منزوی؛ علینقی؛ سیمرغ و سی مرغ؛ ص 63.

- هدایت؛ نیرنگستان، صص 190 – 191.



خرید فایل


ادامه مطلب ...

دانلود پایان نامه پیرامون آشنایی با فولکور

فرمت:word(قابل ویرایش)تعداد صفحات:307 چکیده: فولکور چیست؟«این کلمه را نخستین بار ویلیام، جی، تامس W.J.Thoms باستان‌شناسی انگلیسی (در گذشته به سال 1885 م) وضع کرد و‌آن را طی نامه‌ای با امضای مستعمار آمبروز مرتون «Ambrose.Merton» در نشریّه انجمن ادبی لندن در تاریخ 22 اوت 1846[1] به چاپ رساند. وی در توضیح این اصطلاح تاکید داشت که مطالب و موضوعاتی «از قبیل عادات و آداب و مشاهدات و خرافات و ترانه‌ها و اصطلاح ...


ادامه مطلب ...