پروژه زمینه استراتژیک رسوایی های حسابداری شرکت
در آشکارترین سطح، منابع مالی شرکتها (همان گونه که بر اساس ذخایر وجوه نقدشان، جریان نقدی عملیاتی و ظرفیت استقراضی شان مشخص می شد) تمایل دارند تا در مقایسه با الزامات سرمایه گذاری استراتژی رشد محدود شوند. همان گونه که در جدول شماره 3 مشاهده می کنیم، سرمایه گذاری سنگین شرکتها (شامل مالکیت) باعث افزایش میزان بدهی در 5 سال پیش از بحران حسابداری در بیشتر نمونه های ما شده بود. بعلاوه، در بسیاری از شرکتها، جایگاه صحیح بدهی بسیار مهم تر از آن چیزی بود که گزارش می شد: Enron و Elan از واحدهای تجاری با اهداف خاص به طور نامناسبی استفاده کردند تا در ترازنامه بدهی شان گزارش نشود. Parmalat , Adephia و Cirio نیز مقدار بدهی را کمتر گزارش کرده بودند.
نکته مهم دیگر این بود که بین استراتژی و قابلیت های سازمانی هماهنگی وجود نداشت. ویژگی اصلی استراتژی شرکتهای نمونه ما تأکید بر گسترش بازارهایی جدید بود. برای موفقیت این استراتژی دو نوع قابلیت لازم بود:
اول، قابلیت های مرتبط با بازاری که به آن وارد می شوند و دوم، قابلیت لازم برای ادغام فعالیت های بازارهای جدید با بازارهای فعلی.
در Worldcom ، Adelphia ، Healthsouth و Parmalat و Cirio ما مشاهده می کنیم بی کفایتی توانایی های مدیریت شرکت را که برای ادغام شرکتهای تحصیل شده مورد نیاز است. عدم وجود قابلیت های ادغامی گواهی بر ناتوانی در ایجاد ساختارهای سازمانی مطابق با صرفه جویی های ناشی از مقیاس تولید انبوه، تدوین و اجرای کنترل مالی و استراتژیک و ارائه بهترین رویه بود.
Vivendi نمونه بارز ناتوانی در ادغام شرکتهاست. همکاری معنی دار بین تولیدات سینمایی، موسیقی، کابل تلویزیونی و مخابرات مورد تردید است. با وجود این، حتی اگر این شرکتهای تشکیل دهنده به فعالیت های مشخص و جداگانه ای بپردازند مدیریت سازمانی موثر برای ادامه موفقیت آن ضروری است. در حوزه تجاری ناکارآمد Messier چنین سیستم ها و قابلیت هایی به خاطر عدم وجودشان برجسته بودند.
پروژه زمینه استراتژیک رسوایی های حسابداری شرکت
رسوایی های حسابداری که جهان شرکتی را متزلزل ساخته، دامنهای از عوامل را مقصر دانسته که شامل: رفتار غیر اخلاقی مدیران اجرایی ، انگیزههای دستکاری اطلاعات مالی در جهت سود شخصی و عدم استقلال ناظران میباشد. این مقاله علت دیگری را هم معرفی می کند: ضعف در مدیریت استراتژیک. نظر بر آن است که ترقی دهه 1990 به کمی توجهی که شرکتهای بزرگ به مبانی تجزیه و تحلیل استراتژیک داشتند مربوط می شد. شواهد تأیید کننده از طریق مطالعات موردی 12 شرکت اروپایی و آمریکایی تهیه شده است که طی سالهای 2001 تا 2003 دچار رسوایی های بزرگ حسابداری شده بودند.در میان این شرکتها مؤلفان ناهماهنگی ای میان استراتژی های اتخاذ شده وهم چنین الزامات محیط خارجی یا منابع و قابلیت های شرکت شناسایی کردند . نمونه هایی از این ناهماهنگی استراتژیک شامل: اهداف رشد جاه طلبانه ، تحصیل[1] (خریدهای) چند جانبه و تأمین مالی بدهی بیش از حد . استراتژی نامناسب منجر به عملکرد نامناسب و افزایش تفرقه میان تمایلات مدیریت ارشد و ماهیت واحد تجاری می شود. این مقاله به این نتیجه می رسد که الزامات سخت تر برای گزارشگری شرکت باعث می شود اعضای هیأت مدیره و مدیران اجرایی تلاش هایشان را از استراتژی به منظور رعایت مجدداً هدایت کنند، معیارهای قانونی اخیر ممکن است حاکمیت شرکتی موثر را کمی بهبود بخشد.
مقدمه
اواخر دهه 1990 و سالهای ابتدایی قرن 21 گواهی بر گزارشگری نادرست شرکتهای سهامی با مقیاسی بی سابقه اند. در آمریکا ، علیرغم اینکه تعداد کل شرکتهای سهامی کاهش یافته ، تعداد شرکتهایی که نتایج مالی شان را طی سالهای 1998 تا 2004 ارائه مجدد کرده اند به بیش از دو برابر رسیده است (جدول شماره 1) تعداد فزاینده ای از این تجدید ارائه ها توسط شرکتهای بزرگ و تعداد با اهمیتی فاجعه انگیز بودند – این شرکتها زیانی بیش از یک میلیارد دلار در ارزش سهامداران همراه داشتند و در برخی موارد ورشکستگی پیش بینی می شد. در بین اینها انرون[2] و وردکام[3] در تاریخ تجاری اخیر بعنوان رویدادهای بزرگ برجسته اند. ارائه مجدد انرون در 8 نوامبر 2001 و وردکام در 25 ژوئن 2001 سریعاً ورشکستگی را برای هر دو شرکت در پی داشت . چشمگیر بودن ورشکستگی این دو شرکت صرفاً به خاطر اندازه و اهمیت آنها نبود. در رتبه بندی شرکتهای آمریکایی در Financial Times بر اساس ارزش بازار کل سرمایه شرکت ، در سال 2000 انرون نودامین و وردکام هفدهمین شرکت جای گرفتند . اما موقعیت آنها به عنوان نمونه ای از مدل آمریکایی مبتنی بر ارزش سهامدار یعنی سرمایه داری کارآفرینی بوده است. ورشکستگی انرون و وردکام پایان عصر طلایی رضایت مندی، مهندسی مالی و پیشرفت بازار سرمایه تکنولوژی محور را نشان داد که ویژگیهای دهه پرهیاهوی 1990 بود.