مقاله درباره هایدگر و کارآمدی
به عقیده هایدگر، از افلاطون به این طرف، فلاسفه همیشه در پی یک پایه و خمیره ای بوده اند که هر چیز دیگری را بتوانند بر مبنای آن درک کنند و همیشه خواسته اند حقیقت آن عنصر واحد را بیان کنند. این هدف فلسفی از طرفی بازتاب و از طرف دیگر علت درک جاری ما از هستی بوده است که همه چیز در چارچوب آن، در یک بعد سنجیده می شود. ما دیگر حتی به دنبال حقیقت هم نیستیم و تنها چیزی که می خواهیم، کارآمدی است. همه چیز برای ما باید هرچه انعطاف پذیرتر شود تا با کارآمدی هرچه بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد. هر چیزی برای اینکه واقعی یا مهم باشد، می بایست به درد برآوردن خواسته های ما بخورد. ما خودمان هم کم کم به مشتی منابع تبدیل می شویم. می خواهیم در نظام جا بیافتیم برای اینکه حداکثر فایده را از امکاناتمان ببریم. این شده درک ما از هستی... چرا می خواهیم از وقتمان به کارآمدترین وجه و با بازدهی هرچه بیشتر استفاده کنیم؟ هدفمان چیست؟ فقط برای اینکه وقت داشته باشیم زندگی را بازهم با بازدهی بیشتری تنظیم کنیم؟ هایدگر معتقد است که بزودی دیگر هیچ تفاوتی که معنا و محتوایی داشته باشد وجود نخواهد داشت.
افلاطون
همانطور که بنیان های فلسفی فرمالیسم بر اندیشه های کانت استوار بود و ساختارگرایان هم ارسطو را اولین متدلوگ ساختارگرا می شناختند. در مورد سورئالیسم می توانیم بگوییم که اولین نظریه پرداز آن افلاطون بوده است. در دو رساله فایدروس و ایون با چنان عباراتی روبه رو می شویم که گویی بر قلم آندره برتون جاری شده است. و حتی ادهای «نهان بین» بودن شاعر که هدف رمبو بود و از او به سوررئالیست ها رسید، به تفصیل در این رساله آمده است.
در امپرسیونیسم «همه چیز جاری است»، و زندگی با سرعتی عجیب ما را پشت سر می گذارد، تنها یک حقیقت برای آدمی وجود دارد. حقیقت لحظه – و تنها تا آن میزان سرور و لذت که بتوان از لحظه گرفت. تنها کاری که از دست ما برمی آید این است که نگذاریم که لحظه بدن بهره گیری از افسونش و قدرت و زیبایی درونش بگذرد. (پس از مسلط شدن امپرسیونیسم) شعر حال و هوا، تاثیرات محیط، فصول رو به زوال سال و ساعت گریزپای روز را همه جا می شود یافت. مردم در تفکر روی تغزلاتی وقت می گذرانند که بیانگر احساسهای زودگذر ناملموس، انگیزه های حسی نامعین و تعریف ناپذیر، رنگهای دل انگیز و صداهای خسته اند. مبهم و بلاتکلیف که در پائین ترین حد و مرز دریافت حسی حرکت می کند مضمون اصلی شعر می گردد.
یونسکو و رویا
به نظر یونسکو ابزار اصلی برای توضیح مفهوم زندگی رویاست. خواب دیدن اندیشیدن است: رویا صورتهای پنهان چیزها را به تصویر می کشاند... آنچه مهم است آن است که از نظر یونسکو زمان در رویا مفهومی ندارد. در اعماق روح دنیایی تشکیل می شود که اندیشه فضایی آن را موزون کرده نه پیکربندی زمانی.
یونسکو به همراه آلاموف آرابال و بکت وجه اشتراک کلی دارند و آن مخالف با تئاتر دیالوگ است. یونسکو در تعریف تئاتر می گوید: تئاتر نمی تواند چیزی از تئاتر باشد تئاتر دیگر مورد استفاده تبلیغاتی، سیاست، مذهب و یا فلسفه قرار نمی گیرد. بلکه با کمک بیان منحصر به فردش وسیله ای خواهد بود برای کشف حقایق خاص تئاتر از تقلید محض آشکار، آن چیزی که رئالیسم و ناتورالیسم در آن می کوشند دوری می کند، موضوع ها، اشخاص و چیزهائیکه به روی صحنه می آیند باید زاییده تخیلات نویسنده باشند.
کشف شهود در شعر (هایدگر)
یبه زبان آمدن، هنر را در گوهر خود به شعر تبدیل می کند. او از قول هولدرین شاعر بسیار محبوبش می گوید «شاعرانه می زید انسان در روی زمین»...
آدذمی می خواهد از راه شعرز چیزی فراتر از معنا را دریابد. چیزی که زیبایی شناسی نیز آت را فراتر از معنا می شناخت، اما همواره به گونه ای نادرست ارتباطش می داد به گستره ی حسیت. شعر از رازی خبر می دهد که در هیچ شعر خاصی، نهفته نیست. در ممجموعه ی شعرهای شاعر نیز یافتنی نیست.