قسمتهایی از متن مقاله:
مقدمه
از زندگی حافظ سخن گفتن سخت است . بسیار سخت تر از سخن گفتن از شعرهای او. زیرا یکی از شگفتیهای تاریخ این زندگی بزرگانی چون حافظ در پرده ابهام باقی مانده است . اما از حافظ با خود حافظ سخن گفتن از هر کاری سخت تر است . آن هم او که پیداست از داشتن شناسنامه خوشش نمی آمده است و گر نه جه بسیار از شاعران که زندگینامه خود را در نوشته ها و شعرهایشان گنجاندهاند شاعری همجون سعدی و حتی مولانا .
برای نوشتن از زندگی حافظ آن هم به شکل روائی به ناچار باید به سراغ تاریخ رفت . اما حافظ را در قالب خشک تاریخ قرار دادن باز از هر کار دیگری سخت تر است .
از همه بدتر اینکه او نه تنها کاری به کار تاریخ نداشته است که تاریخ نیز کاری با او نداشته است . آنچنان که نامش در جهان در هیچ کدام از وقایع تاریخی دوران زندگی اش نیامده است آنچنان که گوئی در جهان افسانه ها زندگی کرده است ....
...
حافظ نکته سنج دریافت که انسان به غنچه های نا گشوده می ماند . معما ورازی رندانه که به یاری عقل می توان آنرا گشود گل رازی که تنها پروانه دل می تواند آنرا بگشاید . نه عنکبوت عقل که روح انسان را در تارو پود خود پیچیده است . تاروپود عقاید و خرافات و بایها و نبایدها . پس درد و دریغ حافظ همه از این بود که چرا انسان جهان باشکوه و راز آلود را برای خود اینچنین سرد و بی روح کرده است . چرا آدمی چنان به تباهی کشیده شده که به بهانه و پنداری خونها به زمین می ریزد به خاطر قرصی نان دروغ می گوید و برای رسیدن به قدرت از هیچ کاری روی گردان نیست . در نگاه حافظ جهان و کار جهان به شکل سازی سفره ای بیش نبود . جهانی که در آن مردی مانند شاه شیخ تنها به خاطر بد گوئی بی پایه ای و زیر کار دانش را می کشت یا آنچنان شهر یزد را به محاصره می کشید که مردم آن از گرسنگی به خوردن گوشت سگها وگربه ها روی می آوردند . ...
...
این نوشتار دربردارنده ی بخشهای زیر است:
- «پروین اعتصامی» و حقوق نسوان
- دستبرد برادر به دیوان خواهر
- چرا برادر، سه بیت از قصیده ی «گنج عفت» را حذف کرده است؟
- «پروین» و «رضاشاه»
- دروغ این مرد آمریکایی همه را گمراه کرده است
- نشان درجه ی 3 علمی
- «پروین» از نظر معاصران وی
- بیماری حصبه و درگذشت «پروین»
- دستخط «پروین»
- نامه های «پروین»
-----------------------------------
مقدمه
پروین اعتصامی (1285- 1320 خورشیدی) شاعر بلند آوازه ی دوران معاصر ما، مشهورتر از آن است که نیازی به معرفی داشته باشد. چه شعر او پس از مرگش به کتابهای درسی قرائت فارسی در ایران راه یافت و در نتیجه، دست کم تا انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، دانش آموزان دبستانها و دبیرستانها شعرهای او را در کلاس می خوانند و برخی از اشعارش را نیز از بر می کردند. بدیهی ست چنین توفیقی به ندرت نصیب شاعران معاصر ما گردیده است.
آیا شگفت آور نیست که در زمان حاضر، پس از دوازده قرن که شعر فارسی در انحصار مردان بوده است، ناگهان دو تن از زنان، با فاصله ی سه دهه در شعر فارسی درخشیدن بگیرند؛ یکی با پیروی کامل از شعر کهن فارسی ( از نظر قالب و لفظ و محتوا و با تکیه بر سنتها و مضمون های اخلاقی و اجتماعی مورد قبول قدما) و دیگری، در شعر نو و با شکستن سنت های شعر فارسی از نظر قالب و لفظ و محتوا و از همه مهمتر در بیان احساسات زنانه در شعر. ...
...
«پروین اعتصامی» و «رضاشاه»
هر کسی از ظن خود شد یار من
آنچه که حذف سه بیت پایان قصیده ی «گنج عفت» را تأیید می کند که مربوط به حوادث سیاسی ایران در آن سال ها بوده، آن است که «ابوالفتح اعتصامی» در تاریخچه ی زندگانی «پروین» به دو موضوع در مخالفت خواهرش با دربار پهلوی و حکومت رضاشاه تصریح کرده است. البته بیارائهی هرگونه سندی و لابد به عنوان اطلاع شخصی و خانوادگی (در حالی که بعد خواهیم دید که حداقل مورد اول آن اطلاع شخصی وی نبوده است:
الف: « پس از اتمام دوره ی مدرسه ی آمریکایی [در سال 1303] چندی در همان جا تدریس کرد. در همان اوان ، پیشنهاد ورود به دربار به او داده شد و نپذیرفت».
یعنی «پروین» هیجده- نوزده ساله ی دیپلمه ی دبیرستان که تا آن زمان فقط دوازذه قطعه از اشعارش در مجله ی «بهار»، متعلق به پدرش «یوسف اعتصام الملک» چاپ شده بود و دو قطعه از اشعارش نیز در «منتخبات آثار» از «محمد ضیاء هشترودی، چاپ 1342 قمری»، به چنین اقدام حادی علیه «رضاشاه» مبادرت ورزیده است.
ب: «در 1315 وزارت معارف ایران، نشان درجه ی 3 علمی برای «پروین» فرستاد. «پروین» هرگز آن نشان را استعمال نکرد». سی سال بعد «ابوالفتح اعتصامی» قسمت آخیر این عبارت را به این صورت تغییر داده است، تا نشان بدهد که «پروین» حتی رو در روی رضاشاه نیز ایستاده بوده است: «درسال 1315... فرستاد. پروین با این پیام که شایسته تر از من بسیارند، نشان را پس فرستاد»!
زندگی نامه 27 صفحه
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد 17 صفحه
افسانه 21 صفحه
ای شب 2 صفحه
آهنگر 1 صفحه
بهار 1 صفحه
قایق 2 صفحه
گل ناز دار 2 صفحه
زندگینامه و آثار 2 صفحه
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بخشی از متن:
انتظار خدمت !
نیما همچنان در بایگانی اداره مالیه با حقوق ماهی بیست و دو تومان به کار مشغول است ؛ اما بسیار نامنظم .
برای آن که خانواده اش از این موضوع بویی نبرند ، روزها در شهر سرگردان است و به تماشای ویترین کتابفروشی ها مشغول می شود . سر انجام در نامه ای به تاریخ 13 آبان 1306 خطاب به رؤسای مافوق خود چنین می نویسد :
(( وقتی که نظر به منافع خود می اندازیم که در نتیجه فلان مقدار کار می توانیم به آن منافع برسیم ، بر مدت کار می افزاییم . ولی اگر می توانستیم به منافع کم و کوچک کسانی که آن کار را عهده دار می شوند توجه کنیم، در تصمیم خودمان مردد می شدیم .
از اخبار یومیه ، زیاد شدن کار است . در این خصوص علما کتاب ها نوشته اند . ولی مؤسسین قوانین ( مظالم ) کنونی نه آن علما را می شناسند ، نه آن کتاب ها را می خوانند . علم آن ها خبر و اوراد است . به این ها کاری نداریم . من کسی هستم که از صبح تا شب کار می کنم . چه اهمیتی دارد ؟! به من سفارش شده است ، در فلسفه را ببندم . مدت هاست بسته ام . کلیدش در جیب من است . ولی در نظر داشته باشید که این کلید ، هرگز زنگ نخواهد زد . زبان بسته شده ام . کار می کنم به این معنی که جوانی ام را به بیست و دو تومان می فروشم . برای این که مبادا در منفعت دیگران نقصانی پیدا شود ... .
... دفعه اول است که می نویسم ؛ ولی ابدا تملق و استدعا نیست . من مثل دیگران نمی توانم یک قطعه از اشعارم را به زیر پای فلان رئیس یا امیر یا وزیر بیندازم و قلم را پست کنم . خیالات مقدسم را کوچک نکرده ام که به من ترحم داشته باشید و یا کمک بفرمایید ؛ ولی اظهار درد کردن یک نوع فطرت طبیعی است . من مطابق عادت و طبیعت رفتار نمی کنم . چون کار در دست شماست آقایان ، راضی نباشید . ))
مسوولان پس از خواندن نامه ، منتظر خدمتش می کنند.
بار فروش !
در مهر سال 1307 ، نیما به همراه همسرش عالیه ، به شهر بار فروش (بابل) سفر می کند. عالیه در این شهر در مدرسه دوشیزگان سعدی به تدریس می پردازد و نیما که منتظر خدمت شده ، همچنان بیکار است . البته بیکاری او به معنای فاصله اش از شغل های اداری است و نه نوشتن و سرودن . در این روزها ، نیما نامه های بسیاری برای دوستان و بستگانش می نویسد ؛ نامه هایی که هر یک از آنها ، بیانگر روح درونگرا و حساس یک شاعر آگاه به اسرار طبیعت است .
نیما در مدت اقامت خود در بارفروش ، به نگارش کتاب های ((تاریخ ادبیات ولایتی)) ، ((کفش حضرت غلمان)) ، ((آیدین)) ، ((حکایت دزد و شاعر)) و ((سفرنامه بارفروش)) می پردازد .
تحقیق فرودوسی و انگیزه او
چکیده
شاهنامه تبارنامه ملت کهن ماست که از دیر باز نقل مجلس و محفل ایرانیان بوده است و همواره خصلتهای ایرانین را همچون دلیری، آزادگی، یکتا پرستی، میهن دوستی و ... را گوش زد نموده و اشتیاق دفاع از وطن و همچنین فرهنگ ملی را در دلها پرورانیده است.
با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه میشویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصلخیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفتهاند. (www.irib.com)
چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان میکوشیدند. از این منظر، اهمیت «شاهنامه» فقط در جنبه شاعرانه آن خلاصه نمیشود و پیش از آن که مجموعهای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامهای است که بیت بیت و حرف حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواستههای جمعی ملتی کهن دارد؛ ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است. (www.irib.com)
حال در این مجال به بررسی شخصیت فردوسی، ابعاد شاهنامه و مسائل پیرامون آن می پردازیم.
مقدمه
اما فردوسی! نام او را «حسن» یا «منصور» گفته اند. نام پدرش نیز به درستی معلوم نست. آنان که نامش را «حسن» نوشته اند نام پدرش را «اسحاق» یا «علی» گفته اند و آنکه نامش را «منصور» گفته نام پدرش را «حسن» نگاشته است. اما کنیه او را همه جا «ابوالقاسم» نوشته اند. (غمنامه رستم و سهراب، ص )
در مورد تولد این حکیم فرزانه اطلاعات دقیقی را نمی توان یافت و به آن استناد نمود ولی مواردی که معروف است را در زیر به آن اشاره می کنیم:
مرحوم مجتبی مینوی (متوفی1355) در کتاب «فردوسی و شعر او» زمان تولد وی را ما بین 325 الی 329 هجری قمری آورده است که در بیشتر اسناد 329 هجری قمری گفته شده است.
329 هجری شمسی (غمنامه رستم و سهراب، ص )
14 دیماه 318 هجری شمسی (www.ferdowsi.org)
313 هجری شمسی (www.fa.wikipedia.org)
5 مهر 313 هجری شمسی (www.naghed.net)
320 الی 329 هجری قمری (www.irib.com)
فردوسی در طبران طوس هجری بدنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و در آن ولایت مکنتی داشت. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی نداریم؛ اینقدر معلوم است که در جوانی از برکت درآمد املاک پدر بکسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی افتاده است. چنان که خود او می گوید:
آلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال
همانطور که گفته شد وی دوران کودکی و جوانی را در خانواده ای که همه دهقان و ایرانی پاک نژاد بودند؛ در فضایی سرسبز و آرام به تحصیل علم و ادب گذراند. علاقه او به داستان های کهن باعث می شد تا گهگاه طبع خود را در سرودن تاریخ ایران قدیم آزمایش کند اما در آن زمان هیچ کس باور نمی کرد که این سروده های پراکنده ادامه یابد و به یک اثر عظیم حماسی به نام «شاهنامه» تبدیل شود.
...