خرید و دانلود فایلهای علمی

انواع تحقیق پروژه پاورپوینت مقاله و سایر فایلهای مجاز

خرید و دانلود فایلهای علمی

انواع تحقیق پروژه پاورپوینت مقاله و سایر فایلهای مجاز

مبانی نظری و پیشینه ابراز وجود

در 37 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

ابراز وجود:تعریف و مولفه های آن

ابراز وجود هسته رفتار بین فردی و کلید روابط انسانی به ویژه در جوامع فرد گرا است(جرالد و گاتوس،1999؛نقل از هارجی[1] و دیکسون[2]،2008).

ابراز وجود به توانایی فرد در بیان و دفاع از عقاید،علاقه مندی ها و احساسات خود به نحوی شایسته و بدون اضطراب اطلاق می شود(ولپی[3]،1973نقل از حاج حسنی 1383)

ابراز وجود شکلی از ارتباطات است که به عنوان حمایت شخص از حقوق شخصی اش بدون نادیده گرفتن و یا تخریب حقوق دیگران تلقی می شود.در رفتار ابراز وجود فرد به بیان تفکرات،احساسات و باورها به شکلی مستقیم و صادق می پردازد.ابراز وجود سبب ایجاد توانایی در پایه گذاری روابط بین شخصی سالم به عنوان یک مهارت اجتماعی می شود.بنابراین ابراز وجود به عنوان یک مهارت اجتماعی نقشی مهمی را در روابط اجتماعی بازی می کند(کپاران[4] و همکاران،2009،نقل از ملک پور،1383).

توانایی اکتسابی ابراز وجود احساسات و برتری های فرد او را قادر می سازد به نفع خود عمل کند،بدون هر گونه اضطرابی روی پای خود بایستد احساسات واقعی خود را صادقانه ابراز نماید و با توجه به حقوق دیگران حق خود را بگیرد و به حقوق و شخصیت دیگران نیز احترام بگذارد(البرتی[5] و امونز[6]،1982نقل از ساندرز،2000).

طبق دیدگاه های متداول در جامعه فرد گرا،رفتار ابراز وجود مندانه منجر به ایجاد تساوی در ارتباطات انسانی می گردد و فرد را قادر می سازد تا بر اساس علایقش عمل کتد(آلبرتی وامونز،2001،نقل از هارجی و دیکسون،2008).

به اعتقاد لانگ[7] و جاکوبوسکی[8](1972،نقل از هارجی و دیکسون،2008)ابراز وجود شامل اصرار و پافشاری بر حقوق فردی و بیان افکار،احساسات و باورها به صورت مستقیم،صادقانه و به طریقی مناسب است،به گونه ای که به حقوق افراد دیگر نیز احترام گذاشته شود.همچنین ابراز وجود یک ویژگی رفتاری است که مشخصه آن رفتار اجتاعی مثبت به منظور دفاع از حق یا رسیدن به حق است.ابراز وجود را باید به صورت یک طیف در نظر گرفت که در یک سوی آن رفتار منفعلانه و در سوی دیگر رفتار پرخاشگرانه قرار دارد.حالت قاطعانه و تمایل به ابراز وجود،نه تنها ابراز صحیح خشم و تحریکات دیگر را در بر می گیرد،بلکه همه نوع احساسات گرم و شدیدا محبت آمیز را نیز شامل می شود(آلبرتی و امونز،1385).


[1]Harjy

[2]Diksoon

[3]Veolpi

[4]Keparan

[5]Alberti

[6]Amoonez

[7]Loang

[8]Jakobooski

...

سبک ابراز مندانه

پاسخ های ابراز مندانه شامل پافشاری برای حقوق فرد می باشد،در حالیکه به حقوق سایر افراد نیز توجه دارد(هارجی و دیکسون،2000).طبق مطالعات انجام شده در جوامع غربی که بر فردیت و رشد فردی متمرکز است،افرادی که ابراز وجود دارند،درجات بالایی از اعتماد به نفس و حرمت به نفس را نشان می دهند،شاد هستند و می توانند به نحوی شایسته،احساساتشان را ابراز کنند و از جملاتی نظیر:"این من هستم؛این آن چیزی است که من می خواهم،این علت آن چیزی است که من می خواهم"استفاده می کنند و به راحتی ضعف هایشان را می پذیرند(آزیس[1] و همکاران،2006نقل از قربانی1391).بر اساس این باور که هر کدام از ما مسئول حل مشکلاتمان هستیم،عمل می کنند.در برابر انتقاد ها،با رفتار های ضد حمله،افکار یا احساس اضطراب و نا توانی عکس العمل نشان نمی دهند و به آنچه دیگران می گویند،خوب گوش می دهند.این سبک ارتباط شامل:

-پاسخ به صورت خود انگیخته

-توجه به دیگر افراد

-بیان موضوع اصلی

-بیان بی پرده و با اطمینان احساسات و عقاید

-ارزش مساوی دادن به خود و دیگران

-آمادگی برای شنیدن عقاید و نظرات دیگران

-صدمه نزدن به خود و دیگران(هارجی و دیکسون،2000).

مقایسه سه سبک پاسخ دهی

براساس دیدگاه های روان تحلیل گری،ابراز وجود و پرخاشگری متعلق به دو نظام انگیزشی می باشند که یکی بر رفتار های منطقی(ابراز وجود) و دیگری بر رفتارهای غیر منطقی و خود آگاهانه(پرخاشگرانه)تاکید دارد(فسیج،1998،نقل از هارجی و دیکسون،2000).بسیاری از نظریه های این طبقه بندی های پاسخ را در شدت متفاوت می دانند و در نتیجه(مک کارتان،2001،نقل از هارجی و دیکسون،2008)آنها این سبک های رفتاری را به صورت نقاطی روی یک پیوستار در نظر گرفته اند.اا


[1]Aziss

...



خرید فایل


ادامه مطلب ...

پیشینه نظری اعتیاد (فصل دو)

مبانی نظری و پیشینه پژوهش اعتیاد (فصل دو)

در 54 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

اعتیاد

نظریه های موجود در تبیین اعتیاد

اعتیاد به الکل و مواد مخدر در طی قرن ها متمادی وجود داشته و مشاهده گران همواره در باره ی سبب شناسی و پویایی آن نظریه پردازی کرده اند.اعتیاد به این مواد،افراد را در هر سنی به دام انداخته است و با توجه به اهمیت موضوع مصرف از الکل و تنباکو ،کوکائین،ماریجوانا و دیگر مواد اعتیاد آور،برخی از پزشکان ،روان شناسان،روان تحلیل گران و روان درمانگران بر آن شده آند که انگیزش افراد به سمت استفاده از الکل و مواد مخدر و همچنین پویایی آن را در میان خانواده ها توصیف نمایند.

در نیمه دوم قرن حاضر تحقیق در باره ی اعتیاد و به ویژه در زمینه زیست شناختی اعتیاد و الکلیسم به میزان قابل توجهی افزایش یافته است .در همین راستا،شاهد گسترش وسیع درمان و الگوهای درمانی نیز هستیم که همگی بر اثر توصیف بیماران معتاد شکل گرفته است.اگر چنین توصیف های روان شناختی صحیح باشند پس حاوی بینش و آگاهی های با اهمیتی هستند که باید حفظ شده و با مفاهیم زیست شناختی جدید آمیخته شوند.

از الگو هایی که اخیرا در زمینه بررسی علت شناسی اعتیاد فعالیت زیادی را داشته است الگوی زیستی روانی است که علم پزشکی با آن سرو کار دارد.اما عملیاتی کردن چنین الگویی سخت و چالش بر انگیز است.یک روان شناسی جدید-روانشناسی که آگاهی های قدیمی زیست شناسی جدید و پویایی های خانواده گروه را با یکدیگر ترکیب می کند-این چالش را تسهیل کرده و اساس روانپزشکی اعتیاد را شکل می دهد.لذا به همین منظور در اینجا دیدگاه ها و نظریه های مختلفی را در زمینه علت شناسی اعتیاد مورد بحث قرار می دهیم تا مقاصد فوق را جامعه عمل بپوشانیم.

نظریه های روان تحلیل گری

قرن بیستم با تولد روان تحلیل گری و رشد سریع نظریه های روان تحلیل گرانه آغاز شد و نظام های روان شناختی بر اساس اطلاعات جمع آوری شده در جلسات تداعی آزاد و تفاسیر آن مبتنی بود و این محصولات نظریه های فروید،یونگ و دیگران را شکل می داد.

نمونه ای از این مکتب ها ی کلاسیک متعلق به هانت[1] و بارنت(1971) [2]بود که اعتیاد و الکلیسم را توصیف می کرد.هانت جنبه ناسازگارانه رفتار معتاد به الکل و گذر وی از واقعیت به دنیای خیال را مورد تا کید قرار داده است.به نظر وی واپس روی [3]به عالم خیال،متعاقب لایه های رشد روانی توام با اعتیاد به الکل و مستی های مکرر،روی می دهد و این واپس روی تا مرحله دهانی ادامه می یابد.او همچنین معتقد است مکانیسم فرافکنی [4]از ویژگی های همه افراد الکلی است.وقتی نوشیدن زیاد و ناسازگارانه شروع می شود،یک چرخه معیوب خود تنبیهی[5]،خود تنبیهی برون ریزی شده[6]،و تنبیه حاصله از محیط ایجاد می شود و منجر به اجتناب از نوشیدن می گردد.


[1]. Hunt

[2]Barnett

[3] Regression

[4] Projection

[5] Self punishment

[6] Projected self punishment

...

رفتار گرایان شناختی

رفتار گرایان شناختی دارای دیدگاه های متفاوتی هستند،آنها رفتار های ناسازگارانه را به عنوان محصول های عقاید غیر عادی خود درباره ی خود و محیط می دانند.در این دیدگاه الکلیسم و وابستگی به مواد مکانیسم های سازشی ناسازگارانه ای هستند که با افزایش مهارت های حل مسأله و مهارت های سازشی می توان آن ها را کاهش داد .آنها بیشتر به پدیده ی عود [1]و راه اندازی هایی [2]که در ارتباط با نوشیدن زیاد الکل یا سوء استفاده از مواد می باشند،متمرکز هستند.در این دیدگاه درمان به عنوان کاهش خطر از طریق پیش بینی موقعیت های پر خطر تصور می شود.با پیش بینی این موقعیت ها،می توان راهبرد های چاره سازی را اندیشید.آزمایش کرد و به مرحله اجرا در آورد.

روان شناسی [3]خود

روان شناسی خود به تجربه ای شبیه به منظره متکی است که در آن،همدلی معرف قلمرو اطلاعات مرتبط است و ارتباط همدلانه پایه ای برای تبدیل و تبادل و عمل شفا بخش [4]می باشد.خود به صورت تجربه ی ذهنی ملحوظ شده و فضیلت و بقای حس تمامیت به هم پیوسته [5](حیاتی،پویا و قابل) یک انگیزش روان شناختی عمده محسوب می شوند.از طریق استفاده از افراد دیگر ،خود واجد صفات،مهارتها و دارای قریحه ای برای تجربه تمامیت می شود.این ارتباطات خود-خود موضوع [6]نامیده می شود و همان طور که از نامش پیداست،افراد دیگران را به قصد خود کارکردی [7]و به هم پیوستگی با خود یکی می کنند.این عمل می تواند طبیعی و سالم و یا آسیب شناسانه باشد که بستگی به شخص و موضوع خود [8]دارد.این دیگران مهم [9](موضوع های خود)کارکرد های خود نظم بخشی اساسی را فراهم می کند که افراد به تنهایی نمی توانند به آن نائل آیند.


[1] Relapse

[2] Triggers

[3] Self psychology

[4] Healing

[5] Cohesive whoheness

[6] Self-self object(s.s-o)

[7] Self functioning

[8]Self object

[9] Important others

...



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مبانی نظری و پیشینه پژوهش توانمند سازی کودکان خیابانی

مبانی نظری و پیشینه پژوهش توانمند سازی کودکان خیابانی

در 52 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

تاریخچه موضوع در جهان

توجه به مفهوم توانمندسازی به صورت‌های متفاوت و با معانی مختلف درگذشته وجود داشته است، با این حال توانمندسازی به معنای امروزی تاریخچه چندان طولانی ندارد. وتن و کمرون[1](1998) اظهار می‌کنند که این مفهوم به هیچ عنوان تازه نیست بلکه در سایر زمینه‌های علوم از جمله روانشناسی، علوم اجتماعی، علوم دینی، سیاسی و نظرات فمنیستی و مبارزات جنبش زنان برای کسب حقوق مدنی خود و همچنین پیرامون کمک‌های اعطایی از جهان غرب و سازمان‌های بین‌المللی و حمایتی مثل سازمان ملل متحد، یونیسف، خوار و بار جهانی و... به کشورهای فقیر و جهان سوم مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در زمینه روانشناسی، آدلر(1927) مفهوم "انگیزش تسلط"، وایت(1959) مفهوم "انگیزش اثرگذاری"، بریهم(1966) مفهوم "واکنش روانشناختی" و هاتر(1978) "انگیزش شایستگی" را مطرح کرده‌اند. در هر یک از مطالعات یاد شده، توانمندشدن به معنی تمایل افراد به تجربه خودکنترلی[2]، به خود اهمیّت دادن[3] و خود آزادسازی می‌باشد(عبدالهی، 1385: 22-21).

شاید بیشترین تشابه مفاهیم دیگر را با توانمندسازی، قبل از هر کسی بتوان در آرای هگل فیلسوف آلمانی پیدا کرد. هگل در آرای خود به مفاهیمی همچون نقد، شکوفایی، نقد عمومی و مشارکت توجه خاصی کرده است و بیشتر از اینکه ویژگی افراد توانمند و غیرتوانمند را بیان کند به خصوصیات جامعه توانمند می‌پردازد. بعد از هگل هم سایر اندیشمندان و جامعه‌شناسان این سنت را ادامه دادند برای مثال سرانجام مباحث و نظریه‌های آنها به مشارکت بویژه مشارکت مدنی، توسعه اجتماعی، وجود نهادهای خصوصی و گسترده، جنبش‌های مثبت اجتماعی، تلاش‌های جمعی برای حل معضلات و مفاهیمی همچون خودیاری و دیگریاری ختم می‌شود که قرابت موضوعی و معنایی زیادی با توانمندسازی دارند (فاطمی، 1391: 22-21).

در دین‌شناسی، مجادلات درباره اختیار و اجبار، خودرائی درمقابل تسلیم، قضا و قدر در مقابل ایمان درطول قرن‌ها مطرح بوده است. در جامعه‌شناسی مفهوم توانمندشدن در مورد جنبش‌هایی که در آن مردم برای آزادی و کنترل اوضاع و احوال شخصی خود مبارزه می‌کردند، معنی پیدا کرد. ریشه همه این مباحث، اشکال تغییریافته مفهوم توانمندسازی در مقابل ناتوانی و درماندگی است (ابطحی و عابسی، 1386: 19).

اگرچه مفهوم توانمندسازی در مددکاری اجتماعی از گذشته وجود داشته ولی در دهه 1990 وارد بسیاری از شکل‌های فعالیت مددکاری اجتماعی شد بویژه، به کار فردی، به مثابه «قدرت‌بخشی»[4] نگریسته می‌شده است، اگرچه، کاربردهای اصلی این واژه در مددکاری اجتماعی بیشتر در کار با گروه‌های تحت ستم بوده است، تا اینکه دربارۀ افراد بکار برده شود (پین، 1391: 547-546).


[1]Veten & Cameron

[2]Self-control

[3]Self-importance

[4]Empowerment

...

2-7-2 اصول توانمندسازی کودکان خیابانی

اصول توانمندسازی از این‌جهت مهّم است که سیر حرکت کمک‌کنندگان در این امر را در رسیدن به هدف فرآیند مشخص می‌سازد، البته اغلب در بین سیستم‌های مختلف تفاوتهایی در اجرای اصول وجود دارد امّا این تفاوتهای جزئی مشکلاتی را در اجرای این فرآیند ایجاد نمی‌کند، مهّم، پذیرش اصل فرآیند است.

روز استفن[1] سه اصل را درخصوص توانمندسازی مطرح می‌نماید:

1- استفاده از مفاهیم (ایجاد درک و بینش مناسب): که بیشتر تمرکز بر درک مراجعان از مفهوم اجتماعی بودن دارد تا تأکید بر پنداشت‌ها و خط‌مشی‌های کمک‌کنندگان (مددکاران اجتماعی). این اصل متمرکز بر توسعه گفتگوهایی بین مراجعان و مددکاران اجتماعی است که به واقعیت‌های زندگی آنان می‌پردازند. در این گفتگوها مراجعان می‌توانند احساساتشان را نسبت به موقعیت‌های مختلف زندگی بیان کرده و پس از بحث در خصوص آنها به درک بهتری از زندگی برسند.

2- توانمندسازی: جریانی که از طریق آن مددکاران اجتماعی به حمایت مراجعان می‌پردازند تا آنان بتوانند نسبت به نیازهای احتمالی که در زندگی با آن روبرو می‌شوند، شناخت و درک بهتری داشته باشند. کار مددکاران اجتماعی در این فرآیند متمرکز بر کمک به مراجعین در تصمیم‌گیری‌هایی است که بر زندگی آنان تأثیرات مهمی خواهد گذاشت.

3- جامعیت (فعالیت‌های جمعی): که توجه به کاهش احساسات انزوا و کناره‌گیری در مراجعان و تأکید بر برقراری ارتباطات اجتماعی در میان آنان دارد. تجارب ناشی از این مشکل اجتماعی شدن، احساسات پایداری را در زمینه خود ارزشی در میان مراجعان ایجاد می‌نمایند. (اقلیما، 1388: 186)

پین[2]پنج اصل مهم توانمندسازی را در عمل مددکاران اجتماعی چنین بیان می‌کند:

1- شناخت و تأکید بر ظرفیت‌ها و توانمندی‌های مثبت افراد: او معتقد است که همه انسانها دارای درک، توانایی و مهارت‌هایی می‌باشند. در شناخت انسان‌ها باید به این ظرفیت‌های بالقوه توجه نمود نه بر برچسب‌های منفی.


[1]Rose Stephen

[2]Payne

...



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مبانی نظری سازمانهای مردمی حمایت ازکودکان خیابانی

مبانی نظری سازمانهای مردمی حمایت ازکودکان خیابانی

در 43 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

سازمانهای مردم نهاد و مفاهیم آن

سازمانهای مردم نهاد که به اختصار [1]NGO نامیده می‌شوند در دنیای معاصر جایگاه و کارکرد بسیار مناسبی دارند. روند حرکت جوامع پیشرفته به سوی واگذار کردن بیش از پیش این امور به این سازمانها و تلاش بیش از پیش این سازمانها در جهت حل مسائل و مشکلات افراد جامعه بر مبنای توانایی‌ها و قابلیت‌های محلی، باعث افزایش توجه روز افزون به این سازمان‌ها شده است. در اینجا به توضیح مختصری درباره سازمانهای مردم نهاد و وظایف و کارکردهای آنها در جامعه پرداخته می‌شود:

2-5-1 تعریف سازمانهای مردم نهاد

با اینکه سازمانهای غیردولتی و مردم‌نهاد مفهومی است که نمی‌توان تعریفی خاص، دقیق و جامع و تاریخچه پیدایش معینی برای آن قائل شد، با این حال رشد بی‌سابقه اینگونه سازمانها و کارکرد خارق‌العاده آنها در حل معضلات و نابهنجاری‌های بشری، خاصه در شهرها، باعث شده است تا از مفهومی تقریباً ناشناخته با حیطه وظایفی ثابت و محدود به گونه‌ای شگفت‌آور تغییریافته و به بازیگری قدرتمند در عرصه ملّی و بین‌المللی تبدیل شود و توانایی تأثیرگذاری هرچه بیشتری را- گاهی همدوش دولتها و سازمانهای بین‌المللی- کسب کنند. از سوی نهادهای بین‌المللی و پژوهشگران، تعاریف مختلفی از سازمانهای مردم نهاد عنوان شده که در اینجا به چند مورد از مشهورترین این تعاریف اشاره می‌شود:

1) در سطح بین‌المللی، واژه سازمانهای غیردولتی برای نخستین بار در قطعنامه شورای اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل در فوریه 1950 این‌گونه مورد استفاده قرار گرفت: هر نوع سازمان بین‌المللی که با موافقت دولتی ایجاد نشده باشد سازمان غیردولتی محسوب می‌شود. از آن پس واژۀ NGO برای انواع متعدد سازمانهایی که در درون مرزهای هرکشور فعالیت می‌کنند بکار گرفته شد (سازمان ملل، 1992 به نقل از ببری، 1384)

2) بانک جهانی سازمانهای مردم نهاد را به چند دسته تقسیم می‌کند: الف- سازمانهایی که برای جامعه و از سوی آن تشکیل یافته و دولت در آن دخالتی ندارد. ب- سازمانهایی که در درون خود حالت منعطف و دموکراتیک داشته و تلاش می‌کنند تا خالی از مقاصد منفعت طلبانه برای خویش، به مردم خدمت کنند. ج- سازمانی با ساختار غیرانتفاعی و ماهیتی داوطلبانه و توسعه محور است. د- سازمانی که به احزاب سیاسی وابستگی نداشته باشد و برای کمک، توسعه، بهداشت و سلامت جامعه فعالیت می‌کند. ه- سازمانی که تلاش دارد کیفیت‌زندگی افراد را با تأکید بر علل ریشه‌ای مشکلات ارتقاء بخشد (بانک جهانی، 2001: 246).


[1][1]Non government organization

...

2-6 کودکان خیابانی و مفاهیم آن

بررسی متون مختلف نشان می‌دهد که کاربرد اصطلاح کودکان خیابانی در بین محققان و محافل علمی، روزنامه‌نگاران، رسانه‌ها و سازمان‌های مختلف با معانی متفاوت و اغلب ابهام آمیزی همراه است. پیدایش مفهوم کودکان خیابانی و ادبیات مربوط به آن، نتیجه مجموعه تحولات اجتماعی بود که بویژه در کشورهای درحال توسعه در دهه 1970 به بعد بوجود آمد و زمینه توجه بیشتر سازمانهای ملّی و بین‌المللی را نسبت به مشاغل و مشکلات و منافع کودکان فراهم کرد. یکی از مشکلات اصلی در بحث کودکان خیابانی، عدم اجماع در تعریف جمعیت آنها است. بررسی متون مختلف نشان می‌دهد که اصطلاح «کودکان خیابانی» در بین محققان و محافل علمی، روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها، انجمن‌های خیریه و سازمان‌های مردم نهاد، موسسات رفاهی، دولت مردان و سازمانهای بین‌المللی با معانی مختلف و اغلب ابهام آمیزی همراه است. هنری مایو برای اولین بار اصطلاح "کودکان خیابانی" را در سال1851در هنگام نوشتن در مورد «کار در لندن و فقرای لندن» استفاده می‌کند، جایی که او بیانمی‌کند که «هر سال تعداد کودکان خیابانی افزایش می‌یابد» (Mayhew 1851: 479).

بیش از یک قرن بعد، پس از جنگ جهانی دوم برچسب کودک خیابانی در ادبیات یونسکو مربوط به کودکان با عنوان"جنگ ‌ولگردان" بکار رفته است. با این حال، پذیرش گسترده و استفاده کلی تنها پس از تعریف سازمان ملل متحد از کودک در سال 1979 به دست آمد.قبل از این زمان، کودکان در کوچه و خیابان از شهرهای کشورهای در حال توسعه به طور معمول با عنوان بی‌خانمان، رها شدهیا فراری گفته می‌شدند. یونیسف در سال 1997، با الهام از کار پیشگامانه پیتر تالکون[1]، بین کودکان در خیابان و کودکان خیابانی تفاوت قائل می‌شود (Nelson 1995: 10) و کودکان خیابانی را کودکانی بیان می‌کندکهدرشهرهایبزرگبرایادامۀبقایخودمجبوربهکاریازندگیهستند .یونیسفحضوروزندگیدرخیابانوکاربرایادامۀبقارادو عنصراساسیشمردهشدنکودکاندر زمرة کودکانخیابانیمی‌داند (وامقی، 1384: 8). نوع شناسی یونیسف پذیرش گسترده‌ای در دهه1980 به دست آورد و همچنانمورد توجه افراد مختلف،سازمان‌ها و دولت‌ها درکشورهای درحال توسعه قرارگرفته است.[2]با این حال، در طول دهه گذشته با وجود تنوع تعریفی که در تعاریف یونیسف، یونسکو، سازمان بهداشت جهانی و سایر سازمانهای بین‌المللی در ادبیات موضوع کودکان خیابانی شده است ولی اکثر این تعاریف، کودکان خیابانی را به عنوان یک گروهی که مسائل و مشکلاتشان آنها را در نقطه پایانی طیف کودکان قرار می‌دهد در نظر گرفته‌اند.

از اواخر دهه1980، برخی از محققان شروع به افشای محتوای ایدئولوژیک و عدم دقت مفهومی در تعاریفکودکان خیابانی کردند. آپتکار، استوارت و گلاسر تعاریف ناکافی موجود از کودکان خیابانی و ارائه تصاویر ثاقب از کودکان خیابانی را به چالش کشیدند[3].به عنوان مثال، گلاسر در کار خود در مورد کودکان خیابانی"شالوده شکنی ساختار"، استدلال می‌کندکه کودکان خیابانی همیشه به وضوح بنا به تعریف یونیسف در دوگانگی"در خیابان" و "از خیابان" جا نمی‌گیرند (Glauser 1998: 140 به نقل از Nelson 1995: 13).

ردی[4] مانند گلاسر اعتقاد داردکه اصطلاحات"در خیابان" و "از خیابان" تعاریف ایستایی از زندگی در خیابان است و نمی‌تواند به پیچیدگی زندگی کودکان در خیابان بپردازد. او استدلال می‌کند که ....


[1]Peter Tacon

[2]Aptekar, 1994a; Bar-On, 1998; Cemane, 1990; Cockburn, 1991b; Connolly, 1990; Cosgrove, 1990;

Dewees&Klees, 1995; Ennew, 1986; Keen, 1990; Konanc, 1989; Lusk, 1989; Myers, 1989; Richter, 1988.

[3]Aptekar, 1988b; Glauser, 1998; Swart, 1990

[4]Reddy

...



خرید فایل


ادامه مطلب ...

چارچوب نظری ارتقاء زندگی عشایر

چارچوب نظری ارتقاء زندگی عشایر

فهرست

توانمندیهای محیطی و نقش آن در توسعه پایدار مناطق عشایری

سازمانهای اجرایی و نقش آنها در توسعه جامعة عشایری

گرایشها، نیازها و خواسته های عشایر کوچنده و تأثیر آن بر چارچوب نظری توسعة مناطق عشایری کشور

برنامه ریزیهای دولت و تأثیر آن بر وضعیت جامعة عشایری

توسعه جامعه عشایر با اسکان آنان در قلمروهای مستعد دامداری

اسکان جامعة عشایری به اشتغال به کشاورزی در قلمروهای مستعد کشت و زرع

توسعه جامعة عشایری با اسکان آنان و اشتغال به کارهای صنعتی

توسعه جامعه عشایری با تدام کوچ نشینی در قلمروهای ایلی دارای توانمندی برجسته

تحلیل و جمع بندی نهایی

اهداف پیش بین شده برای ارتقاء زندگی عشایر ایران

برنامه پنجساله اول توسعه

برنامه پنجساله دوم توسعه

برنامه پنجساله سوم توسعه

سند چشم انداز جمهوری اسلامی در افق بیست ساله (1404 – 1384 خورشیدی ) و جامعة عشایری

سیاستهای کلان جمهوری اسلامی دربارة جامعة عشایری کشور

برنامه پنجساله چهارم توسعه (1388-1384 خورشیدی) و جامعة عشایری

اهداف از نگاه گروه مطالعاتی هامون

اهداف کلی توسعه

اهداف کمی

اهداف از دیدگاه محققان مختلف

دیدگاه پروفسور اهلرز

دیدگاه پروفسور گارت ویت

بیانه کنفرانس بین المللی عشایر و توسعه

پیام رئیس جمهور وقت به کنفرانس بین المللی عشایر و توسعه

پیام وزیر جهادبازرگانی

اهداف مطرح شده توسط مسئولین سازمان امور عشایر ایران

اهداف اولیه از دیدگاه عشایر

جمع بندی اهداف

مشکل ما شیوة تولید است نه کوچ یا اسکان، این شیوة تولید عشایری است که هماهنگی خود را با مقتضیات زمان از دست داده است و جماعتهای عشایری برای تغییر شیوة تولید خود تنها دو راه عقلایی را در پیش دارند :

الف) تولید بر پایه کشتزارهای دامی

عشایر، سنت و سابقه دیرینه ای در دامداری دارند، از طرفی تقریباً تمام روستاهای ما روستاهای کشاورزی هستند. اگر قرار باشد دهواره های جدیدی با جماعتهای عشایری کوچنده پدید آید با فعالیت اصلی آنها بر محور پرورش دام ، آن هم تا جایی که ممکن باشد دامپروری نوین امروزی صورت گیرد. این دهواره ها باید علوفه و خوراک دام تولید کنند. در چنین دهواره هایی نگرانی همیشگی و دیرینة مهندسین کشاورزی کشور دربارة جدایی کشاورزی از دامداری برطرف خواهد شد ونمونه ای از ادغام و هماهنگی کامل آن دو پدید خواهد آمد، و از تصور به تحقق خواهد پیوست. در این دهواره ها باید روشهای علمی اصلاح نژاد دامها به منظور افزایش محصول (بهره وری) اعمال گردد.

ب) تولید بر پایة صنعت

در جاهایی که امکان ایجاد دهواره های عشایری بر پایة دامپروری نوین ممکن نباشد، پاسخ مسئله توسعه و تحول جماعتهای عشایری در صنعت است. مراد از صنعت بر خلاف تصور و روال فکری معمول، صنایع دستی و کوچک و کارهایی مانند گلیم بافی و جاجیم بافی نیست، این نوع صنایع میتوانند در مواردی درآمدهای جنبی و حاشیه ای ایجاد کنند و در طرحهای فقرزدایی به طور موقت به کار گرفته شوند، اما هرگز نمیتوانند محور تحول اقتصاد پویای نوینی باشند. از این نوع فعالیت و مهارتهای سنتی میتوان و باید به جای خود استفاده کرد اما دل و امید نهایی بستن به آنها فرصت و زمان را از دست دادن و به فاصلة عقب ماندگی از جهان متحول و در حال پیشرفت افزودن است. دلیلی نیست که جوانان عشایری نتوانند در صنایع مدرن و مجتمعهای صنعتی بزرگ به کار گرفته شوند. دلایل و شواهد چنانکه پیش از این اشاره شد بر له این امر است. واحدهای صنعتی و حتی شکلی از پارکهای صنعتی جدید، در جایی که تحول دامداری سنتی به دامپروری نوین ممکن نباشد، میتواند این نسل معلق را در منطقه نگهداری وجلوی اضمحلال میراث فرهنگی آن را بگیرد و به طور غیرمستقیم از بار مسائل شهری بکاهد.

«استراتژی که که از آن سخن گفتیم خط و مسیر حرکت آینده را در چارچوب یک استراتژی جامع و همه جانبه، رشد و تحول و توسعه ملی را نشان میدهد. این استراتژی هم کلی، هم دراز مدت و هم اختیاری است. تحول باید با تدریج و با تدبیر همراه باشد.

فضاهای زندگی عشایر کوچنده بسیار متنوع و گوناگون است. این گوناگونی و تنوع باید همیشه به شمار آید. به این واقعیت مهم باید آگاه باشیم که گاه طرح یا برنامه ای که برای طایفه ای جواب مطلوب می دهد حتی برای طایفة همجوار ممکن است مناسب نباشد. برنامه ریزی در چنین مواردی و در برخورد سنجیده و عقلایی و دورنگرانه با اینگونه مسائل است که منطق وزیبایی خود را به نمایش می گذارد.

«اصولا سازمان و ساختار اجتماعی جماعتهای عشایری به سازمان صنعتی بیشتر شباهت دارد تا به سازمان و ساختار روستایی

استراتژی های توسعه پیشنهادی گروه مطالعاتی هامون

این گروه که مطالعات وسیعی پیرامون توسعة‌جامعة عشایر انجام داده است، استراتژیهای زیر را برای توسعه پیشنهاد می نماید:

1- توسعه و تحول نظام تولید عشایری جهت بهره بردرای بهینه از منابع و عوامل تولید، افزایش بهره وری و تأمین رفاه اقتصادی و شرایط معیشتی مناسب

2- گسترش فعالیتهای صنعتی در مناطق عشایری به منظور ایجاد فرصتهای جدید شغلی، افزایش درآمد، بهره گیری مطلوب از فرآورده های تولیدی، تقویت بنیادی تولید و تحول تکنولوژیک مناسب.

3- بهسازی و نوسازی مراکز جمعیتی و ایجاد و تجهیز کانونهای جدید برای تمرکز جمعیت و فعالیتها

4- عمران و توسعة یکپارچه و هماهنگ مناطق عشایری، به ویژه سرزمینهای ایلی عمده به منظور کاربرد بهینه و همه جانبه از منابع و اراضی ، ایجاد تعادلهای زیست محیطی، استقرار مطلوب جمعیت و تمرکز فعالیتها

نظریات ابراهیم حیاتی

الف) اسکان با مشاغل کشاورزی

بخش عمده ای از عشایر ایران در قشلاق یا ییلاق، دارای زمینهای کشاورزی قابل ملاحظه‌اند، بنابراین با حمایت از این قشر از طریق تأمین آب کشاورزی، واگذاری اراضی، آموزش و ترویج، اعطای وام و ... میتوان آنان را در همان محل خود اسکان داد.

ب) اسکان با شغلهای دامداری و دامپروری

میتوان یک زندگی دامداری توأم با دامپروری، زنبورداری و سایر مشاغل صنعتی را برای جذب جمعیت مازاد و تکمیل امور اقتصادی آنان توصیه کرد.

ج) اسکان با مشاغل دامپروری و صنعتی

گروهی از عشایر ایران نه دارای زمین کشاورزی و نه مراتع قابل استفاده هستند،‌برای این گروه پیشنهاد میشود که نقاطی با ایجاد شرایط قطبهای صنعتی در هر استان پیش بینی شود و نسبت به استقرار عشایر داوطلب با در اختیارگذاشتن امکانات موردنیاز اقدام گردد. استراتژی توسعه زندگی عشایر باید بر محور اقتصادی دام استوار باشد یا به عبارت دیگر آمیخته ای از زراعت و دامداری و سایر قابلیتهای اقتصادی و اشتغال زا باشد. بنابراین تنها راه ادامة حیات و توسعة زندگی آنها که خود نیز به آن گرایش دارند و توسعه ای سالم و بدون تخریب و مبتنی بر فرهنگ اقتصادی – اجتماعی آنهاست، اینگونه است که با یک برنامه ریزی دقیق، باقی زمینهای قابل کشت را به خود آنها واگذار نمایند و با توجه به قابلیتها و پتانسیل های منطقه ای، مجتمعهای کوچک و بزرگ کشت (کشتی که مکمل دامداری است) راه اندازی کنیم. اجرای این برنامه مستلزم مکان یابی و مطالعه آمایشی و قابلیت سنجی (بخصوص آب و خاک) و به دنبال آن آماده سازی مناطق مطالعه شده است که با توجه به عوامل جغرافیایی و طبیعی مناطق مختلف شامل حفر و تجهیز چاه ، حفر کانالهای انحرافی،‌بهسازی چشمه ها و قنوات می باشد (حیاتی ، 1370 : 182).

……

جمع بندی اهداف

مهمترین اهدافی که در اسناد برنامه های توسعه کشور و همچین در دیدگاه های مسئولین، خبرگان جامعه عشایر و عشایر برای شکل گیری کانون های اسکان عشایر پیش بینی شده است عبارتند از:

1- ارتقاء سطح زندیگ و تأمین رفاه اقتصادی عشایر.

2- متنوع کردن فعالیت های اقتصادی در جامعه عشایر.

3- بهره گیری از فناوری مناسب.

4- دسترسی به خدمات مورد نیاز زندگی.

5- ایجاد دهواره های عشایری بر پایه کشاورزی، دامپروری، صنایع و... .

6- ارتقاء مهارت ها.

7- ایجاد اشتغال پایدار.

8- افزایش درآمد خانوار.

9- بهره مندی عشایر از شاخص های توسعه.

10- مشارکت عشایر در توسعه پایدار. (صیدائی، 1386: 77-56)



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مبانی نظری و پایان نامه روانشناسی درباره افسردگی پس از زایمان

مبانی نظری و پایان نامه روانشناسی درباره افسردگی پس از زایمان

در 26 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

چارچوب نظری پایان نامه روانشناسی با موضوع افسردگی پس از زایمان

سارتر و بـارجیوس[1] (1999)عـوارض روانـپزشکی و هیجانی پس از زایمان را به سه دسته زیر‌ تقسیم‌ بندی کرده‌اند:

غم پس از زایمان: کمترین شدت افسردگی را دارد، شروع‌ آن در هـفته نـخست پس از زایمان است. اکثر‌ اوقات‌ در‌ روز سوم یا چهارم پس از زایمان‌ دیده‌ می‌شود. یک اختلال خلقی ناپایدار است کـه 24 تـا 72 ساعت پس از تولد‌ نوزاد‌ رخ می‌دهد و با علایم‌ خلق‌ غمگین، غم‌ ناپایدار،‌ عدم‌ توانایی هـیجانی، مـلامت و سـرزنش، اختلال‌ خواب‌ و اختلال خلقی ناپایدار مشخص می‌شود(پیت[2] 1973، یالوم[3] و همکاران، 1968). غم پس از زایمان خود محدود‌ شـونده 7 اسـت و معمولا‌ 10 روز پس از زایمان‌ کاهش‌ معنی‌دار در آن دیده می‌شود. دامنه تخمین شیوع آن بین 33 درصد(هاندلی[4] و همکاران‌، 1980) تا 70 درصد(هریس[5]، 1980) اسـت‌ و ایـن مـوضوع تا‌ اندازه‌ای‌ به ملاک تشخیصی بستگی‌ دارد.

روان‌پریشی پس از زایمان: یک اختلال ناتوان کننده و نادر است که مـعمولا بـه‌ بستری‌ کردن نیاز دارد. در هر 1000 زایمان‌ یک‌ یا دو‌ نفر‌ مادر‌ به آن مبتلا مـی‌شوند(هرزوک‌ و دیتری[6]، 1976؛ کندل[7] و همکاران، 1987). در زایمان نخست در حدود 50%‌ و در زایمان دوم در حدود 40%‌ مادران‌ ممکن‌ است‌ به‌ این اختلال مـبتلا‌ شـوند. این‌ نـشانگان با نشانه‌هایی از قبیل ناتوانی زیاد، گیجی و منگی، هذیانها و نشانه‌های توهم پایدار‌، تـحریک‌پذیری و بـی‌ثباتی هیجانی و نگرانیهای وسواس‌گونه‌ در‌ مورد‌ نوزاد،‌ افکار‌ خاص‌ و میل به آزردن کودک یا خود همراه است(براکینگتون[8] و همکاران، 1981؛ هـرزوک و دیـتری، 1976). این علایم معمولا از روز سوم زایمان شروع می‌شوند. علایم دیگر عبارتند از سوءظن،‌ بی ربـطی کـلام، بی‌علاقگی به طفل، بی میلی نسبت بـه مـراقبت از آن و مـمکن است بیمار زایمان یا ازدواج را انکار کند و ادعـای بـاکره بودن نماید.

افسردگی پس از‌ زایمان: افسردگی پس از زایمان یک اختلال شایع و ناتوان کننده روانی اجتماعی است (کوروین، کوهن، جارت و ساتسفورد[9]،2010) که ممکن است حداکثر طی چهار هفته اول پس از زایمان آغاز گردد. اگر چه بعضی مطالعات شروع آن را تا 12 ماه پس اط زایمان گزارش کرده اند (مراکی و خیر آبادی، 2012). شیوع افسردگی پس اط زایمان از 13 الی 20 درصد (سمیر، ولز-نیسروم و نیسین[10]، 2013) و در شرایط خاص تا 41 درصد گزارش شده است که این تفاوت به نحوه نمونه گیری، زمان بررسی، معیارهای متفاوت تشخیصی (افسردگی ماژور با مینور)، ابراز خود گزارش دهی و روش مطالعه مرتبط است. بطوری که در یک مطالعه متاآنالیز اخیر که بر روی 41 مقاله در ایران انجام شدف شیوع کلی افسردگی پس اط زایمان 3/25 درصد گزارش شد (ویسانی، دلپیشه، سایمیری و رضاییان، 2013). جدول شماره 1 شیوع افسردگی پس از زایمان در برخی از مطالعات انجام شده در جامعه ما را نشان می دهد (خیرآبادی و همکاران، 2012؛ باقری زاده و همکاران، 1388؛ منتظری و همکاران، 2013؛ خوشه ای مهر و همکاران، 1391؛ نیک پور و همکاران، 2013).

جدول 2-1. مطالعات اخیر در مورد شیوع افسردگی پس از زایمان

نویسنده

سال

نوع مطالعه

ابزار

زمان پیگیری

شیوع

منتطری و همکاران

2013

مرورسیستماتیک

BDI

8-6 هفته پس از زایمان

3/26 درصد

نیکپور و همکاران

2012

توصیفی- تحلیلی

EPDS

8-2 هفته پس از زایمان

13-10 درصد

خوشه مهری و همکاران

1391

توصیفی- تحلیلی

BDI

6 هفته اول زایمان

30 درصد

خیر آبادی و همکاران

2012

کوهورت

EPD

8-6 هفته پس از زایمان

3/26 درصد

باقر زاده و همکاران

1388

توصیفی- تحلیلی

BDI

10 روز پس از زایمان

5/15 درصد

افسردگی پس از زایمان اثرات مخربی بر مادر، کودک و خانواده می گذارد (استین[11] و همکاران، 2010). علائم و نشانه های آن ممکن است به صورت تغییرات خلق، اختلال در خواب و اشتها، اختلالات روانی حرکتی، خستگی، کاهش تمرکز، احساس گناه و عدم لذت از کار و فعالیت باشد (پیتو[12] و همکاران، 2013؛ دنیز و روس، 2005؛ مراکی و همکاران، 2013) که در نتیجه آن مادر قادر به ایفای نقش مادری و همسری نبوده و در موارد شدید و عدم درمان، منجر به خودکشی و فرزندکشی می گردد (سیت، سلتمان و ویسنر[13]، 2011). افسردگی پس از زایمان را باید از علائم گذرای گرفتگی خلق افتراق داد که با گریه، تحریک پذیری، بدخوابی و واکنش های عاطفی مادر مشخص می شود (جدول شماره 2) (هیرست و موینتر[14]، 2005). به علاوه، این نوع افسردگی را باید از سایکوز پس از زایمان و علایم مشابه با افسردگی پس از زایمان که شروع آن تا 6 ماه بعد از زایمان می باشد نیز افتراق داد (اوهارا و مک کوبی[15]، 2013). اگر در تعدادی از مطالعات از درمان های دارویی و غیر دارویی در پیشگیری و درمان افسردگی پس از زایمان حمایت شده است، ابهامات و تناقضات زیادی در میزان اثربخشی هر یک از مداخلات وجود دارد. بررسی ها نشان می دهد تحقیقات معدودی پیرامون مداخلات درمانی چند جانبه، درمان های جایگزین، جنبه های پیشگیری در سطوح مختلف، دارو درمانی و میزان ایمنی آن برای مادر و شیرخوار نیز انجام شده است (میلر و لاروس[16]، 2013). همچنین ابزار شناسایی مادران مبتلا به افسردگی پس از زایمان ناکافی (زوبران، اسچوماچر، روکسو و فورستی[17]، 2011) و افتراق آن از انواع دیگر اختلالات افسردگی نیز چندان مشخص نبوده و در اغلب موارد، حتی بررسی های بالینی توسط متحصصین مربوطه نیز انجام نشده است (عظیمی لولاتی و همکاران، 1384). به نظر می رسد متغیرهای متععدی که در ابتلای مادر به افسردگی پس از زایمان نقش مهمی دارند به طور کامل شناسایی نشده اند (روبرستون، گریسی، والینگتون، استی وارت[18]، 2004).

[1] Sutter A.L, Bourgeois M

[2] Pitt, B

[3] Yalom.D

[4] Handle Y.S.L

[5] Harris B

[6] Herzog A.& Detre, T

[7] Kendell, R.E

[8] Brockington, I.F

[9] Corwin EJ, Kohen R, Jarrett M, Stafford B

[10] Seimyr L, Welles-Nystrom B, Nissen E

[11] Stein A

[12] Piteo AM

[13] Sit D, Seltman H, Wisner KL

[14] Hirst KP, Moutier CY

[15] O'Hara MW, McCabe JE

[16] Miller LJ, LaRusso EM

[17] Zubaran C, Schumacher M, Roxo M,Foresti K

[18] Robertson E, Grace S, Wallington T,Stewart DE



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مبانی نظری و نمونه پایان نامه روانشناسی درباره شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی MBCT

مبانی نظری و نمونه پایان نامه روانشناسی درباره شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی MBCT

در 32 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

چارچوب نظری پایان نامه روانشناسی با موضوع شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی MBCT

بارزترین و رایج ترین شیوه مراقبه در CBT به طور کلی «آموزش ذهن آگاهی» نامیده می شود. پژوهشگران به صورت تجربی نشان داده اند که آموزش ذهن آگاهی، در یاری دادن بیماران جهت مقابله با هیجان های دشوار، کارآمد است. به همین دلیل درمانگرانی که در جستجوی گسترش دامنه CBT جهت بهبود تنظیم هیجان هستند، علاقه خاصی به آموزش ذهن آگاهی دارند. هدف آموزش ذهن آگاهب، عبارت است از تشویق بیماران به تجربه کردن هیجان ها با سعه صدر، در همان لحظه، و بدون واکنش پذیری شدید رفتاری. امروز آموزش ذهن آگاهی به عنوان یکی از ویژگی های اصلی مقابله با تنظیم هیجان و تحمل عواطف، به طور فزاینده ای در رویکردهای برجسته رفتاری و شناختی مانند ACT (هیز و همکاران، 1999)؛ شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی یا همان MBCT (سگال، ویلیامز، و تیزدل، 2002) مورد استفاده قرار می گیرد(لی هی، تیرچ، ناپولیتانو، 2007؛ ترجمه منصوری راد، 1393).

ذهن آگاهی به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه ای خاص، هدف مند و خالی از قضاوت است (کابات زین[1]، 1990). ذهن آگاهی یعنی بودن در لحظه با هر آنچه اکنون هست، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد؛ یعنی تجربه واقعیت محض بدون توضیح (سگال و همکاران، 2002). این فرآیند شامل ایجاد روش خاصی از بذل توجه به تجربیات ما است که کم و بیش با روش متداول و روزمره بذل توجه ما به زندگی خود تفاوت دارد. ذهن آگاهی، بیانگر نوعی مشاهده متمرکز، انعطاف پذیر، و لحظه به لحظه آشکار شدن جریان افکار، احساسات، و حس های جسمانی است که خود را در حیطه هوشیاری ما عرضه می کند. از دیدگاه فرد ناظر آگاه و بردبار، ما افکار را به صورت افکار، هیجان ها را به صورت هیجان، حس های جسمانی را به صورت حس های جسمانی تجربه می کنیم. در ذهن آگاهی از ما خواسته می شود تا اولاً قضاوت خود درباره این تجربیات را به حالت تعلیق در آوریم، و ثانیاً آگاهی خود را برای چندمین بار با جدیت و در عین حال به آرامی، به جریان رویدادهایی معطوف داریم که در حیطه هوشیاری ما قرار دارند (لی هی و همکاران، 2007؛ ترجمه منصوری راد، 1393).

2-4-1. تکنیک های ذهن آگاهی

2-4-2-1. مواجهه

اولین مطالعه ای که اثرات کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR)( کبات زین، 1982) را مورد توصیف قرار داد، کاربرد آن در درمان بیماران مبتلا به درد مزمن بود. MBSR تا حدی مبتنی بر تمرینات سنتی مراقبه است، و غالبا شامل دوره های وسیع نشستن بدون حرکت می باشد. اگر چه یک وضعیت نسبتا آرامش یافته ای ایجاد می شود، اما عدم تحرک طولانی می تواند منجر به ایجاد درد در عضلات و مفاصل شود. در دستور العمل هایی که به مراجعان در مراقبه داده می شود، تاکید می گردد که وضعیت خود را برای رهایی از درد تغییر ندهند، بلکه در عوض مستقیماً توجه دقیقی بر حس های درد داشته باشند و با نگرش های بدون قضاوت به این حس ها توجه کنند؛ همچنین شناخت ها، هیجانات و کنش هایی که غالباً با حس های درد همراه هستند را مورد توجه دقیق و پذیرش قرار دهند. اعتقاد بر این است که توانایی مشاهده بدون قضاوت، حس های درد و پریشانی همراه با درد را کاهش می دهد(امیدی و محمد خانی، 1387).

2-4-2-2. تغییر شناختی

مولفین متعددی مطرح ساخته اند که تمرینات حضور ذهن می تواند باعث ایجاد تغییراتی در الگوهای فکری، یا نگرش های فرد در مورد افکارش شود. برای مثال، کبات- زین (1990و1982) توصیه می کند که مشاهده بدون قضاوت درد و افکار مرتبط با اضطراب ممکن است منجر به فهم و درک این نکته گردد که اینها «فقط افکارند» و نمایانگر حقیقت یا واقعیت نیستند، و لزوماً نباید باعث فرار یا رفتار اجتنابی شوند(امیدی و محمد خانی، 1387). لیهان (1993) نیز خاطر نشان می سازد که مشاهده افکار و احساسات و به کار گرفتن برچسب های توصیفی برای آنها، این درک و فهم را به وجود می آورد که آنها همیشه نمایانگر صحیحی از واقعیت نیستند. برای مثال احساس ترس به این معنی نیست که خطر قریب الوقوع وجود دارد، و تفکر «من مقصرم» لزوماً واقعی نیست. کریستلر و هالت (1990، 1999)، در مطالعه ای با استفاده از تکنیک های MBSR در مورد بیماران مبتلا به پورخوری مرضی، نظریه هیترتون و بومیستر (1991) در خصوص این دسته از بیماران در نظر گرفتند، در این نظریه پرخوری به عنوان فرار از آگاهی از خود مطرح شده و آموزش حضور ذهن می تواند منجر به پذیرش بدون داوری شرایط ناخوشایندی گردد که باعث می شود این بیماران از آن فرار می کنند(ویلیامز و سگال، 2002؛ ترجمه محمد خانی و همکاران، 1385).

تیزدل (1999) و تیزدل و همکاران (1995) در بحث خود از MBCT ادعا نمودند که آموزش ذهن اگاهی باعث عدم محوریت ذهن فرد نسبت به الگوهای فکری تکراری و هم چنین کاهش نشخوار فکری می گردد. این نوع تفکر خاص بیماران افسرده است (نولن-هکسما، 1991). یعنی مهارت ذهن آگاهی، بیمارانی را که سابقه افسردگی دارند، متوجه افکار افسردگی زای خود می سازد، و مجدداً افکار انها را به سایر جنبه های زمان حال، نظیر تنفس، راه رفتن همراه ذهن آگاهی یا صداهای محیطی، معطوف می سازد و از این طریق باعث کاهش نشخوار فکری می گردد. تیزدل این پدیده را «بینش فراشناختی» می نامد. تیزدل و همکاران (1995) هم چنین متذکر می شوند که مزیت عملی مهارت های ذهن آگاهی در ترغیب تغییرات شناختی این است که همیشه تمرینات حتی در دوره های بهبودی قابلیت انجام دارند. دوره هایی که افکار افسردگی زا ممکن است به ندرت رخ دهند کمتر می توان از تکنیک های سنتی شناخت درمانی نظیر چالش با افکار و تحریفات شناختی استفاده نمود.به عبارتی، دیدگاه مبتنی بر ذهن آگاهی در مورد کلیه افکار فرد می تواند کاربرد داشته باشد(ویلیامز و سگال، 2002؛ ترجمه محمد خانی و همکاران، 1385).

2-4-2-3. اداره- خود

مولفین متعددی اظهار داشته اند که مشاهده –خود بهبود یافته ناشی از آموزش ذهن اگاهی می تواند استفاده از مهارت های مقابله ای را ارتقا بخشد. برای مثال کبات-زین (1982) مطرح می سازد که اگاهی فزون یافته از حس ای درد و پاسخ های استرس، افراد را قادر می سازد که در انواع پاسخ های مقابله ای درگیر شوند.

کریستلر و هالت (1999) ادعا می کنند که توسعه مهارت های مشاهده – خود در طی آموزش های ذهن اگاهی باعث بهبود شناخت سرنخ های سیری در پرخورها می گردد، به همین ترتیب توانایی مشاهده کشش های مربوط به پرخوری را افزایش می دهد. مارلات (1994) اثرات مشابهی را در معتادان رو به بهبود بیان می کند. تیزدل و همکاران (1995) خاطر نشان ساختند که آموزش حضور ذهن باعث آگاهی از کلیه رویداد های هیجانی و شناختی آم گونه که رخ می دهند، می گردند، به ویژه در کسانی که ممکن است نشانه های اولیه عود افسردگی را تجربه کنند. از این رو، اموزش ذهن آگاهی می تواند بازشناسی اولیه نشانه های یک مشکل را ارتقاء بخشد و کاربرد این مهارت ها به احتمال بسیار در پیشگیری از مشکل می تواند موثر باشد(ویلیامز و سگال، 2002؛ ترجمه محمد خانی و همکاران، 1385).


[1] Kabat – zinn, J



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مبانی نظری و پیشینه پایان نامه روانشناسی درباره خودنظم دهی

مبانی نظری و پیشینه پایان نامه روانشناسی درباره خودنظم دهی

در 20 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

چارچوب نظری پایان نامه روانشناسی با موضوع خودنظم دهی

یادگیری خودنظم بخش

یادگیری خود نظم بخش نوعی فرایند ساختاری فعال است که از طریق آن یادگیرندگان اهدافی را برای یادگیری شان تعیین می کنند سپس می کوشند تا شناخت، انگیزش، و رفتارشان را نظارت، تنظیم و کنترل کنند (پنتریج، 2000؛ به نقل از شانک[1]، 2005). این فرایند مستلزم فراگیرانی است که به طور مستقل یادگیری شان را طراحی، نظارت و ارزیابی می کنند. بسیاری از پژوهش های اولیه در مورد خود نظم بخشی ماهیت درمانی دارند که طی آنها پژوهشگران به آزمودنی هایشان آموزش می دادند تا رفتارهایی از قبیل پرخاشگری، اعتیاد و سایر مشکلات رفتاری خود را تغییر دهند (شانک، 2005). با این حال پژوهشگرزان اکنون اصول خودنظم بخشی را برای مطالعه تحصیلی و دیگر شکل های یادگیری از قبیل مهارت های اجتماعی و حرکتی به کار می برند (بوکارتس، پنتریچ و زیدنر،2000؛ زیمرمن و شانک، 2001؛ به نقل از شانک، 2005).

تعاریف و مدل های گوناگونی از یادگیری خود نظم بخش وجود دارد که در آنها سعی شده است که نحوه خود نظم بخشی دانش آموزان در فرایند یادگیری تبیین شود. به طور کلی در این دیدگاه ها بر نقش فعال دانش آموز در فرایند یادگیری تاکید می شود. براساس این نظریه ها، یادگیری چیزی نیست که توسط دیگران برای دانش آموز اتفاق می افتد بلکه آن چیزی است که توسط خود دانش آموز صورت می گیرد. ویژگی های خاصی که اغلب به یادگیرندگان خود نظم بخش نسبت داده می شود مرتبط با باورهای انگیزشی یا نگرش ها، استفاده از راهبردهای شناختی و توانایی فراشناختی شان است. به عبارت دیگر، یادگیرندگان خود نظم بخش دانش آموزانی هستند که از لحاظ انگیزشی، شناختی، فراشناختی و رفتاری برای پیشرفت تحصیلی خود به فعالیت می پردازد. از لحاظ انگیزشی، تصور می شود که یادگیرندگان خود نظم بخش مجموعه ای از باورها و نگرش های انطباقی دارند که تمایل آنان را برای درگیرشدن و پایداری در تکلیف تحصیلی شکل می دهند. برای مثال، دانش آموزان خود نظم بخش گرایش به خود بسندگی دارند، بر افزایش سطح تسلط شان تمرکز دارند و موضوعات درسی را ارزشمند، جالب و مفید می دانند (شانک و ارتمر، 2000؛ ویگ فلد، 1994؛ به نقل از ولترز[2]، 2003). از لحاظ شناختی، یادگیرندگان خودنظم بخش خزانه ای غنی از راهبردهای شناختی دارند و می توانند آنها را با آمادگی و مهارت برای انجام تکالیف مختلف تحصیلی ره کار برند. برای مثال، این دانش آموزان در راهبردهای شناختی یادگیری از قبیل مرور کردن، بسط دادن و سازمان دهی کردن ماهر هستند (الکساندر، گراهام و هاریس، 1998؛ وینشتاین و می یر، 1986؛ به نقل از ولترز، 2003). این دانش آموزان از لحاظ فراشناختی، اندوخته ای بزرگ از دانش فراشناختی درباره راهبردهای یادگیری (به طور خاص) و درباره فرآیند یادگیری (به طور عام) دارند (زیمرمن، 1986؛ بورکواسکی، کار، ریلینگر و پرسلی، 1990؛ پنتریج، ولترز و بکستر، 2000؛ به نقل از ولترز، 2003). آنان قادر به نظارت بر یادگیری و تولید بازخورد درونی درباره پردازش شناختی شان هستند (باتلر و وین، 1995؛ به نقل از ولترز، 2003). همچنین آنان از لحاظ اصلاح رفتارهای یادگیری شان در پاسخ به تغییر مطالبات موقعیتی یا مقتضیات تکلیف ماهر هستند (زیمرمان[3]، 1998).

پنتریچ (2000؛ به نقل از پاستینین و پال کینین[4]، 2001) نوعی چارچوب مفهومی برای مطالعه یادگیری خود نظم بخش ارائه کرده است که به اندیشه ها و مطالعات مربوط به آن انسجام می بخشد. مطابق این چارچوب، یادگیری خود نظم بخش دارای چهار مرحله یا فاز است. این مراحل بیانگر فرایندهای تعیین هدف، نظارت، کنترل و تنظیم و هم چنین فرایندهای تاملی است که بسیاری از مدل های دیگر خود نظم بخشی نیز در آنها مشترک اند.


[1] Schunk, D. H

[2] Wolters, C. A

[3] Zimmerman, B. J

[4] Puustinen, M., & pulkkinen, L.

خودنظم بخشی در انگیزش

انگیزش به عنوان تعیین کننده ای قاطع از یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در قرارگاه های تحصیلی تلقی می شود (گراهام و واینر، 1996؛ پنتریچ و شانک، 2002؛ به نقل از ولترز و همکاران، 2003). با این حال، فقدان انگیزش مسئله ای است که دانش آموزان در تمام سطوح سنی آن را تجربه می کنند. در محیط های تحصیلی عواملی از قبیل سر و صدا و عوامل بر هم زننده تمرکز حواس، مواد درسی یا تکالیفی که از سوی دانش آموز خسته کننده، دوباره کاری، دشوار، یا بی اهمیت تلقی می شوند، از عوامل موثر در کاهش انگیزش تلقی می شوند. علاوه براین، چالش حاصل از انجام تکالیف درسی در بیرون از مدرسه و در محیط خانه می توانند شناخت شان را تنظیم کنند، انگیزش و عاطفه شان در خصوص تکالیف تحصیلی را نیز می توانند تنظیم کنند. تنظیم انگیزش به عنوان فعالیت هایی توصیف می شود که افراد از طریق آنها به طور عمدی اقدام می کنند تا تمایل شان را برای شروع یا تکمیل یک تکلیف به کار اندازند، حفظ کنند یا افزایش دهند و فعالیت یا هدف خاصی را به انجام برسانند (ولترز، 2003). به عبارت دیگر، تنظیم انگیزش در برگیرنده افکار، اقدامات یا رفتارهایی است که دانش آموزان به طور عمدی سعی می کنند از طریق آنها بر جنبه های مختلف انگیزش خودشان در مورد یک فعالیت معین تاثیر بگذارند. به عقیده ولترز (2003) تاثیر باورهای انگیزشی بر عملکرد و رفتار فرد، فرآیندی انگیزشی تلقی می شود؛ در حالی که اگر این فرایندها با قدی آگاهی و اداره عمدی از سوی فرد همراه شوند به عنوان فرایند تنظیم انگیزشی تلقی می شوند. بوکرت (1992؛ به نقل از ولترز، 2003) معتقد است که نظریه های انگیزش بر کنترل انتزاعی دانش آموزان تاکید می ورزند. کنترل انتزاعی به معنای این است که باورها، ادراک ها و نگرش های فرد بر اعمال و اقدامات وی تاثیر می گذارند. در مقابل تنظیم انگیزش بر کنترل فعال تاکید دارد که به معنای کنترل فعالانه دانش آموزان بر فرآیندهای انگیزشی اثر گذار بر اعمال شان است. با این حال ولترز (2003) خاطر نشان می کند که تمایز بین انگیزش و تنظیم انگیزشی جنبه تئوریکی دارد و این دو در عمل رابطه ای متقابل و پیچیده احتمالاً خطی یا انحنایی) دارند. این رابطه در صورتی دو جانبه و خطی است که در آن انگیزش دانش آموزان بر استفاده آنان از راهبردهای تنظیم انگیزش اثر گذار باشد و در عین حال استفاده از راهبردهای تنظیم انگیزش نیز بر انگیزش جاری آنان موثر باشد. از سوی دیگر رابطه انگیزش و تنظیم انگیزشش در صورتی انحنایی است که این رابطه در میان دانش آموزان دارای سطح متوسط انگیزش اولیه قوی تر و برای دانش آموزان دارای سوح خیلی بالا یا خیلی پایین انگیزش، ضعیف تر باشد.

پیامد دادن به خود

پیامد دادن به خود راهبردی است که داشن آموزان طی آن انگیزش خود شان را از طریق تدارک پیامدهایی برای رفتارشان، تنظیم می کنند (ولترز، 2003). این راهبرد در برگیرنده شناسایی و اداره تقویت ها و تنبیه های بیرونی برای رسیدن به اهداف خاصی در ارتباط با انجام دادن تکلیف است. برای مثال، این که دانش آموزان هنگام مطالعه به خود می گوید: «در صورتی که خواندن این فصل را به پایان برسانم برای خودم بستنی می خرم»، از راهبرد پیامد دان به خود استفاده کرده است. این فرایند در برخی از پژوهش ها«تقویت خود» نیز نامیده شده است. با این حال، دانش آموزان می توانند از پاداش ها یا تنبیه های عینی و هم چنین اظهارت کلامی (مثلاً تحسین خود) به عنوان پیامدهایی برای رفتارشان استفاده کنند. جکسون و ملودی (1983، 1985؛ به نقل از ولترز، 2003) پی بردند، دانش آموزانی که برای خودشان پاداش هایی تدارک می بینند، نسبت به دانش آموزانی که برای خودشان تنبیه هایی تدارک می بینند یا دانش آموزانی که پیامد دادن به خود را ندارند، مساول ریاضی بیشتری را حل می کنند.



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی در مورد سبک های دلبستگی

مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی در مورد سبک های دلبستگی

در 26 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

چارچوب نظری پایان نامه روانشناسی با موضوع سبک های دلبستگی

دلبستگی

دلبستگی از یک مفهوم یونانی به نام (storage) که نوعی عشق بین والدین و کودک می باشد گرفته شده است. مفهوم دلبستگی در روان شناسی جدید ریشه در کارهای جان بالبی[1] روان پزشک و روان تحلیل گر انگلیسی دارد. او دلبستگی را پیوند عاطفی عمیق افراد خاص در زندگی معرفی می نماید به طوری که تعامل با آنها در زندگی ایجاد شعف و نشاط کرده و در هنگام استرس و تنیدگی، حضور آنها ایجاد آرامش می نماید. دلبستگی در دوره ای شکل می گیرد که در آن حساسیت زیادی به ویژگی مراقب وجود دارد، تجربیات اولیه با آنها نوع دلبستگی را تعیین کرده و تداوم آن را در طول زمان تثبیت می نماید . اولین پیوند عاطفی بین کودک با مادر و یا مراقب او برقرار می شود. تجارب دلبستگی ما مراقبان اولیه در الگوهای کاری ذهنی بازنمایی می شوند و در طی رشد از نوزادی تا نوجوانی تثبیت می شود (زیمرمن[2] و بیکر[3]،2002). شافر و امرسون دلبستگی را به عنوان "تمایل فرد کم سن برای جستجوی مجاورت با بعضی افراد هم نوع "تعریف می نمایند، و به نظر سیرز دلبستگی در نتیجه تعامل ارضا کننده با افراد مهم محیط کودک اکتساب می گردد. دلبستگی پیوند هیجانی پایدار بین دو فرد است به طوری که یکی از طرفین کوشش می کند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و به گونه ای عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه می یابد ( فوگل[4] و 1997؛ به نقل از حاجی ولی زاده 1389). هر چند در تمام گونه ها نظام دلبستگی برای ابقاء گونه ها همچون غذا دادن و تولید مثل صورت می گیرد، البته این پاسخ های نا آموخته، تولید در برابر مادر ارزش انطباقی دارند زیرا مانع از آن می شوند که جاندار از منبع مراقب دور بیفتد و گم شود (اتکینسون و هیلگلارد،1389). به نظر هارلونیز وابستگی و دلبستگی یک واکنش فطری به محرک های خاص است که به وسیله مادر فراهم می شود ولی صرفاً ناشی از تغذیه نمی باشد، ایمنی بخشی ، گرمی و محبت که حاصل آرامش ناشی از لمس کردن است نتیجه آن می باشد (هارلو، 1985 به نقل از اکبری ، 1390). اولین دلبستگی های قوی در حدود 8 ماهگی شکل می گیرند، و با اضطراب جدائی همزمان هستند ( بیرج،1997 به نقل از اکبری ، 1390). به محض اینکه کودک توانایی حرکت بدست می آورد ممکن است انواعی از رفتارها، در او مشاهده شوند که نشانگر شکل گیری دلبستگی هستند از جمله، حرکت به سوی والدین و یا مراقب و اعتراض به هنگام ترس و درماندگی رابطه بین کودک و مراقب یک پیوند دوام دار است. حضور و ماهیت رفتار دلبستگی به وسیله رفتار نوع، مشخص می شود که رفتارهائی را در بر می گیرد که منجر به مجاورت با نگاره دلبستگی می شود ( کولین[5]،1996). رفتارهای دلبستگی واضح کودکان، شامل گریه، لبخند زدن، فرا خوانده، لمس کردن، دنبال کردن، چسبیدن و اعتراض شدید هنگام تنهایی با غریبه ها است( کولین،1996).

[1] -Bowlby , j.T.

[2] - Zimerman

[3] - Becker

[4] -Fogel , A.

[5] -Colin , V.L.

مشخصات افراد ایمن

سطح پایین اجتناب از صمیمیت و اضطراب از ترک و رها شدن است. آنها در روابط خود راحت اند، ارتباط نزدیکی با همسر ، شریک خود داشته و خود افشایی می کنند. احتمالا می توانند در مواقع مورد نیاز با شریک خود تماس برقرار کرده و در عین حال، به طور مستقل استرس و هیجانات خود را مدیریت کنند. برای همسر خود در دسترس اند و می توانند حمایت مورد نیاز را فراهم کرده و به حوادث رابطه ای با انعطاف پاسخ دهند. خود و همسرشان را به گونه ای مثبت می بینند و احساس می کنند که ارزش دوست داشته شدن را دارند. به همین خاطر به احتمال زیاد در روابط باز اند و به خوبی می توانند مشکلات را حل کنند. نسبت به همسر خود محبت دارند و می توانند تجربه و ابراز عواطف به همسر خود را مدیریت کنند(شاطر دلال یزدی ،1390).

مشخصه افراد نا ایمن دوسو گرا (مضطرب)

حد پایین اجتناب از صمیمیت است ولی از افراد ایمن متفاوتند، زیرا سطح زیادی از اضطراب ترک شدن دارند. آنها سوال می کنند که آیا همسرشان دوستشان دارد و از اینکه طرد شوند ، بسیار نگران هستند، ولی در عین حال به شدت به روابط نیاز دارند و به آن وابسته می شوند. به همین دلیل در روابط بسیار باز هستند ، چه جسمانی و چه هیجانی. بسیار حساس و ابراز کننده و به دنبال اطمینان جویی عشق همسر و در دسترس بودن او و ارزش شخصی خود هستند، بسیار مراقب کننده اند ، گاهی اوقات در این مورد به مرز افراط هم می رسند و پتانسیل سلطه گری نیز دارند. به همین دلیل که در ارتباطات باز هستند ، ممکن است افراطی عمل کنند ( یا در ارتباط روراست نباشد ) و توانایی آنها برای حل مسئله سازگارانه توسط هیجانات شدید مختل شود. اگر چه همسر خود را ایده آل سازی می کنند ، ممکن است در عین حال مطالبه کننده باشند و هیچ گاه احساس نکنند که نیازهایشان به طور کامل برآورده شده است(شاطر دلال یزدی ،1390).

مشخصه افراد نا ایمن اجتنابی

سطح بالای اجتناب از صمیمیت بر خلاف افراد اضطرابی ، افراد اجتنابی نیاز نسبتاً کمی به روابط دارند، نسبت به کسانی که به فکر آنها هستند، مراقبت نمی کنند، از خود کفایتی خود راضی هستند. حتی در این مورد گاه وسواس دارند. به همین دلیل در روابط خود افشایی کمتر داشته ، و کمتر هیجانات باز و عواطف جسمی از خود نشان می دهند. در موقع استرس ، ارتباط را شروع نمی کنند و اغلب از همسر خود حمایت یا مراقبت نمی کنند، حتی آشکارا و به طور محسوس ، این گونه اند و به ندرت به طور هیجانی حمایت یا مراقبت می کنند. در ارتباط و حل مسئله ضعیف اند و می خواهند مسائل را به شیوه خودشان مدیریت کنند. از نظر هیجانی فاصله می گیرند و در روابط حالت دفاعی دارند و ویژگیهای منفی به همسر خود نسبت می دهند و انتقاد و قضاوت می کنند. خود افشائی نمی کنند و از بیان هیجانات خود، خودداری می کنند ، اگر آشفته و ناراحت باشند یا نیاز به حمایت داشته باشند ، رابطه را شروع نمی کنند و مراقبت همسرشان از آنها را باور نداشته و درک نمی کنند. بسیار حساس و آسیب پذیرند و به شیوه ای منفعل رفتار می کنند، به همین خاطر خوب ارتباط برقرار نمی کنند و نمی تواند در حل مسئله به خوبی عمل کنند و اغلب از نیاز های خود می گذرند(شاطر دلال یزدی ،1390).

نظریه های مختلف در مورد دلبستگی

الف- نظریه تحلیل روانی

زیربنای دلبستگی، در واقع همان مبحث روابط موضوعی است که در تحلیل روانی مطرح شده است. بالبی نظریه های روان پریشی ارتباط مادر ـ کودک را بر حسب بینش جدیدی از ادبیات کردار شناسی بازسازماندهی کرد. بنابر این نظریه دلبستگی هنوز در بسیاری از فرضیه های اساسی خود با برخی از نظریه های روان پریشی در مورد روابط بین شخصی مشترک است. نظریه های روان پریشی معمولاً تحت عنوان نظریه های روابط موضوعی شناخته شده اند، به نقش اساسی خود و « تجسم موضوع» در هدایت روابط صمیمی انسان علاقمند هستند. پایه این نظریه ها تجسم « خود »و « والدین» است که در دوران کودکی، تحول یافته و در روابط نزدیک آینده فرد اثر می گذارند.

روان تحلیل گران معتقدند که نخستین روابط کودک، پایداری شخصیت را تشکیل می دهد. اگر چه روان تحلیل گران در این عقیده که در حدود 12 ماهگی تقریباً همه کودکان به سمت یک پیوند قوی با مادر تحول می یابند، توافق دارند، اما درباره ماهیت و منشاء این ارتباط با یکدیگر توافق ندارند. از ادبیات تحلیل روانی دو نظریه مهم در باره اهمیت و منشاء پیوند کودک با مادر می توان اقتباس کرد:

1- کودک دارای نیازهای جسمانی مخصوصاً نیاز به غذا و احساس گرما است که باید ارضا شود. به همین دلیل او به مادر علاقه مند شده و به او دلبسته می شود زیرا مادر عامل ارضای نیازهای ضروری او است. کودک به زودی یادمی گیرد که مادر منشاء ارضا و خشنودی است. بالبی این نظریه را نظریه کشاننده ثانوی می نامد( بالبی 1969 به نقل از غفوری)

2- در کودک یک آمادگی درونی برای ارتباط دادن با یک پستان اضافی، مکیدن و تصاحب آن وجود دارد ، در این مرحله کودک یاد می گیرد که به آن پستان دلبسته شود، در آنجا مادری وجود دارد و بنابراین به او نیز مرتبط و وابسته می شود. بنابراین بر طبق نظریه فروید نیازی که کودک به ارضای دهانی از طریق مکیدن دارد، موجب می شود که او به پستان ارضا کننده مادر و در نهایت به خود مادر نیز دلبستگی پیدا کند(بالبی،1969).

به طور خلاصه نظریه تحلیل روانی، دلبستگی را محصول طبیعی مرحله دهانی تحول می داند، اگر طی ماه های اولیه زندگی کودک ، کشاننده های دهانی ، نهاد ، به طور مرتب و منظم ارضاء شوند، این انتظار در کودک ایجاد می شود که نیازها قابل ارضا هستند و درماندگی ناشی از عدم ارضای نیازها برای مدت طولانی، ادامه نمی یابد( فوگل،1997، به نقل از اکبری ، 1390).



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی درباره ابراز و مهار خشم (فصل دوم پایان نامه)

مبانی نظری و پیشینه پژوهش روانشناسی درباره ابراز و مهار خشم (فصل دوم پایان نامه)

در 20 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

چارچوب نظری پایان نامه روانشناسی با موضوع ابراز و مهار خشم

خشم، هیجان مثبتی است که در هنگام مواجه شدن با تهدید‌ عاطفی، جسمی و روانی بروز می‌کند. خشم مناسب بـه‌ ما ایـن امـکان را می‌دهد تا از خود در مقابل صدمات و خطرهای‌ عاطفی‌ و جـسمی مـحافظت کنیم. بنابراین خشم‌ مناسب یک عکس العمل طبیعی به فقدان و ضرر‌ و آسیب‌ است. در پشت این خشم، معمولا عواطف و احساسات‌ طبیعی از قبیل حس آسیب‌پذیری، ناامیدی و تـرس از فـقدان‌ وجود‌ دارد. در‌ حـقیقت‌ خشم یک مشکل نیست، بلکه این که‌ ما در هنگام خشم دست بـه چه‌ اقداماتی‌ می‌زنیم، ممکن است یک مشکل باشد (پور حسین دناک، 1384). به همین‌ دلیل مردم دربارهء خشم دچار تعارض می‌شوند، چون از یک سو‌ واکنشی‌ طبیعی‌ اسـت و از سـوی دیـگر، می‌تواند مانعی در راه رسیدن به اهدافشان باشد. در ارتباط با ماهیت‌ و‌ چگونگی‌ خشم، تحقیقات وسیعی انـجام شـده است که‌ نتایج به دست آمده نشان می‌دهند:

  1. خشم، هیجان رایجی است‌ که‌ اغلب‌ نسبت به‌ اشخاص مورد علاقه که بـه آرزوهـا و تـمایلات ما بی‌اعتنایی‌ می‌کنند، احساس می‌شود.
  2. خشم اغلب به‌ وسیلهء‌ نرسیدن به آن چه می‌خواهیم، برانگیخته می‌شود.
  3. واکنش افراد به ابـراز خـشم، اغلب مـنفی است.
  4. اگر چه ما آگاهی بعد‌ از‌ ابراز‌ خـشم احـساس رضـایت‌ می‌کنیم،اما ضرورتا به اهدافمان در بلند مدت نمی‌رسیم (مرادی،1381).

2-2-1. تعریف خشم

«داروین» رفتارشناس معروف انگلیسی، که عواطف را در حیوانات و انسان‌ها مورد مطالعه قرار داده، معتقد است‌ که‌ «خشم واکنشی ساده در بـرابر تـهدید اسـت که باعث می‌شود ارگانیزم در برابر‌ وضعیت‌ نامطلوب‌ از موجودیت خود دفاع کند.» او بـراین بـاور بـوده است که خشم مهمترین هیجانی است‌ که‌ به بقای ارگانیزم کمک کرده است و طـبق ایـن دیـدگاه می‌شود چنین‌ استنباط‌ کرد‌ که ارگانیزمی که خشم بیشتری دارد، فرصت بیشتری برای بقا و گـسترش نـسل خود دارد(تقی لو، 1384).

نگاهی‌ اجمالی‌ به‌ این دیدگاه نشان می‌دهد که درک داروین بسیار ساده انگارانه بـوده اسـت. به‌ ایـن‌ دلیل که داروین به مانند بسیاری از رفتارگرایان به آن خاصیت مکانیکی بخشیده و نقش شناخت (باورها، اعتقادات، نگرش‌ها‌ و...) را‌ در پدیـده‌ی خـشم مورد توجه قرار نداده است. درحالی‌که اهمیت مقوله‌ی شناخت در‌ تعریف‌ خشم چنان بارز اسـت کـه عـده‌ای از‌ روان‌ شناسان‌ آن را«هیجان اخلاقی» نامیده‌اند. به این دلیل که انسان‌ها‌ اغلب‌ زمانی دچار خشم می‌شوند که ارزشـها و مـعیارهای اخلاقی آنان در معرض تهدید‌ قرار‌ گرفته باشد( تقی لو، 1384).

براساس‌ تعریف هوولس‌ و رایت(8791) «خشم»به عنوان یک حـالتی ذهـنی، از برانگیختگی هیجانی، «خصومت»، به‌ عنوان‌ یک‌ بازخورد‌ همراه با یک ارزیابی منفی درازمدت از دیگران‌ و رویدادها و«پرخاشگری»، به عنوان رفتاری آشکار به صورت درگیر شدن و آسیب رساندن به دیگران‌ مشخص شده است (به نقل از مختاری، فرزاد و فراهانی، 1387).

امروزه در تعریف‌ خشم‌ علاوه بر‌ اسـتفاده‌ از‌ مـتغیرهای روان شـناختی از شاخص‌های فیزیولوژیکی‌ نیز‌ استفاده می‌شود. اما چون تغییرات فیزیولوژیکی که در زمان خشم دیده می‌شود، منحصر به‌ خـشم‌ نـیست. بلکه در هـیجانات دیگر نیز دیده‌ می‌شود. بنابراین نقش محدودتری در‌ تعریف‌ خشم ایفا می‌کند. به‌همین سبب در‌ دیـدگاه‌های‌ اخـیر، خشم بر اساس کیفیت‌های ذهنی و پدیدار شناختی تعریف می شود. به طوری که اسپیلبرگر‌ معتقد‌ است؛ «خشم» یک حالت هیجانی اسـت کـه‌ شدت‌ آن‌ از عصبانیت ملایم‌ تا‌ خشم و غضب شدید‌ گسترده‌ است( تقی لو، 1384).

یکی از دقیق‌ترین تـعریف‌ها دربـاره‌ی خشم مربوط به دیدگاه بریکویتز(1933) است. او که بـا مـطالعه‌ی‌ هـود‌ بر روی هیجان خشم توانست، تغییراتی معقول‌ درنظریه‌ی‌ نـاکامی- پرخـاشگری‌ ایجاد‌ کند، معتقد‌ است خشم علاوه بر‌ بعد شناختی (افکار،اعتقادات و باورها) و فیزیولوژیکی(هورمون‌ها و انتقال دهـنده‌های عـصبی) از ابعاد دیگری چون پدیدار شـناختی‌ (آگـاهی‌ ذهنی از احـساسات خـشم) و رفـتاری نیز(بروز‌ ظاهری‌ و چهره‌ای‌ و همین‌طور،رفتاری کلامی) برخوردار اسـت‌ و در نـهایت خشم را این‌چنین تعریف می‌کند: «خشم برچسبی است که ما به یک تجربه‌ی ذهـنی نـامطلوب‌ می‌زنیم، این‌ هیجان‌ با شناخت‌ها و واکنش‌های کـلامی و چهره‌ای‌ خودکار‌ در‌ ارتباط‌ اسـت. خشم‌ در‌ فـرهنگ و خرده فرهنگ‌های یک‌جامعه نقشی اجـتماعی اسـت که نوع خاصی از رفتار را فرا می‌خواند، این رفتار با تجربه‌های درونی تداعی می‌شود و نـسبت بـه دیگران تنبیه‌کننده‌ است. پس خشم در آگـاهی هـشیار انـسان احساس می‌شود و از طـریق کـلمات و واکنش‌های بدنی بروز داده می‌شود( تقی لو، 1384).

خشم یک واکنش هیجانی نسبتا قوی است که در انواعی از موقعیت های (حقیقی یا خیالی) همانند به بند کشیده شدن، مداخله بی مورد دیگران، ربوده شدن متعلقات و مورد تهدید یا حمله واقع شدن ظاهر می گردد و با بر انگیختگی فیزیولوژیک و افکار ستیزه جویانه همراه است و اغلب رفتارهای پرخاشگرانه به دنبال دارد(قدیری، 1384).

با توجه به تعریف مزبور، دو عامل تسریع کننده بروز خشم هستند:

  1. ناکامی از رسیدن به هدف؛
  2. پیش بینی ناکامی.

لازم به ذکر است که خشم لزوما به پرخاشگری منتهی نمی شود، فرد ممکن است خشم خود را متوجه درون خود کند یا ممکن است فقط با کمک وسایل کلامی خشم خود را بیرون بریزد(قدیری، 1384).

2-2-2. عوامل مـؤثر در‌ بروز‌ خشم

عوامل جسمی. افراد خشمگین، حداقل دو مشخصه دارند که‌ می‌توانند در‌ بروز‌ خشم مؤثر باشند: سیستم ضعیف پاراسمپاتیک‌ و سیستم ضعیف دفاعی. سیستم عـصبی‌ سـمپاتیک‌ در افراد خشمگین، مرکز ترشح هورمون‌های اضطراب(آدرنالین و نور آدرنالین) در هنگام بروز خشم است، برعکس سیستم پاراسمپاتیک‌ بـه‌ سبب‌ تـرشح تـرکیبات شیمیایی استیل کولین‌، اثر‌ آرامش‌ بخش‌ دارد. سیستم سمپاتیک‌ در‌ فرد‌ خشمگین با کوچک‌ترین‌ تحریکی فعال می‌شود و موجب‌ یک سلسله تـغییرات زیـستی‌ مانند بـرانگیختگی، برافروختگی، تغییر رنگ، تپش قلب و... در فرد می‌شود. همین امر موجب‌ عصبانیت‌ فرد شده، او را به‌ سمت ابراز خـشم‌ می‌کشاند (مرادی،1381 ).

مواجه شـدن با الگوهای‌ خشم. رابطهء بین بروز خشم و قرار‌ گرفتن‌ در معرض‌ خشونت‌های تلویزیونی مورد توجه قرار گرفته است. کودکانی که فـیلم‌های خـشن را در‌ تلویزیون‌ تماشا می‌کنند، خشونت و خشم بیش‌تری‌ نسبت‌ به‌ دیگران نشان خواهند داد. به‌ نظر‌ مـی‌رسد ایـن رابطه با‌ گذشت‌ زمان عمیق‌تر خواهد شد کـه حـاکی از تـأثیر خشونت در وسایل ارتباط جمعی است (سادوک و سادوک،2002؛ ترجمه پورافکاری،1390).



خرید فایل


ادامه مطلب ...