مقاله بررسی تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد در 67 صفحه ورد قابل ویرایش
پس مسأله اصلی این است که اگر زندگی در جامعه ما، چنین اثراتی بر کودکان عقب مانده ذهنی دارد، چگونه میتوان امور را به گونه ای تغییر دهیم که اثرات نامساعد آن به حداقل برسد؟ آیا میتوان محیط را چنان مرتب کرد که موجب شکست و آشفتگی در آنها نگردد؟ از این رو اگر بتوان کودکان عقب مانده ذهنی را در برابر ضربات احتمالی که به عزت نفس شان وارد میشود تقویت کرد و یا مصون نگه داشت در این صورت میتوان گامی نویدبخش در برنامهریزی، توان بخشی و بهداشت روانی آنان برداشت.
واژه های کلیدی: تبیین، مدل، نیازمدار، شخصیت، عقب ماندگی ذهنی
تمرکز بر موضوع عقب ماندگی ذهنی با تاکید بر جنبه شناختی آن، یعنی ماهیت تاخیر تا ناتوانی عقلی و تاثیر آن بر سازگاری عمومی طی یک قرن گذشته باعث شده که جنبه عاطفی یا هیجانی آن مورد غفلت قرار گیرد. لذا در مقاله حاضر از این جنبه فرد عقب مانده را به عنوان شخصی در نظر می گیریم که مانند افراد عادی می تواند تجربیات شادی یا غمگینی داشته باشد. نتیجة یک مطالعه در مورد بزرگسالانی که در موسسات نگهداری می شدند و اکنون در جامعه زندگی می کنند (آدامز و کریستنسون، 2000) نشان داده است که آنها به زندگی لذتبخش علاقه نشان می دهند. کار به همین جا خاتمه نمی یابد، و آنها تمایل گستردهای به تفریحات، سرگرمی ها، دوستیابی، و خانواده نشان می دهند. این تمایلات بیانگر این موضوع است که ما باید دربارة ماهیت وضعیتٍ این انسان به عنوان یک فرد نگاه کنیم. برداشت ما از شخصیت افراد عقب مانده بر پایه مدلی است که نیازهای جسمانی و روانی اساسی آدمیان، چه سالم و چه ناتوان، را توصیف می کند و نحوه تاثیرپذیری این نیازها را از ناتوانی بررسی می نماید. بر اساس نتایج به دست آمده از نظریه های شخصیت که علاقه خاصی به خویشتن و انگیزش در انسان دارند (مثلاً دسی و ریان، 1990) این مدل شخصیت توجه خاصی به عزت نفس به عنوان بر انگیزانندة رفتار دارد. مقاله حاضر یک مدل نیاز مدار شخصیت و نحوة تاثیرپذیری این نیازها از عقب ماندگی ذهنی را مورد بحث و تبیین قرار میدهد.
منطق ارایة یک مدل شخصیت
ارایه یک مدل شخصیتی ویژهِ افراد عقب مانده ذهنی برپایه شرایط، ویژگیها و محدودیتهایی آنها چه منطقی می تواند داشته باشد؟ پاسخ به این سئوال در سودمندی آن برای درک رفتار افراد مبتلا به اختلال و به ویژه، مشکلات رفتاری آنها نهفته است. این مدل برای درک و شناسایی این موضوع که مشکلات رفتاری آنها، مانند مشکلات ما، معمولاً حاصل ناکامی مزمن در ارضای نیازهای زیستی و روانی اساس است، کفایت میکند. اگر چه، نظریة شخصیت رفتار مدار، یعنی کانون رویکرد درمانی ما، حساسیت لازم را برای درک این موضوع که چگونه ابعادی نظیر پیشایندها و پیامدها بر رفتار اثر می گذارند، ایجاد میکند، اما در پی تبیین این نکته نیست که چرا این عناصر اینقدر اهمیت دارند. سرانجام، در پی تبیین ماهیت پاداش دهنده یا تنبیهی آنها نیز نیست. به منظور درک این نکته که چرا پیامدها یا وابستگی هایی معین پاداش دهنده یا تنبیه کننده، یا خنثی هستند باید به درک ماهیت انگیزشی آنها در ما توجه کرد. اگر چه هیچ نظریه شخصیت به تنهایی صاحب این «حقیقت» نیست (هال و لیندزی، 1970 نقل از باروف و اولی 1999)، حداقل به طریقی نظام دار از لحاظ مفهوم سازی رفتار هیچکدام از آنها در اولویت قرار ندارد. با وجود این، سهمی از این حقیقت در درک ما از خود و دیگران دخالت دارد. این سهم به عنوان صافی یا فیلتری عمل می کند که توجه ما را هدایت می کند و عواملی را که رفتار ما را برمی انگیزند روشن می نماید. همین موضوع درک فزایندة رفتار در همة ما، اعم از عقب مانده و سالم، است که در مفهوم زیر از شخصیت ارایه می شود.
این مدل شخصیت نوع انسان را بر حسب سه موضوع مدنظر قرار می دهد: منابع، نیازها و ارزش ها. هر کدام از آنها به طور جداگانه و مختصر در زیر مورد بحث قرار می گیرند (باروف3 و اولی4 2004)
با در نظر گرفتن علائق جنسی در افراد عقبمانده ذهنی میتوان به زمینهای اشاره کرد که فرد میتواند در انتخاب آن آزاد باشد. ما اکنون دربارة نیازهای جنسی عقبماندهها صحبت میکنیم، حوزهای که استقلال بیشتری را میطلبد. واقعیت این است که جوانان و بزرگسالان عقبمانده، مانند من و شما، تمایل جنسی دادند، اگرچه والدین یا مراقبان ممکن است ترجیح دهند به آن فکر نکنند. آزادی ابراز آن توسط مراقبان محدود میشود، همانطور که میتوان دختر عقبماندهای تصور کرد: که ممکن است به بارداری ناخواسته دچار شود، ایدز بگیرد یا به بیماری مقاربتی مبتلا شود یا رفتارهای غیراجتماعی نظیر استمناء در ملاء عام نشان دهد. چون ازدواج راهی سنتی برای ارضاء نیاز جنسی است، بنابراین والدین با مراقبان ممکن است تمایلی به همدردی برای نشان داده نیازهای جنسی در بزرگسالان ناپخته به طریقی معمول نشان ندهندو با اینحال، والدین یا مراقبان تمایل به مقاومت ندارند، و احساسات جنسی تجربه میشوند و لازم است برای ابراز پسندیدة تمایلات جنسی در افراد عقبمانده ذهنی به آنها کمک شود. این امر مستلزم آموزش این است که کی و چگونه میل جنسی را نشان دهند، موضوعات مرتبط با آمیزش جنسی و بارداری و روشهای جلوگیری از بارداری را بدانند، و مهمتر از همه، نحوه مراقبت خودشان از مسائل ناخواسته را بیاموزند. البته، میزان اختلال شناختی درجه فهم و فراگیری فرد ناتوان را تعیین میکند. بزرگسالان دارای مشکلات خفیف میتوانند به عرصه روابط زناشویی وارد شوند، اگرچه روابط والدین آنها بسیار مشکل آفرین است. هرچند افراد دارای مشکلات و عقبماندگی خفیفتر ممکن است قادر باشند به شیوهای اثربخش وظایف والدینی را به انجام برسانند، اما آموزش این وظایف یا مولفه شناختن آن برای آنها دشوار است.
بحث و نتیجه گیری:
کانون اصلی این مقاله بر کشف شخصیت افراد عقبمانده ذهنی متمرکز بودهاست. به منظور بررسی این موضوع ما به نوعی درک مشترک از شخصیت نیاز داریم. مدل ارایه شده در اینجا انسانی را به عنوان موجودی بر حسب سه بعد شامل ظرفیت یا منابع، نیازها (زیستی و روانشناختی)، و ارزشهایشان – در نظر میگیرد. توجه ویژهای به منابع و نیاز شدهاست زیرا این موارد اساساً تحت تاثیر اختلال قرار میگیرند. در تبیین مدل نیازمدار شخصیت، تأثیر ناکامی و درماندگی ناشی از عقب ماندگی ذهنی بر انگیزش و ادراک از خود کودکان عقب مانده ذهنی مورد بررسی قرار گرفته است. این مدل آن جنبه ها، ابزارها و وسایلی را که کودک بدان طریق با معلولیت خود و با موقعیت های اجتماعی که به مثابه پیامد آن معلولیت پدید میآیند، مواجه می شوند، بیان میکند. بر طبق این مدل تا اندازه ای میتوان انحراف شخصیت در کودکان عقب مانده را به عنوان تجلی عقب ماندگی تعمیم یافته ناشی از آسیب دیدگی عزت نفس در نظر گرفت. چه انحراف شخصیت کودک عقب مانده بیشتر به تأخیر رشد و تحول ساختار من نسبت داده میشود. به نظر می رسد بروز برخی از مشکلات در کارکرد اجرایی شخصیت در افراد عقب مانده ذهنی از پیامدهای اجتناب ناپذیر آسیب دیدگی عزت نفس باشد. بنابراین علاوه بر توجه به محدودیت های اساسی در کارکرد هوش عمومی کودکان عقب مانده ذهنی باید به اثرات تجارب منفی ناشی از آسیب دیدگی عزت نفس آنها، که بر روی هم، الگوهای سازگاری شان را تعیین می کند، نیز توجه داشته باشیم همچنین باید توجه خود را بر رشد و تحول عزت نفس به عنوان عنصر اصلی شایستگی معطوف کرد. زیرا کارایی یا شایستگی به مثابه لیاقت یا توانایی در انجام کار یک فرد در تعامل با محیط، خصوصیتی نیست که انسان از ابتدا به سرعت کسب کند، هر چند در نهایت میتواند به سطحی از کارایی برسد که او را نسبت به تمام مخلوقات برتر سازد. شایستگی یا کارایی هنگامی رخ میدهد که نیازهای فیزیولوژیکی و زیستی کودکان به طور منطقی ارضاء شده باشد و رفتارهایی که به وسیله کارایی برانگیخته می شوند، موجب افزایش مستمر شایستگی فرد می گردد و در همان حال کودکان به رشد و تحول یک حس ذهنی در باب شایستگی خود دست می یابند. این احساس نه تنها تابع منابع مختلف نظیر هوش یا ارزشها است، بلکه ناشی از احساس رضایتی است که از ارضای نیازهای فیزیولوژیکی و روان شناختی خود، و در واقع از تاریخ همه موفقیت ها و شکست هایشان در حوزه های گوناگون به دست می آورند. به نظر می رسد اگر کودکان عقب مانده ذهنی در یک محیط پذیرا زندگی کنند، به طوری که مجبور به انجام تکالیفی نشوند که برای انجام آن آماده نیستند، حس آنها از عزت نفس و شایستگی آسیب نمی بیند زیرا آسیب دیدگی عزت نفس و شکل گیری احساس کمتری ناشی از آن در کودکان عقب مانده ذهنی ممکن است ناشی از نامناسب بودن محیط زندگی یا وجود مشکلاتی در روابط کودک با اعضای خانواده و جامعه باشد. علیرغم وجود انحراف شخصیت در افراد عقب مانده ذهنی اما تصویر کلی مسأله آنقدرها هم نامساعد نیست. بسیاری از کودکان عقب مانده ذهنی دارای زمینه های خاصی از شایستگی در موسیقی، هنر یا ورزشی هستند که موجب رضامندی
آنها میشود تا جایی که پسر یا دختر عقب مانده در خانواده جایگاه و مقام مهمی داشته باشد به او مسئولیت و استقلال اعطا میشود که متناسب با توانایی اوست. بدین ترتیب نباید نسبت به آینده آنها مأیوس بود. باید آنها را حاشیه زدایی کرد و در وارد شدن به جامعه عادی یاری نمود. زیرا به نظر می رسد وقتی بزرگسالان عقب مانده ذهنی در جمعیت عادی ادغام میشوند بسیاری از آنها میتوانند از عهده تکالیفی که برای حفظ کار و شغل ضروری است، برآیند. کارآمدی، پایایی و همنوایی در انجام تکالیف که در حد توانایی آنهاست میتواند تلاش های شکست خورده گذشته آنان را جبران نماید. همچنین تدارک محیطی مساعد و پذیرا شامل تغذیه خوب، محبت کافی و آموزش مناسب و برانگیزاننده مفید میباشد. چه ممکن است کودکان عقب مانده ذهنی را در انجام تکالیف محوطه و در کمک به خود یاری رساند و باعث شود که آنها نسبت به خود احساس ارزش کرده، به شایستگی خود توجه کنند و همچون سایر مردم به دنبال غلبه بر محیط و تأمین نیازهای خود باشند.
پایان نامه بررسی تطبیقی مبانی نظری توسعه اقتصادی در غرب با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در 53 صفحه ورد قابل ویرایش
مقدمه
توسعة اقتصادی همواره متضمن منافع مادی و تکنولوژی و آزادیهای متنوع است و از طرف دیگر بیعدالتی، تخریب فرهنگی، مسائل زیست محیطی و تخریب طبیعت و از همه مهمتر بیمحتوی شدن زندگی و عدم معیاری برای یافتن حقیقت و ارزشهای واقعی را به ارمغان آورده است.
در بیان تبیین مفاهیم توسعة اقتصادی بیش از همه چیز باید انسان و ارزشهای والای انسانی محور قرار گیرد. اگر تعیین سیمای انسان و ارزشهای انسانی و هدف سعادتمند نمودن انسان در سرلوحه الگوهای توسعه قرار گیرد، دیگر هر تعریفی از توسعه که صرفاً اقتصادی، فنی، سازمانی یا مدیریتی باشد، کافی نخواهد بود. در این شرایط ما نیاز به حکمتی داریم که با علوم ما سنخیت داشته باشد. حکمتی که دیدگاه وسیعتری را از هدفهای زندگی انسانی و تلاشهای انسانی ارائه کرده و برای فرموله کردن الگوی توسعه رهنمون بدهد.
عوامل و زمینههای مختلفی در غرب باعث توسعه اقتصادی شد. دستاوردهای علمی و صنعتی غرب، محصول تلاشهای انسان غربی در تلقی جدید از خدا و دین و دنیا است و محصول یک فرایند تاریخی چند قرنی است. از این جهت، شناخت توسعه اقتصادی در غرب مستلزم شناخت مبانی هستی شناسی، انسان شناختی، جامعه شناختی ، سیاسی و اقتصادی است.
فرض موجود در این تحقیق این است که علت اساسی توسعه اقتصادی در غرب ، عمل عقلایی و پویایی علم و تکنولوژی که خود ناشی از درک جدید نیست. انسان و ارزشهای انسانی است. در این راستا نگاهی به برخی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تطبیق دیدگاه اسلام با مبانی توسعه اقتصادی در غرب، خطوط کلی توسعه اقتصادی مبتنی بر رشد، عدالت، پایداری و کارایی مطلق را جلوه گر میسازد.
هدف این تحقیق نیز عبارتند شناخت مبانی نظری توسعه اقتصادی در غرب واستفاده از نکات مثبت آن و لزوم توجه بیشتر به مبانی اقتصادی از دیدگاه اسلام میباشد.
بخش اول – کلیات
فصل اول – مفاهیم رشد و توسعه
معمولاً در کتابهای مختلف ، اصطلاح رشد و توسعه را همراه هم به کار برده و اغلب این دوعنوان مترادف در نظر میگیرند. در حالی که هر یک از این دو دارای معنی خاص برای خود است. برای وضوح بیشتر مفاهیم رشد و توسعه را به شرح ذیل تعریف میکنیم:
الف- تعریف رشد:
رشد مترادف واژه Growth بوده و در معنی مطلق «تغییر کمی هر متغیر در مدت مشخص» اطلاق میگردد. مثلاً قد یک فرد طی یک سال از 150 سانتی متر به 155 سانتی متر افزایش یابد، گفته میشود که قد آن شخص 5 سانتی متر رشد داشته است یا تولید گندم از 10 میلیون تن در سال قبل به 11 میلیون در سال جاری افزایش یافته است، حال اگر این معنی و مفهوم به کل تولیدات کالاها و خدمات نهایی جامعه در یک مدت معین و مشخص تعمیم داده شود، به آن «رشد اقتصادی» گویند. بنابراین «تغییر در میزان تولید کالاها و خدمات نهایی تولید شده در جامعه در یک مدت معین را رشد اقتصادی گویند».[1]
ب- تعریف توسعه:
توسعه مترادف واژه Development بوده و نمود ظاهری آن سطح فرهنگی بالا، رفاه نسبی و استاندارد بالای درآمد برای اکثریت عظیمی از یک جامعه است. از لحاظ مفهوم علمی توسعه، «تحول تدریجی در ساختار فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه است که متضمن رشدی خودجوش ، مستمر و فراگیر در تولید است.»[2]
توسعة ابعاد گوناگونی دارد و قبل از آنکه نمودی بر بهبود تولید و دگرگونی در نهایت اقتصادی و سطح زندگی مادی انسان داشته باشد باید متحول کننده تفکر خود انسان باشد به عبارت دیگر تحول فکری در یک فرایند توسعه اقتصادی به تحول مادی تقدم دارد. یکی از نظریه پردازان اقتصادی در این ارتباط عنوان میدارد: «توسعه اقتصادی نیازمند شکلگیری دو فرایند اساسی زیر است:
1- یافتن و بهکارگیری مکانیسمی که در آخرین حد ممکن هزینه های مصرفی غیرضروری جامعه در حالی گذر را محدود نموده و مازاد تولید اقتصادی را به سوی انجام سرمایهگذاری های انسانی و فیزیکی لازم، جهت و مدرن شدن مبانی تولیدی سوق دهد.
نتیجه
با توجه به شناختی که نسبت به مبانی و روند توسعه اقتصادی در غرب حاصل شد و با نگاهی اجمالی و گذرا که به مبانی توسعه اقتصادی از دیدگاه اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی نمودیم، میتوان مطالب ذیل را به عنوان محورهای لازم برای الگوسازی توسعه اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفت:
1- در محور توسعه، انسان و هدف نیز رشد انسان است. بنابراین هدف آن است که مردم با حاکمیت بر سرنوشت خویش، تضمین کننده اهداف توسعه و برنامه های آن باشند. لذا اولین و مهمترین رکن توسعه مردمند و ارکان دیگر باید بر مدار این رکن شکل بگیرد. مردم حقوق اساسی متعددی از قبیل حق حساب، سلامت، امنیت، کرامت انسانی و … دارند که براساس اصل «حق هم گرفتنی است و هم دادنی» باید خود مردم این حقوق خود را اولاً طلب کنند و ثانیاً دولت نیز با انواع روشها، زمینه گرفتن این حقوق را برای مردم فراهم کند و ثالثاً با ترویج ارزشهای اخلاقی زورگویان را به دادن حق مردم ترغیب نماید.
لذا مشارکت همگانی در گرفتن حقوق اساسی باید نهادینه شود و شوراهای مختلفی که در قانون اساسی مقرر شده ، می تواند مظهر اجرای این مشارکت گردد.
2- هدف اصلی، رواج معنویت و تقوی و گسترش خداپرستی و تحکیم ارزشهای اخلاقی باشد، زیرا بدون دستیابی به این هدف، توسعه پایدار و بدون تضاد مختل کننده نظام اجتماعی حاصل نخواهد شد. ضمن اینکه هزینه های اجتماعی ناشی از روند توسعه اقتصادی با تحکیم ارزشهایی که اخلاق را در جامعه نفوذ میدهد تقلیل می یابد و کارایی نظام را به سوی حد مطلق سوق می دهد.
3- در قیاس با مبانی اقتصادی توسعه غرب، مبانی توسعه اقتصادی در ایران عبارتند از : مالکیت مختلف، آزادی اقتصادی مسوولانه، دخالت مسوولانه دولت در امور اقتصادی و توزیع عادلانه ، بنابراین راهبرد توسعه اقتصادی در ایران اگر مبتنی بر این اصول باشد هم رشد و رفاه را بطور طبیعی فراهم مینماید و هم عدالت و برابری و برادری را .
4- در مقدمه قانون اساسی آمده است که اقتصاد وسیله است نه هدف، لذا از وسیله جز کارایی بهتر در راه وصول به هدف نمی توان دانست.
بنابراین برنامه اقتصادی اسلامی فراهم آوردن زمینه بروز خلاقیت های متفاوت انسانی است و بدین جهت تامین امکانات مساوی و متناسب و ایجاد کار برای همه افراد و رفع نیازهای ضروری جهت استمرار حرکت تکاملی او بر عهده حکومت اسلامی است.
فهرست مطالب
الف – تعریف رشد ........................................................................... 3
ب – تعریف توسعه ........................................................................... 3
الف- توسعة سرمایه داری .............................................................. 5
ب – توسعه از دیدگاه اقتصاددانان نئولیبرال .................................. 5
ج – تعریف اومانیستی و اصالت انسان ............................................ 6
الف – آدام اسمیت ............................................................................ 8
ب – جان استوارت میل .................................................................... 10
ج – کارل مارکس ............................................................................. 11
د- آرتور لوئیس ............................................................................... 13
الف- درآمد ملی یا تولید ناخالص ملی .............................................. 15
ب – درآمد ناخالص سرانه ملی ....................................................... 15
ج – رفاه اجتماعی ............................................................................. 16
د – شاخصهای اجتماعی ................................................................. 16
الف – علت پیروزی دنیاگرایی .......................................................... 18
1- نارسایی مفاهیم کلیسایی در مورد خدا و ماوراء الطبیعه .... 18
2- خشونتهای کلیسا ............................................................... 19
ب – راه حل غرب برای نجات دین ................................................... 19
1- تفکیک بین قضایای ایمانی و عقلی ........................................ 19
2- فلسفة دئیسم یا خداشناسی طبیعی ....................................... 20
الف – اومانیسم یا مکتب اصالت انسان ............................................ 22
ب – فرد گرایی فلسفی....................................................................... 23
1- تجربه گرایی ......................................................................... 23
2- ناکافی بودن ابزار حس و عقل در شناخت .......................... 24
ج – مکتب اصالت فایده و لذت ( فرد گرائی اخلاقی) ........................ 25
الف – سکولاریزم (جدایی دین از سیاست) ...................................... 30
ب- ناسیونالیسم ............................................................................... 31
ج – مساوات گرایی ........................................................................... 33
د- آزادی .......................................................................................... 34
الف- مالکیت خصوصی .................................................................... 35
ب – آزادی اقتصادی ....................................................................... 37
ج – عدم دخالت دولت در اقتصاد .................................................... 39
د – مسئله توزیع .............................................................................. 40
4
مقاله تبیین نظری مدل نیازمندار شخصیت و عقبماندگی ذهنی ماهیت و ابعاد
پس مسأله اصلی این است که اگر زندگی در جامعه ما، چنین اثراتی بر کودکان عقب مانده ذهنی دارد، چگونه میتوان امور را به گونه ای تغییر دهیم که اثرات نامساعد آن به حداقل برسد؟ آیا میتوان محیط را چنان مرتب کرد که موجب شکست و آشفتگی در آنها نگردد؟ از این رو اگر بتوان کودکان عقب مانده ذهنی را در برابر ضربات احتمالی که به عزت نفس شان وارد میشود تقویت کرد و یا مصون نگه داشت در این صورت میتوان گامی نویدبخش در برنامهریزی، توان بخشی و بهداشت روانی آنان برداشت.
واژه های کلیدی: تبیین، مدل، نیازمدار، شخصیت، عقب ماندگی ذهنی
تمرکز بر موضوع عقب ماندگی ذهنی با تاکید بر جنبه شناختی آن، یعنی ماهیت تاخیر تا ناتوانی عقلی و تاثیر آن بر سازگاری عمومی طی یک قرن گذشته باعث شده که جنبه عاطفی یا هیجانی آن مورد غفلت قرار گیرد. لذا در مقاله حاضر از این جنبه فرد عقب مانده را به عنوان شخصی در نظر می گیریم که مانند افراد عادی می تواند تجربیات شادی یا غمگینی داشته باشد. نتیجة یک مطالعه در مورد بزرگسالانی که در موسسات نگهداری می شدند و اکنون در جامعه زندگی می کنند (آدامز و کریستنسون، 2000) نشان داده است که آنها به زندگی لذتبخش علاقه نشان می دهند. کار به همین جا خاتمه نمی یابد، و آنها تمایل گستردهای به تفریحات، سرگرمی ها، دوستیابی، و خانواده نشان می دهند. این تمایلات بیانگر این موضوع است که ما باید دربارة ماهیت وضعیتٍ این انسان به عنوان یک فرد نگاه کنیم. برداشت ما از شخصیت افراد عقب مانده بر پایه مدلی است که نیازهای جسمانی و روانی اساسی آدمیان، چه سالم و چه ناتوان، را توصیف می کند و نحوه تاثیرپذیری این نیازها را از ناتوانی بررسی می نماید. بر اساس نتایج به دست آمده از نظریه های شخصیت که علاقه خاصی به خویشتن و انگیزش در انسان دارند (مثلاً دسی و ریان، 1990) این مدل شخصیت توجه خاصی به عزت نفس به عنوان بر انگیزانندة رفتار دارد. مقاله حاضر یک مدل نیاز مدار شخصیت و نحوة تاثیرپذیری این نیازها از عقب ماندگی ذهنی را مورد بحث و تبیین قرار میدهد.
مقدمه : همه انسان ها اضطراب را در زندگى خود تجربه می کنند و طبیعى است که مردم هنگام مواجهه با موقعیت هاى تهدیدکننده و تنش زا مضطرب می شوند ، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح ، امرى غیر عادى است .
اضطراب شامل احساس عدم اطمینان ، درماندگى و برانگیختگى فیزیولوژیکى است . به طور کلى اضطراب یک احساس منتشر ، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسى است که با یک یا چند حس جسمى مانند احساس خالى شدن سر دل ، تنگى قفسه سینه ، طپش قلب ، تعریق ، سردرد و غیره همراه است .
اضطراب به منزله ی بخشی از زندگی هر انسان ، در همه ی افراد در حدی اعتدال آمیز وجود دارد ودر این حد به عنوان پاسخی سازمان یافته تلقی می شودبه گونه ای که می توان گفت ، « اگر اضطراب نبود ف همه ی ما پشت میزهایمان به خواب می رفتیم »( استیفن 1، 1982 ) . فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات وخطرات زیادی روبرو کند .اضطراب ما را ملزم به رعایت قانون ومقررات نموده وبرای احتراز از خطر حس احتیاط را در ما پدید می آورد و وبدین ترتیب زمینه را برای داشتن زندگی طولانی تر، سازنده ترو بارورتربرای ما فراهم می نماید . بنابراین اضطراب به منزله بخش از زندگی هر انسان یکی از مولفه های ساختار شخصیت وی را تشکیل می دهد و از این زاویه است که پاره ای از اضطرابهای دوران کودکی ونو جوانی را می توان بهنجار دانست و تاثیر مثبت آن را بر فرایند تحول پذیرفت . (دادستان ، 1390 )
تکرار وتشدید نگرانی موجب اضطراب ، ناراحتی ذهنی دردناکی است که که از پیش بینی آسیبهای احتمالی نتیجه می شود . بسیاری از اضطرابها نیز مانند نگرانی ها بی دلیل هستند .و تنها نتیجه ی آشفتگی درونی در فرد می باشند نه معلول عوامل خارجی ، رابطه ی نزدیکی میان بیماری های روان نژندی و تعداد وشدت اضطراب وجود دارد .بنابراین کودکانی که بیش از اندازه دچار نگرانی می شوند مستعد ابنلا به اضطرابهایی هستند که در نهایت ، سلامت ، شخصیت و سلامت روان آن هارا مختل می سازد . ( احدی ، 1392 )
چاپلین 2(1975 ) اضطراب را واکنش فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیزدر نظر می گیرد ، یعنی موقعیتی که زیر تاثیر بالا گرفتن تحریکات اعم از درونی وبیرونی واقع شده و فرد در مهار کردن آنها ناتوان است . پیه رون 3(1985) اضطراب را ناراحتی روانی و بدنی می داند که بر اثر ترسی مبهم و احساس نا ایمنی وتیرروزی قریب الوقوع به وجود می آید.ربر 4( 1985 ) اضطراب را یک حالت هیجانی همراه با هشیاری مستقیم نسبت به بی معنایی ، نقص ونارسایی جهانی در نظر می گیرد که در آن زندگی م کنیم .
شخص مبتلا به اضطراب فراگیر همواره در باره ی موضوعات جزِیی شدیدا" مضطرب می شود بسیاری از آدمیان گهگاه نگران می شوند اما بیماران مبتلاا به اضطراب فراگیر نگرانی های مضمن دارند آنها ساعتها راجع به گستره ی وسیعی از موضوعات احساس نگرانی می کنند و این دل شوره ها را امری مهار نا پذیر می دانند ( دهستانی ، 1390 ) . از شایع ترین نشانه های اختلال فراگیر می توان عدم احساس آرامش ، اختلال خواب ، از پا افتادگی و خستگی ، تپش قلب وگیج ومنگ بودن را نام برد . علاوه بر اینها شخص مبتلا نگران پیشامدهای ناگوار است در تصمیمگیری ناتوان است و وقتی که تصمیم هم می گیرد همان تصمیم منبع نگرانی های دیگری در او می شود . (هیلگارد5 ، 1983 )
دیدگاههای نظری اضطراب فراگیر
1-1-دیدگاه مبتنی بر عوامل فرهنگی اجتماعی
از دیدگاه نظریه پردازان فرهنگی – اجتماعی ، اضطراب فراگیر بیشتر در کسانی مشاهده می شود که که با فشار وموقعیتهای خطرناک اجتماعی مواجه هستند تحقیقات مختلف نشان داده اند که در افرادی که در محیطهای تهدید آمیز زندگی می کنند احساس تنش گسترده ، نگرانی ، بر انگیختگی ، وبیقراری و همچنین اختلال خواب که مشخص کننده ی اضطراب فراگیر می