مبانی نظری و پیشینه پژوهش آموزش فلسفه برای کودکان
در 37 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
مبانی آموزش فلسفه برای کودکان
اندیشه آموزش فلسفه برای کودکان، قویا با اندیشه ها، روش و منش سقراط ارتباط دارد(قائدی 1384). برای سقراط و پیروان او، مسیر دانایی با شناخت نادانی فرد آغاز می شود. نقش معلم را می توان با ماما مقایسه کرد. معلم باید به صورتی بپرسد که اجازه دهد حقیقت آشکار شود. همانند ماما، معلم به تولید اندیشه کمک می کند(هاینس، 2002: 46) این گفته سقراط که "زندگی ارزشیابی نشده، ارزش زیستن ندارد"، زیربنای حرکت این برنامه درسی دانسته شده است(اسپیلتر، 1993، جنکینس، 2002، به نقل از قائدی).
اهمیت پرداختن به فلسفه برای کودکان و نوجوانان
در جهان پیچیدة امروز، افراد برای برخورد منطقی با چالشها، به یادگیری مهارتهای تفکر نیازمندند . از سوی دیگر« فلسفه » برای کودکان به عنوان یکی از ابزارهای اصلی پرورش مهار ت های تفکر در ، کودکان شناخته شده است. ما میتوانیم بچهها را در سطح خودشان کنجکاو و پرسشگر بار بیاوریم وسعی کنیم تا آنها یاد بگیرند که با دلیل حرف بزنند و با دلیل بپذیرند . این در حالی است که برنامة (فلسفه برای کودکان) در بیش از 100 کشور در حال انجام است. لیپمن معتقد است که تفکر باید محور « فلسفه برای کودکان »تعلیم و تربیت قرار گیرد. او معتقد است استفاده از فلسفه برای به کار انداختن ذهن شاگرد است . ارائةدرس در کلاس باید از سوی دانشآموز باشد و معلم فقط نقش هدایتکننده داشته باشد(لیپمن، 1993: 24- 31).
« فلسفه برای کودکان »[1] از برنامههای آموزشیای است که این امکان را فراهم میآورد تا کودکان و نوجوانان افکار پیچیدة خود را شکل دهند . از این رهگذر،استدلال، تفکرات انتقادی و خلاقانه و نوعدوستی آنها نیز زیاد میشود. این برنامه نظام مند و تدریجی است که بیشتر برای کار بر روی کودکان 4 تا 18 ساله طراحی شده است.(اکورینتی، 1386: 14)
اهداف برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان
فلسفه برای کودکان هدفهای شناختیِ روشنی دارد؛ ذهن را وادار به عمل می کند، این کار را از طریقچالشها، تفکر اصولی و تعامل ساختاری انجام میدهد. به علاوه، این برنامه هدف اجتماعی نیز دارد وآن آموزش فرایند تصمیمگیری دمکراتیک است . این برنامه در پرورش مشارکت منظم و پرورش خودآگاهی فرد سهمی قطعی دارد(هاینس، 2002: 12).
چنانچه ذهن کودک را درگیر مباحثفلسفی کنیم، میتوانیم نحوة تفکر او را رشد دهیم. اگر کنجکاوی طبیعی کودکان و میل آنان به دانستندربارة جهان را با فلسفه مرتبط سازیم، میتوانیم کودکان را به متفکرانی تبدیل کنیم که بیش از پیشنقّاد، انعطافپذیر و مؤثر باشند. (فرمهینی، میرزامحمدی، خارستانی، 1387: 46)
[1]Philosophy for Children=P4C
...
مسائل و موانع، چالش های پیش رو
تجربه سال های متمادی مدرسان این درس به دانشجو- معلمان بیانگر این است که با وجود اهمیت داشتن این درس برای معلمان و قابلیت های بالقوه ی آن برای تاثیرگذاری بر اندیشه و آنگاه عمل آنان، متاسفانه این درس نتوانسته است نقش موثر و بنیادین در این زمینه داشته باشد؛ چنانچه بارها دانشجو- معلمان از بی ارتباطی این درس با حرفه ی خود گله داشته اند و با کنایه می پرسند که چه ضرورتی دارد ما فلسفه تعلیم وتربیت بخوانیم؟ گویی فلسفه ی تعلیم و تربیت که درسی نظری است، نمی تواد فایده ای برای حرفه آنها که اجرای فرایند تعلیم وتربیت است، داشته باشد(یاری دهنوی، 1384).
مطالعه و بررسی کارایی برنامه های درسی تربیت معلم در برخی از کشور های دیگر نیز نشان می دهد که این مسئله بعدی جهانی دارد(فلنر و همکاران، 2000). از این رو، این مساله تنها خاص نظام تربیت معلم در جامعه ما نیست. بنابراین پرداختن به این مسئله و آسیب شناسی آن میتواند گامی در بهبود تاثیرگذاری این درس بر عملکرد معلمان در گستره ی جغرافیایی وسیعی باشد.
تمام شاخه های فلسفه (خاصه شاخه ای از آن که فلسفه ی تربیت است) از یک سو منبع روشنی بخش همه ی اهداف و برنامه ها و کارکرد های آموزشی و تربیتی و از سوی دیگر عهده دار هدایت آموزش فلسفه ی زندگی و روش درست اندیشیدن و راه خردمندانه زیستن به کودکان و نوجوانان و جوانان است. آنچه در حال حاضر به عنوان فلسفه و فلسفه ی تربیت ارائه می شود فقط بخشی از وظیفهی اول، آنهم به شیوه سنتی و غیر نوآورانه و کم خاصیت ، را از فلسفه که در خدمت تعلیم و تربیت قرار می گیرد باید اساسا تجدید نظر شود.(لطف آبادی،1385الف)
برنامه های آموزشی و درسی مدارس ما نشان می دهد که نظام آموزشی ایران بر این باور است که تدریس فلسفه باید به عنوان یک درس فرعی در یک سال آخر برخی از رشته های تحصیلی دبیرستانی و به تحصیلات دانشگاهی اختصاص یابد. چنین فرض می شود که فلسفه درس بسیار پیچیده و دشواری است و یادگیریفلسفه نیازمند سطح تفکر انتزاعی است و این سطح تفکر از سالهای نوجوانی به بعد بروز می کند. واقعیت این است که این هر دو فرض همراه با خطاست. اولا خطا است که مسائل فلسفی را فقط از نوع مسائل بسیار پیچیده انتزاعی بدانیم و دوم آنکه دانش آموزان دبستانی و دوره راهنمایی نیز از ظرفیت های فکری لازم برای پرداختن به مسائل ساده تر فلسفی برخوردارند.(لطف آبادی، 1385الف: ص 82 - 108)
...
مبانی نظری و پیشینه پژوهش آموزش فلسفه
در 43 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت docx
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت docx
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
تعریف و تبیین مفهوم فلسفه
بررسی سیر تاریخی فلسفه
از سند ها و مدرک هایی که در دسترس است بر می آید که نخستین مردمی که به فلسفیدن پرداختند مردم هند بودند و قدیم ترین اثر فلسفی انسان، در ودا[1]یعنی سرودهای مذهبی فلسفی هندی ها آمده است. پس از هندی ها مردم چین و پس از آن یونانی ها به فلسفیدن پرداخته اند، که البته ایرانیان بیشتر به علم و اخلاق توجه داشته اند و به همین خاطر اثری فلسفی از آن به جای نمانده است(هومن، 1382: 33-35). نوعی شور، شوق و کوشش را در دوره اول فلسفه با زبان تمثیل و بیانی رمز آلود در سرود ها و سخنان کوتاه در هند، چین و ایران می بینیم. در دوره دوم وقتی به یونان می رسیم با تفاوت هایی روبرو می شویم. اگر نگاه شرقی بیشتر نگاهی است به درون، و آن چه درباره جهان و هستی گفته می شود بر بنیاد نگرش و آزمون درونی و همچنین نام ها و مفهوم هایی است که از این چگونگی های درونی سرچشمه می گیرد؛ نگاه یونانی به بیرون است. او چه بسا آنچه را از نگرش بیرونی به دست آورده است، به سراسر پهنه هستی می گستراند.(نقیب زاده، 1391: 7 - 8). در مجموع، می توان تاریخ فلسفه را در چهار دوره مورد بررسی قرار داد:
1) دوران اول، که تقریبا از 1500 پیش از میلاد شروع می شود و تا ظهور سقراط ادامه دارد. تدوین اوپانیشادهای کهن در هند، ظهور زردتشت در ایران، لائوتسه در چین، و بودا در هند و فیلسوفان پیش از سقراط در یونان در این دوران بوده اند.
2) دوران دوم، که دوران کلاسیک فلسفه است تقریبا از زمان ظهور سقراط آغاز شده و اوج آن در فلسفه افلاطون است.
3) دوران سوم که دوره ی ((بهم بر نهادن[2] )) اندیشه های فیلسوفان شرق و غرب است. خود دارای 5 دوره است. دوره اول از نخستین آکادمی تاپلوتینوس که اوج آن در فلسفه ارسطوست و در هند با دوران ((سوتر))ها مطابقت دارد، دوره دوم از پلوتینوس تا پایان سده پنجم میلادی که در هند با شکوفایی فلسفه ی ناگار جونه همراه است. دوره ی سوم از پایان سده پنجم میلادی تا سال های آغازین سه نهم که دوره ی فرود تاریخ فلسفه به شمار می آید. دوره چهارم، دوره سکولاستیکیا اهل مدرسه که تا پایان سده ی پانزدهم ادامه داشت و دوره پنجم از سده ی شانزدهم تا ظهور دکارت.
4) دوره چهارم که از زمان ظهور دکارت یعنی میانهی سده ی هفدهم آغاز شده و هنوز هم پایان نیافته است نیز دارای سه دوره است: دوره اول از دکارت تا کانت؛ دوره دوم از کانت تا نیچه؛ دوره ی سوم از نیچه تا فیلسوف ناشناس آینده. اوج فلسفه ی این دوران در کانت است که به حق می توان او را دومین سازنده ی تاریخ فلسفه شمرد. (هومن، 1382: 33-35)
[1]Veda
[2]sunthesis
...
آموزش فلسفه
ماهیت و مفهوم آموزش فلسفه
تدریس نیز در درون خود می تواند و بایدیک عمل فلسفی باشد . به این معنا که تدریس اماده کردن شرایطی است که دانشجو بتواند در ان شرایط تفکر کند. برای این کار باید دست به انتخاب روش های مناسب تدریس بزنیم ، روش های بحث و کاوشگری . به این صورت که کلاس به صورت یک اجتماع یادگیری دراید . کلاس باید مرکزی برای تمرین دموکراسی باشد ، فضایی که هر دانشجو می تواند به راحتی فکر کند ، سئوال کند و نظرات خویش را به راحتی ابراز نماید)ویل و کلهون جویس، 2008 ) . این همان فضایی است که اندیشمند بزرگی مانند دیویی به عنوان آرمانآموزش و پرورش به دنبال تحقق آن در سطح مدرسه و دانشگاه و در نهایت در کل جامعه است . اما تدریس برای یادگیری در دانشجو است .(میرزامحمدی، 1392)
مشکلات، مزایا و فواید پیش رو برای آموزش فلسفه
می توان گفت شایع ترین عاملی که سبب انحراف مدرسین فلسفه از سنت فلسفه ورزی می شود، این است که آنان بین تاریخ فلسفه و فعالیت فلسفی ، تمایزی قائل نمی شوند. البته شکی نیست که شناخت و فهم طرز تفکر و احساس فلاسفه در ارتباط با مسائل مهم و اساسی ، امری ارزشمند و مفید است . ....
...
پیشینه تحقیق
در موضوع طرح، و همچنین برای اطلاع از کارهای صورت گرفته در زمینه، و ارائه یک کار نو، خلاقانه و جامع در موضوع مورد پژوهش لازم است، محقق از کارهای صورت گرفته در حد توان خود اطلاع حاصل کند. مطالعات صورت گرفته در خصوص پیشینه بیانگر آن است که اکثر پژوهشهای انجام شده در زمینه آموزش فلسفه برای دانشجویان بیشتر جنبه توصیفی داشته؛ و کمتر پژوهش تحلیلی، استنباطی و میدانی انجام شده است لذا برای سهولت در بررسی پیشینه پژوهش، آن را به دومحور تحقیقات داخلی و تحقیقات خارجی تقسیم میکنیم:
1-1-1 تحقیقات داخلی:
مصباحیان(1387)، در پژوهشی تحت عنوان "اخلاق مسئولیت و آموزش امید: ماهیت و روش آموزش فلسفه از نگاه دریدا و فریر" روشن نمود که، که بر اساس آموزه های دریدا، آموزش به طور کلی و آموزش فلسفه به طور خاص را از سطح تکنیک ها و روش ها به سطحی منتقل کرد که عمیقا به اخلاق، به غایت زندگی، تاریخ و انسانیت مرتبط باشد. برای حرکت در جهت چنین تلقی ای از فلسفه آموزش و چنین منطق یا هدفی از آموزش، پرس و جوی روشی سازگار با آن نیز اجتناب ناپذیر بوده است- روشی که در قسمت دوم نوشته، با ارجاع به اندیشه های پائولو فریر- به ویژه در دو اثر اصلی او آموزشگری ستمدیده و آموزشگری امید، و نیز نقد سهمگین او به روش بانکداری آموزش و نظریه پردازی نوین او از روش مشارکتی آموزش صورت بندی شده است.
مصباحیان(1388)، در پژوهشی تحت عنوان"درباره شرایط امکان آموزش فلسفه در دانشگاه" روشن نمود که، اگر ما بر اساس نظریات کارل یاسپرس تعریف دانشگاه را به مثابه حریمی برای جستجوی حقیقت و نظر گاست پیرامون فلسفه، که فلسفه را به مثابه دلتنگی در نظر بگیریم،و... لذا، ویژگی و شرایط امکان آموزش فلسفه در دانشگاه را می توان عبارت دانست از پدیدار شدن و برجسته شدن ایده دانشگاه، به مثابه حریمی که نگهبان حقیقت در آن گروه آمده اند تا در آن آزادانه به تحقیق و تدریس بپردازند، و ایده فلسفه، به مثابه نارضایتی از واقعیت وجود و دلتنگی ها برای جایی که اینجا نیست. ...
هستی شناسی فلسفه وینگنشتاین
به هستی شناسی فلسفه وینگنشتاین میپردازیم که در آن یک نگرش اتمیتی را، تحت تأثیر راسل ارائه کرده است. اما قبل از آن باید متذکر شویم ک هستی شناسی ویتگنشتاین متضمن یک رشته قضایای تجربی ریست بلکه این قضایا بر خاسته از نگرشهای شهودی اویند که از ساختار و ماهیت زبان استتاج کرده است. این قضایا بیانگر این مطلب هستند که اگر قرار است قضیه یا جمله خبری با معنایی وجود داشته باشد، در آنصورت عالم باید چگونه باشد به عنوان یکی از مهمترین عناصر هستی شناسی فلسفه ویتگنشتاین، این یا ابژه های بسیط هستند که نهای ترین و بسیط ترین مؤلفه های عالم را تشکیل میدهند. ویتگنشتاین هیچ نمونه ای از این اعیان را ذکر
نمیکند و به جهل خود نسبت به چگونگی و ماهیت آنها اعتراف میکند. اما معتقد است که وجود آنها لازم و ضروری است و این ضرورت وجود آنها را از ماهیت زبان و تعیین معنای گزاره ها استنتاج میکند به این ترتیب که در تعلیل گزاره ها برای کشف صورت منطقی حقیقی آنها و کشف معنای آنها، تعلیل یابد به پایانی برسد، امکان ندارد که تحلیل تا بی نهایت ادامه یابد. از آنجا که هر تحلیلی به گذاره های بنیادین منتهی میشود که مرکب از اسامییا نامهایند، لذا باید چیزهای بسیطی وجود داشته باشد که، این نامها مطابق باشند. حال اگر این اعیان بسیط وجود نداشته باشد در آنصورت این گزاره ها بدون مرجع و در نتیجه بی معنا خواهند بود. از سوی دیگر از آنجایی که معنای همه گذاره ها در نهایت مبتنی بر معنای گذاره های بنیادین است. حال اگر گزاره های بنیادین بدون مرجع و بی معنا باشد و در آنصورت همه گذاره ها بی معنا خواهند بود و هیچ گزاره معنا درای وجود نخواهد داشت اما این نادرست است لذا ایمان باید وجود داشته باشند مهمترین مشخصه هستی شناسی ویتگنشتاین نگاه اتمیتی او به عالم است، همانطور که این نگاه اتمیمتی را در باب زبان نیز دارد. در واقع سعی و تلاش اصلی ویتگنشتاین این ایت که همه عالم و هم زبان را به عناصر و مؤلفه های بنیادینشان تقلیل دهد و بر اساس نظریه تصویری، تناظر یک به یکی میان عناصر عالم و زبان بر قرار سازد که بر طبق این متناظر، عناصر و مؤلفه های زبان بیانگر و تصویگر عناصر و مؤلفه های عالمند. بر اساس نگرش اتمیتی ویتگنشتاین عالم به مجموعه واقعیتها(فاکتها) یا واقعیتها تقلیل مییابد (گزاره ارساله) به جای نظریه اتمیتی و سنتی در مورد عالم که عالم را مجموعه ای از ابژه میداند فاکتها (واقعیتها)، حالتهای امور واقع موجود هستند. (رساله. Z) و حالتهای امور واقع به نوبه خود ترکیبهایی از ابژه ها هستند این ابژه مابسقرین عنصر را تشکیل دهنده عالم میباشند ک به روشهای گوناگون و معینی با یکدیگر ترکیب میشوند و حالتهای امور واقع را ایجاد میکنند اما ترکیب آنها با یکدیگر بر طبق خصوصیات منطقی و ذاتی شان صورت میگیرد و به واسطه خصوصیات منطقی و ذاتی است که امکانات و احتمالات ترکیب با ابژه های دیگر تعیین میشود
ویتگنشتاین توضیح این نگرش امنیتی را در ابتدای رساله آورده است که بر طبق آن، عالم را «مجموعه تمام چیزهایی که واقعیت دارد» (گذاره ارساله) تعریف میکند و در توضیح این گزاره میگوید: «جهان مجموعه واقعیتها است و نه مجموعه ی چیزها.» (رساله منطقی - 1/1) در اینجا تطابق ساختار زبان و ساختار عالم کاملا هویدا است زیرا همانطور که ویتگنشتاین جهان را مجموعه واقعیتها میداند و نه مجموعة چیزها، زیان را نیز مجموعه گزاره ها میداند و در نظریه زبانشناختی خود واحد بنیادی معنا را جمله میداند نه واژه، «واقعیت از واقعیت امر تشکیل شده است و انباشته از «چیزها» نیست یعنی جهان فراهم آمده از چیزهای پراکنده و بی ربط و جداگانه نیست بلکه مجموعه اشیای به هم مرتبط است بنابراین به جای جستجو از مدلول اسامیباید به نسبت میان آنها توجه کنیم و از سازگاری و ناسازگاری قضایای به وی در بر دارنده این سنتها با عالم خارج سخن بگوئیم.»
بنا به گفته وی علت آنکه عالم را مجموعه واقعیتها میداند، این است که در این کل واقعیتها نیز که هر آنچه را که مورد است، مشخص میکنند، و نیر هر آنچه را که مورد نیست ها وارد، ونیز یکی از مفسران رساله منطقی مختلفی در کتبابش با عنوان در آمدی بر رساله درباره علت اینکه ویتگنشتاین عالم را مجموعه امور واقع میداند، نه مجموعه اشیاء میگوید:« اگر بگوییم عالم مجموعه ای از اشیاء است، نحوه تألیف وجود شکل اشیاء را سکوت گذاشته ایم. اشیاء فقط به صورت عناصر مقدمه امور واقع وجود دارند.. به همین دلیل است که عالم نه فقط از اشیاء تشکیل شده است و به اعتباری نه فقط مجموعه ای از امور واقع است بلکه عبارتست از امور واقع منطقی.» همانطور که ملاحظه کردیم، ویتگنشتاین در تعریف عالم میان «امر واقع « و «شی» یا ابژه قائل میشود. اما باید بگوییم که هر چند او میان آنها تمایز قائل میشود و امر واقع را بین شی نمیداند با این حال ارتباطی میان آنها بر قرار است. برای فهم بهتر این امر باید آنچه که ویتگنشتاین از این دو واژه در نظر دارد توجه کرد. منظور ویتگنشتاین از«شیء» هما اشیاء عادی و فیزیکی که موضوع تجربه روزمره هستند. از قبیل میز، سنگ، تخته و .... نیست زیرا طبق نظر ویتگنشتاین «شیء یا عین» که جزء متناظر آنها و زیان همان اسامییا نامها هستند، بسیط میباشند مرکب از اعیان دیگر نیستند و برای درک معنای آدم آنها نیازی به اسامیساده تری نیست و اسامیاین اعیان بسیط را میتوان بی واسطه دریافت، در حالی که اشیاء و اعیان فیزیکی پیرامون ما که موضوع توبه روز مره ما هستند، از نظر ویتگنشتاین مرکب هستند و اسامیآنها را میتوان با اسامیساده تری توصیف و تحلیل کرد و معنایشان را به این اسامیساده باز گرداند. ویتگنشتاین معتقد است که این اشیاء بسیط را نمیتوان توصیف کرد، تنها شیوه ای که میتوانیم زبان را برای مکاتب از آنها استعمال کنیم نامیدن آنها ست علت اینکه نمیتوانیم آنها را توصیف کنیم این است که اگر بخواهی آنها را وصف کنیم، باید به مولفه هایشان یا اسامیخاص دیگر تحلیل کنیم، اما این امکانپذیر نیست زیرا آنها بسیط هستند و مرکب نمیباشند در زبان نیز عنصری زیانی متناظر با ابژه ها که همان اسمها یا نامها هستند، نیز بدین گونه اند. این عنصر ابتدای زیان تعریف ناپذیر است و این تعریف ناپذیری آن نشان میدهد که این عنصر صرفاً به واسطه ی ارتباطش با چیزی که معرف و بیانگر آن است معنا دارد و در کسب معنا نیازی به اسامیدیگر ندارد.
از سوی دیگر، این اعیان بسیط هیچگونه خصومت و ویژگی ندارند که بر اساس آنها، بتوان آنها را وصف کرد. زیرا اگر خصوصیتی داشتند در آنصورت نمیتوانستند بسیط باشند و از آنجایی که هیچگونه خصومتی ندارند لذا تفسیری در آنها نسبت به این خصوصیات صورت نمیگیرد حتی نمیتوان فرض کرد که این ابژه از مزبور به عدم تغییر میکند زیرا وجود ابژه از قبل در کاربرد نام متناظر با آن فرض میشود بر اساس همین بساطت و عدم تکرب ابژه از خصوصیات است که یکی از مفسران اندیشه های ویتگنشتاین، دانالدهاوسون میگوید:« ظاهراً هر ارزشی از شیء همان است.که ارسطو از جوهر نقتیس اراده میکرد، جوهر بر اساس این نظر، ضرورتی منطقی، جوهر یک چیزی همان است که همه ی اوصاف آن چیزی عارض آن اند. هر آنچه درباره «X » بتوان گفت...... منطقاً متمایز است از « X فی نفسه» یعنی همان ناشناخته و جوهری بود در عالم واقع، که ما به ازاء اسم « X» در زبان است. ویتگنشتاین در مورد «بساطت ایمان» دقت بسیار زیادی داشت و حتی از راسل دقیقتر بود، به نظر او « به اعتباری میتوان گفت ابژه ها بدون رنگ هستند»( رساله ( 0232/2) اما راسل جملاتی همچون « این سفید است» را قضیه ای بنیادین میداند ک متضمن یک فاکت بسیط است، ویتگنشتاین این نظیریه ی راسل را نمیپذیرید و معقتد است رنگها نمیتوانند بسیط باشند زیرا بر اساس نظر وی، فاکتهای اتمیکه مرکب از اعیان بسیط هستند« منتقل از یکدیگر هستند، و از بوریابنور یکی وضعیت امر نمیتوان بوریانبور وضعیت امر دیگری را استنتاج کرد.» (رسالاه 2-061/2 ) اما این شرط در مورد رنگها تحقق نمییابد زیرا از گزاره ی « این سفید است» میتوان گزاره ی « این قرمز نیست» را استنتاج کرد ( رساله 3571/6 ) و این نشان میدهد که رنگها بسیط نیستند و قضایایی که در مورد آنهاست نیز به طور کامل هنوز تحلیل نشده اند. خود ویتگنشتاین هیچ نمونه ای را از این اعیان بسیط و همچنین گزاره های ابتدایی که مرکب از اسامیمتناظر با این ایمان بسیط است. ارائه نمیکند و در زمان نگارش عقیده داشت که هر چند در وجود این اعیان شکی نیست اما نمیتوان ماهیت و چگونگی آنها را فهمید همانطور که قبلاً گفتیم وجود آنها را بطور پیشینی نه تجربی از ماهیت زبان و تعیین معنای گزاره ها استنتاج میکند« تعیین» ؟؟ این امر است که «ایمان و واقعیت نیز در این سطح اسامی] قسمت میان ای ساده و اعیان بسیط [ قرار میگیرد.»
اما هر چند ویتگنشتاین معتقد است که نمیتوان درباره چگونگی اعیان بسیط سخن گفت، اما این اعیان بسیط و ثابت را جوهر عالم میداند( رساله 021/2 که از ترکیب این عناصر ثابت، صور خارجی متغییر، یعنی حالات و اوضاع امور پدپد میآیند« احتمال دارد که ویتگنشتاین این امور را به عنوان یک شرط ضروری وجود بقایا و اوضاع و حالات اشیاء که قضایا با آنها صادق و کاذب میشوند، درک و استنباط کرده باشد با این «امور» است که ثبات تفدیین میشود، ثباتی ک اگر نبود نمیتوانستیم هیچ چیز درباره ی عالم بگوئیم.»
«امر واقع» بر خلاف شی یا ابژه امر بسیطی نمیباشد، بلکه مرکب است و عناصری که آن شیء مرکب را میسازند به هیأت تألیفشی در میآید ولی میتوانستند به صورت دیگری نیز ترکیب شوند. به همین خاطر است که « امر واقع» را همان ارتباط های ممکن (نه ضروری ) میان اشیاء یا اعیان میداند که وجود بالفعل و تحقق عینی یافته اند. از آنجایی که عالم نیز مرکب از این امور واقع است و این امور واقع نیز ارتباط های ممکن میان اشیاء هستند لذا هیچ ضرورتی در جهان وجود ندارد و نمیتوان وجود یک وضعیت امر را از وجود وضعیت امر کاملاً متفاوت دیگری استنتاج کرد، به همین اساس است ک دیگر نمیتوانیم استنتاج به وضعیت امور آینده داشته باشیم و ویتگنشتاین به وضوح میگوید که دیگر نمیتوانیم بدانیم که آیا خورشید فردا طلوع خواهد کرد یا نه (رساله 36311/6) ( از آنجایی که امور واقع، ارتباط های ممکن میان اشیاء هستند، گزاره های حقیقی زبان نیز که تصویرگر این امور هستند صرفاً این را میگویند که اشیاء چگونه اند، نمایکه چگونه باید باشند و لذا استنتاج گزاره های حقیقی از یکدیگر نیز امکان ندارد مگر اینکه ارتباط در وی و ساختار بین آنها وجود داشته باشد.
در زمینه ی اینکه چگونه ارتباط های ممکن در امور واقع صورت میگیرد و یتگنشتاین قائل به یک صورت منطقی برای هر ابژه ای میشود و میگوید هر ابژه صورت منطقی خاصی دارد که به واسطه ی آن، تنها امکان ترکیب با ابژه های خاص دیگر را دارد. و تنها به لحاظ همین ارتباط های ممکنی که باردیگر ابژه ها و اشیاء دارد میتوان آن را در نظر گرفت وگرنه به تنهایی نمیتوان یک شیء یا ابژه را در نظر گرفت ( جائیکه نمیتوان موضوعهای فضایی را بیرون از فضا و موضوعهای زمانی را بیرون از زمان بیندیشیم، به همانگونه نمیتوانیم هیچ موضوعی را جدای از امکان پیوندش با موضوعهای دیگر به اندیشه آوریم) ( رساله 0121/2) اما امکان ترکیب و ارتباط یک ابژهی دیگر در یک وضعیت امر ذاتی آن است. از جمله ذایتات هر چیز این است که آن چیز امکان وقوع در وضع امور ممکن خاصی را دارد( همانطور که از ذاتیات کلمه) این است که در ترکیبهای گوناگون گزاره میتواند واقع شود.) ویتگنشتاین علاوه بر اینکه برای شیء در یک صورت منطقی قائل است، صورت منطقی عالم را نیز مطرح میکند که این صورت منطقی عبارت است از روابط میان اشیاء صورت منطقی عالم را به صورت منطقی زیان مشترک میداند که به واسطه ی همین اشتراک در صورت منطقی است که زبان میتواند عالم را بازنمایی کند. این صورت منطقی امر واقع ( عالم) بر حسب اقسام اعیان و اشیایی که مقوم امر واقع هستند تعیین میشود. ماهیت و نوع عین حاکم بر وضع اموری است که در آن یافت میشود و علم به این عین به معنای علم به صحت وضع امور و قضایای بنیادینی است که نمایانگر وضع امور است. ویتگنشتاین به دو نوع «امر واقع» قائل بود که یکی امر واقع مولکولی ( Sachlagen) است و دیگری امر واقع اتمی(Sachverhalten) است که امور واقع مولکولی حاصل ترکیب آنها هستند و به آنها تحلیل اند. امر واقع اتمیکه هسته ی نخستین جهان است «ترکیبی از اشیاء»(رساله 01/2) است اما وضع مواقع اتمیصرف انبوهی از اشیاء نیست بلکه بین این اشیاء در یک وضع اتمیروابط ویژه ای بر قرار است اجزاء متناظر زبان با این امور واقع اتمی گزاره های بنیادین هستند که مرکب از اسامیبه عنوان معرفهای ابژه ها میباشند و همانطور که وضع واقع صرف مجموعه ای از اشیاء نیست، گزاره نیز صرفاً انبوهی از کلی نیست (رساله 141/3) بلکه بین کلمات یک گزاره روابط ویژه ای بر قرار است.)
فلسفه طبیعت در معماری غرب
مقدمه
نخستین فلاسفه یونان را طبیعتگرا میدانند. زیرا آنها بیش از همه به طبیعت و رویدادهای طبیعی توجه داشتهاند. امروزه بسیاری از مردم کم و بیش معتقدند که در زمانی نا معلوم باید همه چیز از هیچ به وجود آمده باشد. این اعتقاد در میان یونانیان آن ایام چندان متداول نبود. آنان به دلایلی بر این باور بودند که از همان بدو امر «چیزی» وجود داشته است. آنچه یونانیان را بیشتر به خود مشغول کرد.این مسئله بود که آب چگونه به ماهی مبدل شده است و خاک بی جان از چه طریق به درختان سر به فلک کشیده و گلهای رنگارنگ تبدیل میشود. فلاسفه یونانی همگی بر این اعتقاد بودند که باید مادة اولیة مشخصی موجب تمامی تغییرات شود. و این تصور مطرح بوده که مادهای اولیه باید وجود داشته باشد که در اثر آن تغییرات طبیعی صورت پذیرد.
فلسفه طبیعت پیش از سقراط
نخستین فیلسوفان به دنبال تغییرات ظاهری بودهاند. آنها سعی داشته تا به قوانینای جاودانه در طبیعت دست یابند. و آنچه را که در طبیعت رخ میداد از طریق طبیعت توضیح دهند. این روش و تفکر که مربوط به پیش از سقراط میباشد. بر میگردد به سه فیلسوف از شهر میلتوس، طالس1 این فیلسوف یونانی آب را ماده اولیة همه چیز میدانست. زمانی که طالس در مصر به سر میبرد. دقیقاً به حاصلخیزی مزارع بعد از طغیان و فرونشستن آب رودخانة نیل توجه داشته و دیده است که چگونه پس از هر بارندگی قورباغهها و کوهها پیدا میشدهاند. علاوه بر این شاید طالس دربارة تبدیل آب به یخ و بخار و تبدیل دوبارة آنها به آب نیز فکر کرده باشد. سرانجام طالس به این نتیجه رسید که همه چیز پر از خدایان است و به این ترتیب طالس تصور میکرد که جهان همه از نیروهای محرک نامریی است. مسلماً منظور او از خدایان نیز همین نیروهای محرک بوده است و به خدایان سرودههای هومر ارتباطی ندارد.
فیلسوف دیگر یونانی که آناکسیماندروس2 نام دارد. اعتقاد داشته است . که جهان ما تنها یکی از جهانهای بیشمار است. و این جهانهای بیشمار از مادهای جاودان پدید آمده است ، به آن باز میگردند. منظور از ماده جاودان را نمیتوان درک کرد ولی مسلماً وی بر خلاف طالس به مادهای مشخص اشاره ندارد. شاید منظور او این باشد که آنچه به وجود آمده است باید متفاوت از به وجود آورندهاش باشد و از آنجا که هر چه به وجود بیاید، فانی است. پس باید به وجود آوردندهاش جاودان باشد. تا همه چیز بتواند از آن پدید آید و به آن باز گردد. بدین ترتیب روشن است که این مادة اولیه نمیتواند همین آب معمولی باشد.
سومین فیلسوف مقیم شهر میلتوس، آناکسیمنس1 نام دارد که او هوا را مادة اولیه همه چیز میدانست. آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شدة هوا میدانست. البته او معتقد بود که اگر آب غلیظتر شود به خاک مبدل خواهد شد. شاید توجه او در این مورد به خاکی جلب شده بوده است که پس از آب شدن یخها بر روی زمین نمایان میشد. از سوی دیگر او معتقد بود که با رقیق شدن هوا، آتش به وجود آمده است. و به این ترتیب به اعتقاد آناکسیمنس خاک و آب و آتش از هوا بوجود آمدهاند.
این سه فیلسوف اهل میلتوس معتقد بودند که همه چیز از یک مادة اولیه به وجود آمده است. اما این که چگونه میتوان تصور کرد که مادهای بتواند ناگهان تغییر یابد و به چیز دیگری تبدیل شود به عنوان « مسئله تغییر» مطرح شد . در حدود سال 500 قبل از میلاد فیلسوفی به نام پارمنیدس2 معتقد بود که هر چه هست ، همیشه بوده است. او معتقد بود که هر چه در جهان وجود دارد، همیشه وجود داشته است و هیچ چیز نمیتواند از هیچ به وجود آمده باشد و آنچه هست نمیتواند به هیچ مبدل شود.
برای پارمنیدس روشن بود که طبیعت همواره دستخوش تغییرات دایمی است . او می توانست با حواس خود تغییرات را توضیح دهد. ولی نمیتوانست آنچه را عقل به او حکم میکرد منسجم سازد.
همه ما جمله : (( چیزی را قبول میکنم که ببینم )) ، را شنیدهایم. امّا، پارمنیدس حتی پس از این که چیزی را به چشم خود میدید، نمیپذیرفت. او معتقد بود که حواس تصویری نادرست از جهان به دست میدهند و این تصویر با آنچه عقل حکم میکند تطبیق ندارد.
هراکلیتوس3 از همعصران پارمنیدس. تغییرات دائمی را ویژگی اصلی طبیعت میدانست او بیشتر از پارمیندس به حواس متکی بود. او معتقد بود همه چیز در حرکت است. همه چیز درگذر است و هیچ چیز ثابت نیست. به همین خاطر است که ما هیچ گاه نمیتوانیم در یک رودخانه دوبار قدم بگذاریم.
زیرا هر بار که پا در رودخانه بنهیم آب دیگری بر روی پای ما جریان خواهد داشت و ما هم هر بار تغییر کردهایم. او بر این نکته نیز تأکید دارد که جهان همواره محل اضداد است . هراکلیتوس معتقد بود که هم خوب و هم بد جایگاهی ضروری در هستی دارند و بدون وجود اضداد در کنار یکدیگر، جهان به پایان میرسد.
او چنین میگفت که خدا همانا روز و شب است. زمستان و تابستان. لفظ خدا که او بکار برده مسلماً خدایان اساطیری نیست. به اعتقاد وی خدا و خدایی، چیزی است که جهان را در برگرفته است. خدا در نظر او طبیعتی است که دایماً تغییر میکند و جمع اضداد است.
هراکلیتوس معتقد بود که حتی اگر ما انسانها همیشه به یک شکل فکر نکنیم و آگاهیمان نیز یکسان نباشد، بایدنوعی «آگاهی جهانی» وجود داشته باشد که تمامی رویدادهای طبیعت را هدایت کند. این آگاهی جهان در همه یکسان است و انسانها باید از آن پیروی کنند. به اعتقاد او همه مردم از عقل فردی و شخصی خود در زندگی بهره میگیرند. به این ترتیب، هراکلیتوس در تمامی تغییرات و اضداد در طبیعت، نوعی وحدت یا هستی میدید و آنچه را زمینة تمامی این تغییرات و دگرگونیها بود خدا مینامید.
پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام دو نکته را بدست دادهاند:
پارمیندس، بر این اعتقاد است که:
الف) هیچ چیز تغییر نمیکند.
ب) حس میتواند گمراه کننده باشد.
و در مقابل، هراکلیتوس معتقد است که:
الف) همه چیز تغییر میکند. (همه چیز در حرکت است)
ب) به حس میتوان اعتماد کرد.
سرانجام امپد کلس1 توانست راهی برای خلاصی از چنین تضاد بزرگی بیابد. او معتقد بود که پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام در یکی از دو نظر خود محقق بودهاند و در نظر دیگر راه اشتباه رفتهاند.
اختلاف نظر امپدکلس با دیگر فیلسوفان در این نکتة مهم بود که آنان به وجود یک مادة اولیه اعتقاد داشتند، در حالی که امپدکلس معتقد بود که اگر تنها یک ماده اولیه وجود می داشت، هیچگاه نمیشد میان آنچه عقل حکم میکند و آنچه حس میگوید رابطهای برقرار کرد.
امپد کلس به این نتیجه رسیده بود که اعتقاد به وجود تنها یک مادة اولیه باید کنار گذاشته شود. آب یا هوا به تنهایی نمیتوانند به یک بوته گل سرخ یا پروانه مبدل شوند. بنابراین طبیعت نمیتواند تنها از یک مادة اولیه به وجود آمده باشد. او معتقد بود که در طبیعت چهار عنصر اولیه یا منشاء وجود دارد.
این چهار عنصر عبارتند از خاک، هوا، آب و آتش.
به اعتقاد او، تمامی تغییرات حاصله در طبیعت از آمیختن این چهار عنصر با یکدیگر و جدا شدن دوبارة آنها از یکدیگر صورت پذیرفته است ، زیرا همه چیز از خاک ، هوا ، آتش و آب تشکیل شده است. فقط مقدار ترکیبی آنها با هم متفاوت است. اگر گلی پژمرده شود یا حیوانی بمیرد، چهار عنصر موجود در آن از یکدیگر جدا میشوند. این تغییر را میتوان به چشم دید. امّا خاک، هوا ، آتش و آب تغییر نمیکنند و بدون ترکیب با یکدیگر،همواره ثابت و دگرگون ناپذیر باقی میمانند. بنابراین درست نیست که بگوییم همه چیز تغییر میکند. زیرا در اصل هیچ چیز تغییر نمیکند. آنچه اتفاق میافتد، در اصل پیوستن و دوباره گسستن این چهار عنصر است. امپدکلس به طور اتفاقی خاک، هوا ، آب و آتش را به عنوان ریشههای طبیعت در نظر نگرفته بود، فیلسوفان دیگری بیش از او به این نکته اشاره کرده بودند که مادة اولیهای میبایست آب، هوا یا آتش بوده باشد. این مسئله که آب یا هوا عناصر مهمی در طبیعت به شمار میروند، قبلاً از سوی طالس و آناکسیمنس مطرح شده بود. یونانیان آتش را نیز مهم میدانستند. آنها اهمیت خورشید را برای ادامة زندگی درک میکردند و مسلماً از حرارت بدن انسان و حیوانات خبر داشتند.
پس از این که امپدکلس نشان داد تغییرات طبیعت چگونه از طریق ترکیب و تجزیة مجدد آنها چهار عنصر صورت میپذیرد، تنها یک سوال باقی میماند و آن اینکه دلیل این امر که عناصر با یکدیگر ترکیب میشوند چیست؟ امپدکلس معتقد بود که دو نیرو در طبیعت باید وجود داشته باشد. او این دو نیرو را مهر و کین نامیده بود. آنچه سبب پیوستگی عناصر میشد. مِهر بود و کین مسبب گسستگی عناصر بود. به این ترتیب امپدکلس میان ماده و نیرو تمایز قایل بود. بد نیست به این نکته اشاره بیشتر داشته باشیم. حتی امروز هم ما در علم میان عناصر و نیروهای طبیعی به وجود تمایزی قایلیم. دانش امروز ما بر این پایه استوار است که تمامی فرآیندهای طبیعی را میتوان از طریق تأثیر متقابل عناصر و محدودی نیروی طبیعی توضیح داد.
امپد کلس معتقد بود که چشمهای ما نیز همانند هر چیز دیگر از خاک، هوا، آتش و آب بوجود آمده است. خاک موجود در چشم من آنچه را مربوط به خاک است میبیند. هوای چشم من تمامی آنچه را مربوط به هواست درک میکند. آتش درون چشم من آنچه را با آتش مربوط است دریافت میکند و آب چشم من آنچه را مربوط به ب است میبیند. اگر چشم من هر یک از این چهار عنصر را نمیداشت تمامی طبیعت را نمیدید.
فیلسوف دیگری که نمیتوانست وجود تنها یک ماده اولیه را بپذیرد، آناکساگوراس1بود. او نظر امپدکلس را نیز قبول نداشت. او معتقد بود که همه چیز در طبیعت از به هم پیوستن ذرههای بسیار کوچکی به وجود آمده است. این ذرهها به چشم دیده نمیشوند. همه چیز را میتواند به اجزای کوچکی تقسیم کرد ولی کوچکترین این اجزا نیز همه ویژگیهای آن چیز را در خود دارد. او معتقد بود که اگر پوست و مو از چیز دیگری ساخته نشده باشند، باید در شیری که مینوشم یا غذایی که میخوریم. پوست و مو وجود داشته باشد.
مثلاً با یک مثال نظر او را چنین بیان کرد. بدن ما هم از همین ویژگی برخوردار است که در هستة یک سلول پوستی، تنها اطلاعات مربوط به پوست انبار شده است. بلکه اطلاعات مربوط به چشم، رنگ مو، تعداد انگشتان، و حتی شکل آنها نیز نهفته است. در هر سلول از بدن ما کلیة اطلاعات مربوط به ساختمان زیستی ما محفوظ است.
بنابراین در هر سلول « چیزی از همه چیز» وجود دارد. هر کلیتی، از مجموعة اجزایی ساخته شده است. که هر یک از آنها تمامی آن کلّ را دربردارد.
آناکساگوراس به نوعی نیرو معتقد بود و این نیرو را عامل به وجود آمدن انسانها، حیوانات، گلها و درختان میدانست. او این نیرو را روح مینامید. او از لحاظ دیگر هم جلب توجه میکرد. او نخستین فیلسوف بود که توجه زیادی به ستارهشناسی داشت. او معتقد بود که تمامی اجرام آسمانی از همان مادهای ساخته شدهاند که زمین به وجود آمده است. او زمانی به این باور رسید که یکی از سنگهای آسمانی را مورد مطالعه قرار داد. به همین دلیل او معتقد بود که در کرات دیگر نیز وجود انسان قابل تصور است. به نظر وی ، ماه از خود روشنایی نداشت، بلکه نور خود را از زمین میگرفت.
دموکریتوس1 با فیلسوفان پیش از خود در این نکته هم عقیده بود که تغییرات طبیعی مطمئناً به علت تغییر چیزی است. او به همین خاطر معتقد بود همه چیز باید از ذرههای غیر قابل رویتی ساخته شده باشد. که جاودانه و غیر قابل تغییرند. دموکریتوس این ذرههای ریز را اتم نامید. اتم در زبان یونانی به معنی تجزیه ناپذیر است. به اعتقاد او اگر اتمها به ذرههای کوچکتری تجزیه میشدند. طبیعت به مایع تبدیل میشد. درست مانند سوپی که رقیق و رقیقتر شود. این ذره سازنده طبیعت باید جاودانه تصور میشدند. زیرا به هر حال هیچ چیز نمیتوانست از هیچ پدید آمده باشد. او اتمها را دارای شکل و وزن میدانست ولی معتقد بود که شکل آنها با هم فرق دارد. زیرا اگر آنها هم شکل بودند. هیچ توضیحی قابل قبول برای تفاوت میان عناصر مختلف وجود نداشت. او معتقد بود که اتمها از نظر تعداد و شکل بیشمارند.
به همین خاطر است که آنها در کنار هم شکلهای مختلفی را به وجود میآورند. اما هر اندازه هم این اتمها با یکدیگر تفاوت داشته باشند، تمامی آنها جاودانه، غیر قابل تغییر و تجزیه ناپذیرند.
مقاله فلسفه تکنولوژی ونظریه رسانه ها
فهرست:
چکیده
فلسفه تکنولوژی
نظریه خودگردانی
نظریه تکنولوژی وابسته
تاثیرات نظریه رسانه ها بر فلسفه تکنولوژی
منابع
..............................................................
چکیده بخشهایی از متن:
چکیده:
ارزیابی تکنولوژی، محدود به نتایج توسعه تکنولوژیک نیست؛ در عوض، وابستگی مستقیم فرآیند تصمیم سازی تکنولوژیک به منافع و جهان بینی های آدمی را هم باید در نظر گرفت
فلسفه تکنولوژی به بررسی ابعاد تأثیر تکنولوژی بر محیط زیست و روابط انسانی می پردازد. از این رو این شعبه از فلسفه به زیر شاخه های خاص خود بخش پذیر است.
یکی از مهمترین مسائل کنونی در حوزه فلسفه تکنولوژی چگونگی ارتباط تکنولوژیها با سازوکار ارتباطی و رسانه ای است. از یک سو رسانه های جدید مانند اینترنت حاصل انقلاب تکنولوژیک هستند و از سوی دیگر همین رسانه ها بر درک و شناخت انسان از جهان تأثیر بسزایی گذاشته اند. مطلب زیر به نحوه این تأثیر و تعامل می پردازد.
هدف در این مطلب که مربوط است به تکنولوژی و جامعه عبارت از بحث در خصوص تأثیر محتمل نظریه رسانه ها بر فلسفه تکنولوژی است. این بررسی به سه بخش تقسیم شده: بخش اول توصیفی است مختصر از برخی مسائل اساسی فلسفه تکنولوژی. بخش دوم خلاصه وار به نظریه رسانه ها می پردازد. بخش سوم معطوف به این پرسش است که چگونه نظریه رسانه ها می تواند در توضیح برخی پرسش های همچنان مطرح در فلسفه تکنولوژی مفید باشد
...
تأثیرات نظریه رسانه ها بر فلسفه تکنولوژی
اکنون می توان ملاحظات فوق را در باب تأثیر رسانه های الکترونیک به عنوان مثالی برای نشان دادن بینش هایی که از کاربست نظریه رسانه ها بر دیدگاه کلاسیک فلسفه تکنولوژی کسب شده، به کار گرفت. در خصوص حد و حدود ترم «تکنولوژی» به دو دیدگاه افراطی اشاره کرده ام: جبرگرایی تکنولوژیک و نظریه تکنولوژی وابسته. مطابق دیدگاه نخست، تنها طرز برخورد ممکن با ماده زدایی فزاینده از زیست جهان ما، نوعی رشادت تراژیک است، حال آن که با شق دوم می توان این گسترش را به سادگی از راه تغییر شرایط اجتماعی متوقف ساخت. پاسخگویی به این مشکل، بستگی به تعریف حدود تکنولوژی دارد. برای این تعریف ، نظریه رسانه ها می تواند توضیحاتی در برداشته باشد. به طور خاص، نظریه رسانه ها موضعی میانه بین آن دو موضع افراطی اتخاذ می کند. سه نکته در این خصوص وجود دارد. با بیان این نکات به جمع بندی این مقاله می رسم.
...
روش تدریس در مکاتب فلسفه
روابط بین تدریس و یادگیری
روشهای تدریس سنتی
رهنمودها و مهارتهای عملی
رهنمودها و مهارتهای عملی
کاربرد الگوها
تدریس در مکاتب فلسفه
روابط بین تدریس و یادگیری:
میتوان با عمل تدریس کمیت و کیفیت و سرعت یادگیری را افزایش داد و یا شرایط را برای یادگیری اموری که در شرایط معمولی امکان پذیر نیت فراهم نمود.
تفاوت بین تدریس و یادگیری:
1- یادگیری در همه جا و همیشه و فنی بدون تدریس صورت خواهد گرفت یا در حالی که هر تدریسی یاد داده نمیشود.
2- نظریههای دیگری، صرفاً به پدیدههای یادگیری توجه دارد و همیشه معطوف به شاگرد است؛ به عبارت دیگر، نظریههای یادگیر، تبیین کنندهی چگونگی یادگیری و توصیف کنندهی شرایطی است که با حصول آنها یادگیری صورت میگیردو در حالی که نظریههای تدریس باید به بیان کننده، پیشبینی کننده و کنترل کننده موقعیتی باشد که در آن، رفتار معلم موجب تغییر رفتار آن ؟؟ میشود. نظریههای یادگیری راه های یادگیری شاگرد را بیان میکند. در صورتی که نظریههای ما تدریس توصیف کننده روشهایی است که برای، وسیله معلم شاگرد را تحت تأثیر قرار میدهد و سبب میشود که او یاد بگیرد.
3- نظریههای یادگیری بر اثر تحقیقات کشف شده است و توصیف کننده روابط تغییرهای مختلف یادگیری است، در حالی که نظریههای تدریس به وسیله علمای تعلیم و تربیت وضع میشود.
4- وقتی که تدریس میکنیم، فعالیتهایی را انجام میدهیم؛ اما وقتی یاد میدهیم ما شاگردان را به انجام فعالیتهایی وادار میکنیم.
5- اگر بخواهیم آن چه درس میدهیم یاد بدهیم، باید قادر باشیم شاگردان را درک کنیم و از آن چه در رفتار آنان اثر میگذارد آگاهی یابیم. نتیجه این که اگر فعالیتی منجر به یادگیری نشود تدریس نیست.
روش تدریس در مکاتب فلسفی:
1- آرمان گرایی:[1] روش تدریس با تأکید بر خودکاری شاگرد، به تشویق محصلان به تفکر و راهنمایی آنها در انتخاب موضوعهای تفکر میپردازند و فرصتهایی فراهم میآورند که محصلان معرفتهای آموختهشان را در حل مسائل اخلاقی و اجتماعی مورد استفاده قرار دهند و ارزشها و تمدن انسانی را بپذیرند. در نتیجه روش دیالکتیک مخصوصاً در موضوعاتی که تفکر در آن دخالت دارد ترجیح دارد.
روش پروژه که در آن شاگردان به صورت انفرادی یا گروهی، ضمن برخورد با مسئله، از روی طرح و نقشه به آزمایش و مطالعه میپردازند جزء روشهای آموزشی میباشد.
اهمام روش عدم، در تحریک یادگیری مانند روش منطقی، روش مشمول و زیبا شناسی، روش ؟؟؟ و زیباشناسی، روش به کاربردن مجاز و روش آزمایشی قابل قبول است. به طور کلی موضوع درس از روش تدریس جدا میباشد.
2- واقع گرایی:[2] چون واقع گرایی علم محور است، روشهای تدریس آن حالت آمرانه دارد. معلم باید روش را که برای ؟؟ دانشآموز و موقعیت آموزشی تناسب دارد به کار بندد و از دانش آموزان بخواهد که حقایق را به یاد بسپارند، مقایسه کنند و توضیح دهند. همچنین با کشف و تعبیر و تفسیر روابط، معانی و مفاهیم تازهای پیدا کنند. روش تدریس معلم بر محسوسات مبتنی است و به جای تلقین معلومات به دانشآموزان فرصتهایی فراهم میآورد که ایشان شخصاً به بررسی و اکتشاف بپردازند و حقایق را دریابند. بنابراین از روش سخنرانی، بحث و گفتگو و آزمایش استفاده میشود. همچنین ارزشیابی بسیار مهم و ضروری است و باید در هر گونه آموزش با معیارهای عینی انجام گیرد.
3- طبیعت گرایی:[3] به نظر طبیعت گرایان آموزش و پرورش باید امکان رشد طبیعیتر برای کودک فراهم سازد و تربیت وقتی حقیقی خواهد بود که به طبیعت و نیروها و امیال کودک فرصت دهد که به سرعت رشد و نمویی یابند و باید از هر گونه دخالت دخالت خود را رد کرد. تجربه مهمترین روش تدریس است. کودک باید اشیا را پیش از الفاظ یاد بگیرد و همین اصل معلمان را وادار میکند که تنها به روش کتاب در تدریس اکتفا نکنند. بلکه دانشآموزان شخصاً به تجربه و فعالیت بپردازند. منبع علم تجربه خود دانش آموز است و معلم فقط نقش راهنما را دارد. تدریس باید با روح بازی همراه باشد و بازی روش طبیعی در آموزش و پرورش است. معلم نباید از روشهای تدریس قالبی و کلیشهای استفاده کند بلکه باید روشهای منطبق بر طبیعت دانشآموزان را کشف کند و به کار بندد. به بیان دیگر، روش تدریس باید روش طبیعی باشد نه ساختگی و تصنعی.
4- عمل گرایی:[4] چون عمل گرایی دانش آموز محور است روش تدریس تابعی از تفاوتهای فردی خواهد بود از مهمترین روشهای تدریس، روش حل مسئله است که در این روش کودک را با مشکلات و مسایل عملی در زندگی مواجه میکنند تا شخصاً درباره آنها بیاندیشد و برای حل آنها بکوشد.
پژوهش بررسی فلسفه JIT در 85 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست
موضوع صفحه
فصل اول:معرفی JIT ------------------------------------------------ 5
تاریخچه وتکامل تولید بهنگام -------------------------------------------- 6
تعریف نظام بهنگام ------------------------------------------------------ 9
نظام بهنگام دریک نگاه ------------------------------------------------- 10
مبانی تولید بهنگام ------------------------------------------------------- 14
اجزای تولید بهنگام ------------------------------------------------------ 15
اهداف تولید بهنگام -------------------------------------------------------- 18
مزایاومحدودیتهای JIT --------------------------------------------------- 20
منطق اجرایJIT ---------------------------------------------------------23
پیش نیازهای یک برنامه JIT --------------------------------------------26
برنامه ریزی نظام تولید بهنگام ------------------------------------------- 27
فصل دوم:اجرای برنامه JIT ----------------------------------------- 36
مقدمه -------------------------------------------------------------------- 37
1- ایجاد یک استراتژی اجرایی ------------------------------------------ 38
2- یک برنامه عملیاتی برای اجرا --------------------------------------- 40
1-2-وقتی فعالیتهای اجرای JITتکمیل می شود------------------------- 42
2-2-چگونه فعالیتهای اجرایی JITانجام می شود ---------------------- 43
3- سیستمهای جمع آوری وسنجش داده ها ------------------------------- 43
4- پروژه های آزمایشی(راهنما) ---------------------------------------- 47
5- بحث درمورد مقاومت کارکنان واتحادیه ها ---------------------------- 48
1-5- مقاومت کارکنان ----------------------------------------------- 49
2-5- اتحادیه ها ---------------------------------------------------- 50
6- فرایند اجرای JIT ---------------------------------------------------- 52
فصل سوم:کنترل JIT ------------------------------------------------- 54
کنترل تولیددرنظام بهنگام ------------------------------------------------- 55
سیستم کانبان -------------------------------------------------------------- 56
وظایف کانبان ------------------------------------------------------------- 56
تولید یکنواخت ------------------------------------------------------------ 57
کاهش زمان عملیات وزمان چرخه ----------------------------------------- 60
اجرای سیستم کانبان ------------------------------------------------------- 61
وظایف کانبان -------------------------------------------------------------- 63
انواع جریان مواد ---------------------------------------------------------- 64
گردش کانبان -------------------------------------------------------------- 67
وسعت عمل کانبان -------------------------------------------------------- 69
فصل چهارم :ابداع کننده JIT / شرکت تویوتا ------------------------ 71
شرکت تویوتا ------------------------------------------------------------- 72
مقدمه --------------------------------------------------------------------- 73
تاریخچه ------------------------------------------------------------------ 73
سیستم تولیدتویوتا(TPS) ------------------------------------------------- 74
تولیدبهنگام(JIT) --------------------------------------------------------- 76
کانبان --------------------------------------------------------------------- 76
JIDOKA --------------------------------------------------------------- 77
فلسفه وچشم اندازتویوتا ---------------------------------------------------- 77
فرهنگ سازمانی وارزشها ------------------------------------------------- 78
آینده ----------------------------------------------------------------------- 78
تشریح مفاهیم -------------------------------------------------------------- 80
واژه نامه انگلیسی- فارسی ------------------------------------------------- 83
فهرست منابع -------------------------------------------------------------- 85
« فهرست جداول »
عنوان صفحه
سازماندهی برنامه ریزی بهنگام ----------------------------------------------- 13
« فهرست نمودارها واشکال »
نظام تولید بهنگام ------------------------------------------------------------- 20
برنامه ریزی نظام بهنگام ----------------------------------------------------- 20
سیستم حلقه بسته ------------------------------------------------------------- 61
سیستم رانش به جلو ---------------------------------------------------------- 65
سیستم کششی ازجلو ---------------------------------------------------------- 67
گردش کانبان درداخل وخارج کارخانه ---------------------------------------- 70
JITیک فلسفه مدیریت ژاپنی است که ازاوایل دهه 1970دربسیاری از موسسات تولیدی ژاپن مورد استفاده قرارگرفت. این فلسفه اولین بار توسط «تائیچی اونو» درشرکت تویوتا به عنوان ابزاری برای برآورده ساختن خواسته مشتری باحداقل تاخیرمعرفی وبه کارگرفته شد. به همین دلیل تائیچی اونواغلب پدرنظام بهنگام نامیده می شود.کارخانجات تویوتا اولین محلی بودندکه نظام بهنگام درآن مطرح گردید. این نظام دربحران نفتی سال1973 مورد حمایت وسیعی قرار گرفت وپس ازآن توسط بسیاری سازمانهای دیگر انتخاب گردید.
JITدرآغازبه عنوان روشی برای کاهش سطوح موجودی انبارهای ژاپنی مطرح بود.امروزه JITبه یک فلسفه مدیریتی شامل مجموعه ای ازعلوم ودراختیارگرفتن یک سری جامع ازاصول وتکنیکهای تولید گسترش یافته است. تولید بهنگام درصورتیکه به شکل مناسب دریک سازمان به کارگرفته شود ظرفیت تقویت مزیت رقابتی سازمان رادربازار به شکل اساسی باکاهش اتلافها وبهبودکیفیت محصول وبهره وری تولید دارا خواهدبود.
درژاپن زمینه های فرهنگی قوی درارتباط با ظهورJITوجوددارد.اخلاق کارژاپنی یکی ازاین عوامل است.اخلاق کارژاپنی دربرگیرنده نظریات زیراست:
علاوه براینJITبه عنوان وسیله ای برای دستیابی به بالاترین سطوح بکارگیری منابع محدود موجود خود شناخته شد.
چند مشخصه فرهنگی ژاپنی مناسب که ممکن است با JITمرتبط باشند به شرح زیراست:
هنگامی که اصطلاح«JIT=JUST IN TIME» برای اولین باردرفرهنگ مدیریت استفاده شد می توانست معنای مختلفی برای افرادمختلف داشته باشد.سیستم تولیدیJIT ازنظراینکه درجهت کاهش ضایعات گام برمی دارد،یک رویکرد مدیریت عملیاتی وازاین نظرکه یکی ازاهداف آن بهبود کارایی وکیفیت است،یک رویکردمدیریت تکنیکی به شمار می رود.ازطرفی بعضیها آنرابه دلیل اینکه سیستم تولیدی JITیک مفهوم تولیدجامع است رویکرداستراتژیک نامیده اند.درعمل سیستم تولیدی JITقبل ازآنکه رویکردعملیاتی تکنیکی ویا استراتژیک باشدیک راهکار برای تسهیل عملیات است.
برگردان واژه «کانبان» به زبان انگلیسی به مفهوم علامت است.کانبان معمولایک کارت الحاقی است که درکنارمواددرجریان ساخت قرارمی گیرد.درسیستم تولیدبه هنگام،دونوع کانبان به عنوان ابزارکنترل تولیدبه کارمی روند.کانبان «برگشتی» برای مشخص ساختن مقدارونوع مواد ویا قطعات موردنیاز به فرایند قبلی به کارمی رود.
کانبان«دستورکار تولید» نوع ومقدارتولیدی فرایندبعدی رانشان می دهد.تعریفی مناسب ازکانبان وعملکردآن درادبیات برنامه ریزی،دردسترس بودن است.
کانبان دارای دووظیفه آمیخته به هم است.کانبانهابه عنوان ابزاری برای کنترل تولیدوبهبودفرایندبه کارمی روند.نقشی که کانبان درکنترل تولید بازی می کند اتصال فرایندهای تولیدمختلف بایکدیگراست واطمینان ازاینکه میزان موردنیازموادوقطعات درزمان ومکان مناسب خواهدرسید.بکارگیری کانبان دربهبود فرایند شامل بهبودفعالیتهای مورداستفاده درفرایند تولید باتاکید برکاهش هزینه های موجودی است.
ممکن است استفاده ازکانبان برای تمامی سازمانهایی کهJITرابرای فرایندهای خودانتخاب می کنند مناسب نباشد.کانبانهازمانی مناسب هستندکه شرایط زیردرکارخانه تولیدی فراهم باشد:
گزارش کاراموزی فلسفه tpm از تئوری تا اجرا در 92 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست
عنوان صفحه
1 مقدمه
1 سیستم نگهداری و تعمیرات
2 ماموریت سیستم نگهداری و تعمیرات جامع
5 اهمیت tpm
6 انواع روشهای نگهداری و تعمیرات
7 تاریخچه tpm
9 مراحل اجرای tpm در سازمان
11 ارکان اصلی tpm
21 tmpوگروهای کوچک کاری
36 شش ضایعه بزرگ tpm
53 هفت گام نت خودگردان در نظام tpm
62 استقار سیستم tpm در یک شرکت ژهپی(شرکت آیاسه)
بکار گیری سیستم ارتقا بهره وری در شرکت ایران کاوه 64
71 نکات کلیدی کاهش هزینه انبارقطعات یدکی
72 فعالیت های نگهداری و تعمیر بخش تولید
74 ارائه یک مدل ریاضی برای بهبود اثربخشی tpm
82 tpm و مدلهای تلفیقی آن
منابع 94
مقدمه
در عصر حاضر،بدون تردید یکی از بنان های اساسی در صنعت و تولید،تجهیزات و ماشین الات است و از طرفی برای افزایش بهره وری و کارایی تولید و دستیابی به استاندارد های جهانی و رقابت در بازار های داخلی و جهانی باید توجه خاصی به افزایش کارایی ماشین لات کاهش هزینه های تعمیراتی و توقف ماشین داشت و رسیدن به این امال بدون حضور نیروی انسانی کارا و اموزش دیده ممکن نخواهد بود.
نظام نگهداری و تعمیرات بهره ور
موفقیت صنایع در تولید و خدمات و افزایش کیفیت محصولات به علل گوناگونی بستگی دارد که داشتن یک نظام نگهداری و تعمیر مناسب که یکی از مباحث مهم هر صنعت است از جمله میباشد و این نوعی موضوعی است که میبایست از طریق مناسب ترین و عملی ترین شیوه ها،بدان دست یافت.
پایان نامه فلسفه اسلامی
مقدمه ای از بخش یک
منطق اسلامی در ابتدا از مجموعه منطقی ارسطو، ارغنون[1] (که طبق یک رده بندی اخیر یونانی شامل علم خطا به[2] و شعر[3] نیز می باشد) الهام گرفته شده بود. نویسندگان اسلامی به برخی عناصر منطق و نظریه زبان شناختی [4]منطق رواقی [5] نیز آشنا بودند، ومنابع منطقی آنها نه تنها آثار خود ارسطو را شامل می شد بلکه آثار مفسران ارسطویی یونانی متاخر از جمله ایساغوجی[6] اثر فرفوریوس[7] و نوشته های منطقی جالینوس[8] را نیز شامل می شد. با این وجود بیشتر آثار منطقی فیلسوفان اسلامی کاملاً به اسلوب منطق ارسطویی باقی ماند، وبیشتر آثار آنها در این حوزه به شکل تفاسیر ارسطو بود.
[1] Organon
[2] Rhetoric
[3] Poetics
[4] Linguistic
[5] Stoic
[6] Isagoge
[7] Porphyry
[8] Galen
بخش ها
منطق در فلسفة اسلامی
معنا در فلسفة اسلامی
علم در فلسفة اسلامی
معرفت شناسی در فلسفة اسلامی
تاثیر فلسفة یونانی بر فلسفة اسلامی
واقعگرایی در فلسفه
اصطلاح «واقعگرایی» در فلسفه عام و فلسفه حقوق دارای معانی گوناگون و گاه متعارض است، چندانکه خواننده از معانی متعدد آن به شگفتی میآید. برای مثال، مکاتب حقوق طبیعی با تأکید بر حقوق از پیش موجود که با ابزار عقل کشف میشود، در زمره مکاتب واقعگرا میآید و از سوی دیگر، با اعتقاد به آرمان عدالت که راهنمایی حقوق را در دست دارد، مکتبی ایدهآلیستی به شمار میرود. معنی واقعگرایی در مکتب «واقعگرایی آمریکایی» نیز تنها با معنی آن در زبان روزمره قرابت دارد و این مکتب را به اعتبار این که قواعد حقوقی از پیش موجود را نفی میکند، میتوان در گروه مکاتب نامگرا آورد. از سویی، باید دانست که مکاتب فکری فلسفه حقوق، در واقع، امتداد مکاتب فلسفی است و به همین دلیل، تشتت و پراکندگی معانی «واقعگرایی» از فلسفه عام به فلسفه حقوق نیز کشیده شده است.
رساله حاضر به چهار فصل تقسیم گردیده که از آن میان سه بخش به معانی عمده و مشخص واقعگرایی در فلسفه حقوق اختصاص یافته است. فصل نخست و آغازین نیز به مباحث عمده فلسفه عام و فلسفه حقوق همچون هستیشناسی و معرفتشناسی میپردازد که دانستن آن برای درک مباحث پیچیدهتر فصول اصلی لازم است.
فصل دوم به مسأله «کلیات» و اختلافات واقعگرایان و نامگرایان در دوران قرون وسطی و تأثیر آن بر فلسفه حقوق میپردازد. از دیدگاه واقعگرایان، کلیات دارای واقعیت عینی و مابازا خارجی در عالم واقع است، در حالی که نامگرایان آن را جز نامهای ساخته ذهن که فاقد هرگونه مابازا در عالم واقع است، نمیدانند. نتیجه این اختلاف به طور عمده در مباحث راجع به حقوق طبیعی و اثباتگرایی حقوقی پدیدار میشود. به همین ترتیب، این بحث در مسایل مربوط به حقوق بشر نیز اهمیت فراوان دارد، چندانکه واقعگرایی در تأیید آرمان حقوق بشر نقش اساسی ایفا میکند.
در فصل سوم، دیدگاههای واقعگرایان و ضد واقعگرایان مورد بحث قرار گرفته است. فصل چهارم و آخر نیز به واقعگرایی در برابر «ایدهآلیزم» میپردازد. باید دانست که ایدهآلیزم گاه در معنای «تصورگرایی» و گاهی دیگر در معنای «آرمانگرایی» به کار میرود. نامگرایی و
ضد واقعگرایی در فصلهای دوم و سوم، در حقیقت نوعی ایدهآلیزم در معنای نخست است. در فصل پایانی نیز ایدهآلیزم در معنای دوم مد نظر قرار گرفته است.
از ویژگیهای این رساله پرداختن به دیدگاههای نمایندگان هر یک از مکاتب فلسفی است. همچنین سعی شده تا با وفاداری به عنوان رساله، همهجا «واقعگرایی» هسته اصلی بحث باشد و چنانکه میبینیم این واژه در عناوین تمام فصلها تکرار گردیده است.