تحقیق جامع در مورد جمعآوری گیاهان دارویی در طبیعت
بخشهایی از متن:
جمعآوری گیاهان دارویی در رویشگاه طبیعی آنها جهت بدست آوردن مواد اولیه به نظر کاری آسان میآید اما در واقع این کار نیاز به شناخت و تجربه دارد. اگر شخصی که می خواهد این نوع گیاهان را جمعآوری کند تجربهای در این کار نداشته باشد خیلی آسان دو نوع گیاه شبیه به هم را با هم اشتباه نموده و نوعی را که اصولاً ربطی به گیاه دارویی مورد نظر ندارد به خانه آورده که میتواند مضر یا حتی سمی باشد. بنابراین نه تنها شناسایی دقیق گیاهی که در جستجوی آن هستیم لازم است بلکه آشنا یی با محل رویش، نیازها، و شرایط اکولوژیک آن هم از ضروریات به شمار میرود. بعضی از گیاهان در مناطق بسیار خاصی میرویند و بعضی به گیاهان دیگر متکی هستند و بعضی در خاک به خصوصی رشد میکنند. بعضی در اطراف روستاها، و یا حتی در اماکن شروع به رشد میکنند. حضور و وجود یک گیاه در طبیعت بستگی به شرایط و عوامل خاص از نقطه نظر حرارت، نزولات، نور ارتفاع از سطح دریا، مواد غذایی، آب و . . . . دارد. و دخالت انسان در طبیعت از قبیل کودپاشی، زراعت، سموم و . . . . رشد این گیاهان را محدود می کند. بنابراین برداشت و چیدن گیاهان دارویی در طبیعت نیازمند به داشتن اطلاعات کافی برای شناخت گیاهان، رویشگاه، بیولوژی آنها که مشخص کننده بهترین وقت برداشت آنهاست می باشد.
...
نگهداری گیاهان:
بستگی به نوع مواد مؤثره موجود در گیاه دارد. همه داروها باید به صورت خشک در تاریک و در ظروف بسته و یا در جعبههای مقوایی و یا بسته کاغذی به صورت موقت نگهداری شوند و در صورتیکه مقدار آنها زیاد باشد از کیسههای کتانی که دور از نور و رطوبت قرار داشته باشد استفاده می گردد. به هیچ وجه نباید از مواد پلاستیکی بری بستهبندی استفاده شود.
در انبارهای بزرگ معمولاً گیاهان در کیسههای کاغذی یا کنفی در صندوقچههای چوبی که ورقههای کاغذ سولفوریزه پوشاینده شده است یا در جعبههای فلزی بر حسب نوع دارو نگهداری میشوند.
برخی داروها در بربر رطوبت هوا بسیار حساس هستند و به همین دلیل هم باید منحصراً در ظرف شیشهای قهوهای با در پوشهای محتوی سنگ سمباده نگهدرای شوند. هر سال باید این داروها را عوض کرد حتی اگر تماماً مورد استفاده قرار نگرفته باشد.
بعضی قسمتهای گیاهان به وجود نور حساسند مثل ریشه ریوند، دانه گل حضرتی، غدههای رازک، گیاهان را که دارای اسانسهای روغنی هستند باید به طور خاصی عمل آورد. قسمتهای بیرون از خاک این گیاهان را نه در زمان خشک کردن و نه پس از آن برای اینکه اسانس آن از بین نرود قطع نمی کنند این نوع گیاهان را هم نباید بیش از 1 سال نگه داشت.
یکسری گیاهان به عنوان مواد اولیه داروها هستند که باید توجه خاصی به آنها داشت مثل شاه بلوط. با توجه به ظرافت زیاد آنها اغلب باید وضعیت این گیاهان نگهداری شده به دقت مورد بررسی قرار بگیرد تا رطوبت، کپک و حشرات که باعث از بین رفتن ارزش دارویی میشوند گیاه را از بین نبرند.
...
مواد مؤثره گیاهان دارویی:
این گیاه محتوی مواد مختلفی است که اکثر آنها روی بدن انسان اثر دارند. مواد مؤثره گیاهان دارویی 2 نوع است:
1)مواد حاصل از متابولیسم اولیه یا مواد مورد نیاز حیاتی که در همه گیاهان سبز با عمل فتوسنتز به وجود میآید.
2)مواد حاصل از متابولیسم ثانویه که در اثر جذب ازت توسط گیاه تولید میشوند.
این تولیدات ظاهرا اغلب برای گیاهان بدون فایده هستند ولی بر عکس اثرات درمانی آنها قابل توجه است. این مواد در حالت طبیعی به طور خالص یافت نمیشوند و به حالت ترکیب با عناصر دیگر که مکمل اثرات آنهاست همراه هستند. با این حال حتی اگر گیاه داروی فقط یک ماده فعال داشته باشد باز اثر آن روی بدن انسان مفیدتر از همان ماده در حالت بدست آمده از سنتز شیمیایی است. این خاصیت ارجحیت گیاه درمانی یا استفاده از داروهایی را که ریشه گیاهی دارند به ثبوت می رسانند.
از نظر علم شیمی نوع و جنس دارو به وسیله مقدار مواد موجود در گروههای اصلی نظیر آلکالوئید، گلوزیدها، ساپونینها، عوامل تلخ، تاننها، مواد معطر، اسانسهای روغنی، ترپنها ، روغنهای چرب، گلرتونینها، سوسیلاژهای گیاهی، هورمونها، مواد ضد عفونی کننده گیاهی که از مهمترین مواد هستند بررسی میشوند.
پژوهش بررسی مس در طبیعت
طبیعت:
مس در طبیعت به صورت مس خالص، سولفیدی یا اکسیدی موجود است که بیشتر به حالت کانیهای سولفیدی چون کالکوپیریت، بورنیت و کالکوزیت یافت میشود. مس طبیعی در حالت آزاد بهصورت تودههای بزرگ یا به شکل ذرات پراکنده در سنگهای آذرین در قشر زمین بوجود آمده است. در واقع این نوع مس در طبیعت زیاد نیست و فقط در بعضی نقاط دنیا مانند نواحی دریاچهی «سوپریور» در ایالات متحدهی آمریکا، در کشور بولیوی، چین، شیلی و ایران دیده شده است.
عیار چنین مسی اگر بهصورت تودهای باشد، بیش از 92% و اگر بهصورت ذرات پراکنده باشد در حدود 1.5-1% می باشد.
مس در طبیعت:
مس در طبیعت به صورت مس خالص، سولفیدی یا اکسیدی موجود است که بیشتر به حالت کانیهای سولفیدی چون کالکوپیریت، بورنیت و کالکوزیت یافت میشود. مقدار درصد مس شامل 0.5% مس در معادن روباز تا 1-2% در معادن زیرزمینی است (فرجی، 1371).
مس طبیعی در حالت آزاد بهصورت تودههای بزرگ یا به شکل ذرات پراکنده در سنگهای آذرین در قشر زمین بوجود آمده است. در واقع این نوع مس در طبیعت زیاد نیست و فقط در بعضی نقاط دنیا مانند نواحی دریاچهی «سوپریور» در ایالات متحدهی آمریکا، در کشور بولیوی، چین، شیلی و ایران دیده شده است.
عیار چنین مسی اگر بهصورت تودهای باشد، بیش از 92% و اگر بهصورت ذرات پراکنده باشد در حدود 1.5-1% می باشد.
کانههای اکسیدی مس بیشتر در قشری از زمین که نزدیک به سطح است، پیدا می شود و در اثر تغییرات جوی و واکنشهای آرام شیمیایی که در رگههای سولفیدی کانهدار مس صورت میگیرد، بوجود میآیند. از طرف دیگر آبهای طبیعی که حاوی CO2 می باشد، بر روی کانههای سولفیدی اثر کرده و بتدریج آنها را به کربنات، اکسید، سولفات و گاهی اوقات آنها را به سیلیکات مس تبدیل میکند. کانههای سولفیدی مس که مهمترین مادهی اصلی مس را تشکیل میدهند، در حدود 95% از محصولات مس دنیا را شامل میشوند.
بیشترین تجمعات کانیزایی مس جهان، در میشیگان و آریزونای آمریکا، آلمان، روسیه و استرالیا دیده میشود
...
سولفیدی مس:
بیشتر این نهشتهها در محیطهای دریایی یا دلتایی غیرآتشفشانی یافت میشوند. این نهشتهها، از نظر زمانی و مکانی پراکندگی گسترده از پروتروزوئیک تا ترشیاری دارند و تناژ آنها میتواند از چندصد میلیون تن تا مقادیر نیمه اقتصادی متغیر باشد. بهطور کلی از نظر شکل، عدسیمانند تا چینهسان بوده و درازا در آنها دستکم ده برابر پهناست. در بیشتر موارد، بیش از یک لایهی مادهی معدنی وجود دارد.
عیار بیشتر کانسارهای بهرهبرداری شده یا در دست بهرهبرداری از 1.18 تا 5% مس تغییر میکند. اما کانسارهایی با عیار کمتر، پشتوانه ای معتبر هستند. تناژ نیز میتواند بسیار زیاد باشد.
بیشتر کانسارهای اصلی در شیلهای آهکی احیاشدهی پیریتی سرشار از مواد آلی، یا همارز دگرگونی آنها یافت میشوند، اما تقریباً 3/1 باقیماندهی آنها در ماسهسنگهاست. این سنگهای میزبان، در رسوبهای بیاکسیژنپارالیک دریایی (یا رسوبهای دریاچهای شور بزرگمقیاس) یافت میشود که بلافاصله بر روی رسوبهای تخریبی قارهای سرخ و اکسیدشده، واقع است. اینگونه نهشتهها در توالیهای سنگی، پس از نخستین پیدایش لایههای سرخ (2400 میلیون سال) قرار دارند و سن آنها تا امروز میرسد. مهمترین و فراوانترین نهشتهها در سنگهای پروتروزوئیک بالایی و پالئوزوئیک بالایی قرار دارد که در نواحی خشک و نیمهخشک محیطهای کافتی قارهای، حداکثر دارای عرضهای 20 تا 30 از دیرینهاستوا تشکیل شدهاند. در بسیاری مناطق، این سنگها دارای میانلایههایی از سنگهای تبخیری است. در مرز اکسایش – کاهش، توالی بالاروندهی کانیها در منطقهی مینرالیزه، شامل همهی کانیهای زیر یا برخی از آنهاست:
هماتیت، مس آزاد، کالکوسیت، بورنیت، کالکوپیریت، گالن، اسفالریت و پیریت(مر و همکاران، 1379).
فلسفه طبیعت در معماری غرب
مقدمه
نخستین فلاسفه یونان را طبیعتگرا میدانند. زیرا آنها بیش از همه به طبیعت و رویدادهای طبیعی توجه داشتهاند. امروزه بسیاری از مردم کم و بیش معتقدند که در زمانی نا معلوم باید همه چیز از هیچ به وجود آمده باشد. این اعتقاد در میان یونانیان آن ایام چندان متداول نبود. آنان به دلایلی بر این باور بودند که از همان بدو امر «چیزی» وجود داشته است. آنچه یونانیان را بیشتر به خود مشغول کرد.این مسئله بود که آب چگونه به ماهی مبدل شده است و خاک بی جان از چه طریق به درختان سر به فلک کشیده و گلهای رنگارنگ تبدیل میشود. فلاسفه یونانی همگی بر این اعتقاد بودند که باید مادة اولیة مشخصی موجب تمامی تغییرات شود. و این تصور مطرح بوده که مادهای اولیه باید وجود داشته باشد که در اثر آن تغییرات طبیعی صورت پذیرد.
فلسفه طبیعت پیش از سقراط
نخستین فیلسوفان به دنبال تغییرات ظاهری بودهاند. آنها سعی داشته تا به قوانینای جاودانه در طبیعت دست یابند. و آنچه را که در طبیعت رخ میداد از طریق طبیعت توضیح دهند. این روش و تفکر که مربوط به پیش از سقراط میباشد. بر میگردد به سه فیلسوف از شهر میلتوس، طالس1 این فیلسوف یونانی آب را ماده اولیة همه چیز میدانست. زمانی که طالس در مصر به سر میبرد. دقیقاً به حاصلخیزی مزارع بعد از طغیان و فرونشستن آب رودخانة نیل توجه داشته و دیده است که چگونه پس از هر بارندگی قورباغهها و کوهها پیدا میشدهاند. علاوه بر این شاید طالس دربارة تبدیل آب به یخ و بخار و تبدیل دوبارة آنها به آب نیز فکر کرده باشد. سرانجام طالس به این نتیجه رسید که همه چیز پر از خدایان است و به این ترتیب طالس تصور میکرد که جهان همه از نیروهای محرک نامریی است. مسلماً منظور او از خدایان نیز همین نیروهای محرک بوده است و به خدایان سرودههای هومر ارتباطی ندارد.
فیلسوف دیگر یونانی که آناکسیماندروس2 نام دارد. اعتقاد داشته است . که جهان ما تنها یکی از جهانهای بیشمار است. و این جهانهای بیشمار از مادهای جاودان پدید آمده است ، به آن باز میگردند. منظور از ماده جاودان را نمیتوان درک کرد ولی مسلماً وی بر خلاف طالس به مادهای مشخص اشاره ندارد. شاید منظور او این باشد که آنچه به وجود آمده است باید متفاوت از به وجود آورندهاش باشد و از آنجا که هر چه به وجود بیاید، فانی است. پس باید به وجود آوردندهاش جاودان باشد. تا همه چیز بتواند از آن پدید آید و به آن باز گردد. بدین ترتیب روشن است که این مادة اولیه نمیتواند همین آب معمولی باشد.
سومین فیلسوف مقیم شهر میلتوس، آناکسیمنس1 نام دارد که او هوا را مادة اولیه همه چیز میدانست. آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شدة هوا میدانست. البته او معتقد بود که اگر آب غلیظتر شود به خاک مبدل خواهد شد. شاید توجه او در این مورد به خاکی جلب شده بوده است که پس از آب شدن یخها بر روی زمین نمایان میشد. از سوی دیگر او معتقد بود که با رقیق شدن هوا، آتش به وجود آمده است. و به این ترتیب به اعتقاد آناکسیمنس خاک و آب و آتش از هوا بوجود آمدهاند.
این سه فیلسوف اهل میلتوس معتقد بودند که همه چیز از یک مادة اولیه به وجود آمده است. اما این که چگونه میتوان تصور کرد که مادهای بتواند ناگهان تغییر یابد و به چیز دیگری تبدیل شود به عنوان « مسئله تغییر» مطرح شد . در حدود سال 500 قبل از میلاد فیلسوفی به نام پارمنیدس2 معتقد بود که هر چه هست ، همیشه بوده است. او معتقد بود که هر چه در جهان وجود دارد، همیشه وجود داشته است و هیچ چیز نمیتواند از هیچ به وجود آمده باشد و آنچه هست نمیتواند به هیچ مبدل شود.
برای پارمنیدس روشن بود که طبیعت همواره دستخوش تغییرات دایمی است . او می توانست با حواس خود تغییرات را توضیح دهد. ولی نمیتوانست آنچه را عقل به او حکم میکرد منسجم سازد.
همه ما جمله : (( چیزی را قبول میکنم که ببینم )) ، را شنیدهایم. امّا، پارمنیدس حتی پس از این که چیزی را به چشم خود میدید، نمیپذیرفت. او معتقد بود که حواس تصویری نادرست از جهان به دست میدهند و این تصویر با آنچه عقل حکم میکند تطبیق ندارد.
هراکلیتوس3 از همعصران پارمنیدس. تغییرات دائمی را ویژگی اصلی طبیعت میدانست او بیشتر از پارمیندس به حواس متکی بود. او معتقد بود همه چیز در حرکت است. همه چیز درگذر است و هیچ چیز ثابت نیست. به همین خاطر است که ما هیچ گاه نمیتوانیم در یک رودخانه دوبار قدم بگذاریم.
زیرا هر بار که پا در رودخانه بنهیم آب دیگری بر روی پای ما جریان خواهد داشت و ما هم هر بار تغییر کردهایم. او بر این نکته نیز تأکید دارد که جهان همواره محل اضداد است . هراکلیتوس معتقد بود که هم خوب و هم بد جایگاهی ضروری در هستی دارند و بدون وجود اضداد در کنار یکدیگر، جهان به پایان میرسد.
او چنین میگفت که خدا همانا روز و شب است. زمستان و تابستان. لفظ خدا که او بکار برده مسلماً خدایان اساطیری نیست. به اعتقاد وی خدا و خدایی، چیزی است که جهان را در برگرفته است. خدا در نظر او طبیعتی است که دایماً تغییر میکند و جمع اضداد است.
هراکلیتوس معتقد بود که حتی اگر ما انسانها همیشه به یک شکل فکر نکنیم و آگاهیمان نیز یکسان نباشد، بایدنوعی «آگاهی جهانی» وجود داشته باشد که تمامی رویدادهای طبیعت را هدایت کند. این آگاهی جهان در همه یکسان است و انسانها باید از آن پیروی کنند. به اعتقاد او همه مردم از عقل فردی و شخصی خود در زندگی بهره میگیرند. به این ترتیب، هراکلیتوس در تمامی تغییرات و اضداد در طبیعت، نوعی وحدت یا هستی میدید و آنچه را زمینة تمامی این تغییرات و دگرگونیها بود خدا مینامید.
پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام دو نکته را بدست دادهاند:
پارمیندس، بر این اعتقاد است که:
الف) هیچ چیز تغییر نمیکند.
ب) حس میتواند گمراه کننده باشد.
و در مقابل، هراکلیتوس معتقد است که:
الف) همه چیز تغییر میکند. (همه چیز در حرکت است)
ب) به حس میتوان اعتماد کرد.
سرانجام امپد کلس1 توانست راهی برای خلاصی از چنین تضاد بزرگی بیابد. او معتقد بود که پارمنیدس و هراکلیتوس هر کدام در یکی از دو نظر خود محقق بودهاند و در نظر دیگر راه اشتباه رفتهاند.
اختلاف نظر امپدکلس با دیگر فیلسوفان در این نکتة مهم بود که آنان به وجود یک مادة اولیه اعتقاد داشتند، در حالی که امپدکلس معتقد بود که اگر تنها یک ماده اولیه وجود می داشت، هیچگاه نمیشد میان آنچه عقل حکم میکند و آنچه حس میگوید رابطهای برقرار کرد.
امپد کلس به این نتیجه رسیده بود که اعتقاد به وجود تنها یک مادة اولیه باید کنار گذاشته شود. آب یا هوا به تنهایی نمیتوانند به یک بوته گل سرخ یا پروانه مبدل شوند. بنابراین طبیعت نمیتواند تنها از یک مادة اولیه به وجود آمده باشد. او معتقد بود که در طبیعت چهار عنصر اولیه یا منشاء وجود دارد.
این چهار عنصر عبارتند از خاک، هوا، آب و آتش.
به اعتقاد او، تمامی تغییرات حاصله در طبیعت از آمیختن این چهار عنصر با یکدیگر و جدا شدن دوبارة آنها از یکدیگر صورت پذیرفته است ، زیرا همه چیز از خاک ، هوا ، آتش و آب تشکیل شده است. فقط مقدار ترکیبی آنها با هم متفاوت است. اگر گلی پژمرده شود یا حیوانی بمیرد، چهار عنصر موجود در آن از یکدیگر جدا میشوند. این تغییر را میتوان به چشم دید. امّا خاک، هوا ، آتش و آب تغییر نمیکنند و بدون ترکیب با یکدیگر،همواره ثابت و دگرگون ناپذیر باقی میمانند. بنابراین درست نیست که بگوییم همه چیز تغییر میکند. زیرا در اصل هیچ چیز تغییر نمیکند. آنچه اتفاق میافتد، در اصل پیوستن و دوباره گسستن این چهار عنصر است. امپدکلس به طور اتفاقی خاک، هوا ، آب و آتش را به عنوان ریشههای طبیعت در نظر نگرفته بود، فیلسوفان دیگری بیش از او به این نکته اشاره کرده بودند که مادة اولیهای میبایست آب، هوا یا آتش بوده باشد. این مسئله که آب یا هوا عناصر مهمی در طبیعت به شمار میروند، قبلاً از سوی طالس و آناکسیمنس مطرح شده بود. یونانیان آتش را نیز مهم میدانستند. آنها اهمیت خورشید را برای ادامة زندگی درک میکردند و مسلماً از حرارت بدن انسان و حیوانات خبر داشتند.
پس از این که امپدکلس نشان داد تغییرات طبیعت چگونه از طریق ترکیب و تجزیة مجدد آنها چهار عنصر صورت میپذیرد، تنها یک سوال باقی میماند و آن اینکه دلیل این امر که عناصر با یکدیگر ترکیب میشوند چیست؟ امپدکلس معتقد بود که دو نیرو در طبیعت باید وجود داشته باشد. او این دو نیرو را مهر و کین نامیده بود. آنچه سبب پیوستگی عناصر میشد. مِهر بود و کین مسبب گسستگی عناصر بود. به این ترتیب امپدکلس میان ماده و نیرو تمایز قایل بود. بد نیست به این نکته اشاره بیشتر داشته باشیم. حتی امروز هم ما در علم میان عناصر و نیروهای طبیعی به وجود تمایزی قایلیم. دانش امروز ما بر این پایه استوار است که تمامی فرآیندهای طبیعی را میتوان از طریق تأثیر متقابل عناصر و محدودی نیروی طبیعی توضیح داد.
امپد کلس معتقد بود که چشمهای ما نیز همانند هر چیز دیگر از خاک، هوا، آتش و آب بوجود آمده است. خاک موجود در چشم من آنچه را مربوط به خاک است میبیند. هوای چشم من تمامی آنچه را مربوط به هواست درک میکند. آتش درون چشم من آنچه را با آتش مربوط است دریافت میکند و آب چشم من آنچه را مربوط به ب است میبیند. اگر چشم من هر یک از این چهار عنصر را نمیداشت تمامی طبیعت را نمیدید.
فیلسوف دیگری که نمیتوانست وجود تنها یک ماده اولیه را بپذیرد، آناکساگوراس1بود. او نظر امپدکلس را نیز قبول نداشت. او معتقد بود که همه چیز در طبیعت از به هم پیوستن ذرههای بسیار کوچکی به وجود آمده است. این ذرهها به چشم دیده نمیشوند. همه چیز را میتواند به اجزای کوچکی تقسیم کرد ولی کوچکترین این اجزا نیز همه ویژگیهای آن چیز را در خود دارد. او معتقد بود که اگر پوست و مو از چیز دیگری ساخته نشده باشند، باید در شیری که مینوشم یا غذایی که میخوریم. پوست و مو وجود داشته باشد.
مثلاً با یک مثال نظر او را چنین بیان کرد. بدن ما هم از همین ویژگی برخوردار است که در هستة یک سلول پوستی، تنها اطلاعات مربوط به پوست انبار شده است. بلکه اطلاعات مربوط به چشم، رنگ مو، تعداد انگشتان، و حتی شکل آنها نیز نهفته است. در هر سلول از بدن ما کلیة اطلاعات مربوط به ساختمان زیستی ما محفوظ است.
بنابراین در هر سلول « چیزی از همه چیز» وجود دارد. هر کلیتی، از مجموعة اجزایی ساخته شده است. که هر یک از آنها تمامی آن کلّ را دربردارد.
آناکساگوراس به نوعی نیرو معتقد بود و این نیرو را عامل به وجود آمدن انسانها، حیوانات، گلها و درختان میدانست. او این نیرو را روح مینامید. او از لحاظ دیگر هم جلب توجه میکرد. او نخستین فیلسوف بود که توجه زیادی به ستارهشناسی داشت. او معتقد بود که تمامی اجرام آسمانی از همان مادهای ساخته شدهاند که زمین به وجود آمده است. او زمانی به این باور رسید که یکی از سنگهای آسمانی را مورد مطالعه قرار داد. به همین دلیل او معتقد بود که در کرات دیگر نیز وجود انسان قابل تصور است. به نظر وی ، ماه از خود روشنایی نداشت، بلکه نور خود را از زمین میگرفت.
دموکریتوس1 با فیلسوفان پیش از خود در این نکته هم عقیده بود که تغییرات طبیعی مطمئناً به علت تغییر چیزی است. او به همین خاطر معتقد بود همه چیز باید از ذرههای غیر قابل رویتی ساخته شده باشد. که جاودانه و غیر قابل تغییرند. دموکریتوس این ذرههای ریز را اتم نامید. اتم در زبان یونانی به معنی تجزیه ناپذیر است. به اعتقاد او اگر اتمها به ذرههای کوچکتری تجزیه میشدند. طبیعت به مایع تبدیل میشد. درست مانند سوپی که رقیق و رقیقتر شود. این ذره سازنده طبیعت باید جاودانه تصور میشدند. زیرا به هر حال هیچ چیز نمیتوانست از هیچ پدید آمده باشد. او اتمها را دارای شکل و وزن میدانست ولی معتقد بود که شکل آنها با هم فرق دارد. زیرا اگر آنها هم شکل بودند. هیچ توضیحی قابل قبول برای تفاوت میان عناصر مختلف وجود نداشت. او معتقد بود که اتمها از نظر تعداد و شکل بیشمارند.
به همین خاطر است که آنها در کنار هم شکلهای مختلفی را به وجود میآورند. اما هر اندازه هم این اتمها با یکدیگر تفاوت داشته باشند، تمامی آنها جاودانه، غیر قابل تغییر و تجزیه ناپذیرند.
بررسی طبیعت در کارهای ون گوگ
تنها چند عبارت از کتاب تازهای که از وان گوگ انتشار یافته است نقل میکنم. و آن مجموعة نامههائی است که او به دوستش وان را پارد، نقاش دیگر هلندی نوشته است.
در یکی از نامهها مینویسد : «من و شما یک خصیصة مشترک داریم و آن این است که انگیزههای خود را در قلب مردم میجوئیم. و یک چیز مشترک دیگر نیز در میان ما هست و آن تمرین کردن از روی نمونههای زنده است، از روی واقعیت.»
او که میخواست ترجمان زندگی مردم ساده باشد، در خطاب به آنها میگوید: «وظیفة هنر نقاشی آن است که روشنائی وجود شما را در جهان برپا کند.» و باز مینویسد : «انسانها را به کجا میخواهم رهبری کنم؟ به سوی فضای آزاد و مرامی که میخواهم به آنها تبلیغ نمایم چیست؟ این است: ای انسانها بیائید تا در راه مقصود خود، وجود خود را وقف کنیم، کار بکنیم با تمام قلبمان، و دوست بداریم آنچه را که دوست میداریم.»
ساده ترین زندگیها را زندگی روستائیان میدانست، و بدین جهت بیش از همه به آنان دلبسته بود. مینویسد: «چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است، در برگهای زرد. و چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است، در برگهای زرد. و چه خوب است تابستان، در گندمزارهای رسیده؛ و بهار چه خوب است، لای علفها. آدم در میان دروگرها و زنهای دهقان باشد؛ در تابستان زیر آسمان، در زمستان زیر دودکش سیاه، و بداند که همیشه اینطور بوده و همیشه همینطور خواهد بود»...
فهرست مطالب
مقدمه.......................................
باونسان وان گوگ آشنا شوید...................
سیب زمینی خورها.............................
رنگ خاکی و سفیدهای رنگی (در کارون گوگ)......
لذت در کارون گوگ............................
نقاشی با نقطه و خط..........................
نقاشی با شیوه مدرن..........................
تک چهره باباتانگی...........................
سرگرمی ون گوگ...............................
گل های آفتاب گردان..........................
گل های طبیعی................................
نقاشی نور بر نور............................
پویان و تحرک................................
تراس کافه (فضای فانوس)......................
شب رنگی.....................................
فصل درو لاکرو................................
کاری آبی رنگ................................
اتاق خواب...................................
رنگ پرقدرت ون گوگ...........................
صندلیهای خالی...............................
زن آدلی.....................................
اغراق در اشکال..............................
شعله های سبز................................
پیچ و تاب در همه جا.........................
شب پرستاره..................................
آثار مهم ون گوگ.............................
نخستین قدم ها به دنبال میله.................
افزودن رنگ..................................
نخستین قدمها................................
کلاغ ها پرفرار گندم زارها....................
آخرین فندل..................................
کارهای تقلبی از تابلوهای طبیعت ون گوگ.......
موزه مجسمه ون گوگ...........................
ون گوگ چگونه ون گوگ شد......................
نتیجه گیری..................................
منابع و مآخذ................................
پایان نامه بررسی طبیعت در کارهای ون گوگ
مقدمه
تنها چند عبارت از کتاب تازهای که از وان گوگ انتشار یافته است نقل میکنم. و آن مجموعة نامههائی است که او به دوستش وان را پارد، نقاش دیگر هلندی نوشته است.
در یکی از نامهها مینویسد : «من و شما یک خصیصة مشترک داریم و آن این است که انگیزههای خود را در قلب مردم میجوئیم. و یک چیز مشترک دیگر نیز در میان ما هست و آن تمرین کردن از روی نمونههای زنده است، از روی واقعیت.»
او که میخواست ترجمان زندگی مردم ساده باشد، در خطاب به آنها میگوید: «وظیفة هنر نقاشی آن است که روشنائی وجود شما را در جهان برپا کند.» و باز مینویسد : «انسانها را به کجا میخواهم رهبری کنم؟ به سوی فضای آزاد و مرامی که میخواهم به آنها تبلیغ نمایم چیست؟ این است: ای انسانها بیائید تا در راه مقصود خود، وجود خود را وقف کنیم، کار بکنیم با تمام قلبمان، و دوست بداریم آنچه را که دوست میداریم.»
ساده ترین زندگیها را زندگی روستائیان میدانست، و بدین جهت بیش از همه به آنان دلبسته بود. مینویسد: «چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است، در برگهای زرد. و چه خوب است که زمستان باشد، توی برف. و پائیز چه خوب است، در برگهای زرد. و چه خوب است تابستان، در گندمزارهای رسیده؛ و بهار چه خوب است، لای علفها. آدم در میان دروگرها و زنهای دهقان باشد؛ در تابستان زیر آسمان، در زمستان زیر دودکش سیاه، و بداند که همیشه اینطور بوده و همیشه همینطور خواهد بود»...
«عقیدة من این است که یک زن روستائی زیباتر از یک «خانم» است، زن روستائی با آن دامن و ارخالق آبی رنگش، پوشیده از گرد و خاک وصله دار، که فرسودگی و باد و آفتاب، در آن هزار ریزه کاری ایجاد کردهاند؛ ولی همین زن، آن لباس زرق و برق دار «خانم» را بر او بپوشانید، اصلیت خود را از دست میدهد.»
«اگر یک تابلو که دهقانی را نقاش کرده، بوی روغن سوخته، بوی دود، بوی بخار سیب زمینی آب پز از آن متصاعد شود، این خوب است. این نا سالم نیست که طویله بوی کود میدهد. این خوب است. خاصیت طویله همین است. اگر مزرعه بوی خوشة رسیده، یا بوی سیب زمینی، یا بوی فضله یا پهن میدهد، این در واقع طبیعی و سالم است. خصوصاً برای شهرنشینها دیدن این تابلوها لازم است. ضرورتی ندارد که تصویر یک روستائی را آدم عطر آگین بکشد.» و به دنبال آن میآورد: «درست است که من غالبا در بدبختی به سر میبرم؛ با این حال، نوعی هنجار و تعادل آرام و خالص در وجود من است. من موضوع نقشها و طرحهای خود را در فقیرترین کلبهها پیدا میکنم، و در کثیف ترین کومهها، و با جاذبهای مقاومت ناپذیر به جانب آن مکانها رانده میشوم...»
و دوستش وان راپارد، خاطرةخود را از وان گوگ پس از مرگ او چنین بیان میکند: «ادراک او از زندگی و از هنر، عظیم و فارغ از خودخواهی بود. از این جهت نیز رعب انگیز و زیبا بود. اینکه سرانجام کار او به شوریدگی کشید، نه برای آن بود که میبایست بر ضد عدم تفاهم دیگران و یا حقارت و کوته بینی دیگران به نبردبپردازد، و نه برای آن بود که تصوراتش دربارة عظمت، به ناکامی برخورد کرده بود؛ نه، علت اینها نبود. علت در خارج از وجود او قرار نداشت، در خود او بود. آنچه ونسان طالب آن بود یک هنر عظیم بود، و نبرد سهمناکی که او برای دست یافت به آن در پیش گرفته بود، هر هنرمندی را از پای درآورد.»
«من تصور میکنم که هیج طبیعتی نمیتوانست در برابر این کشش عاطفی و عصبی که هر لحظه آمادة پاره شدن بود مقاومت ورزد.»
همان احساسی که وان گوگ در نامههایش کرده، تا حد زیادی روشنگر محتوای آثار اوست و خوب مینماید که چرا این نقاش بی سر و سامان هلندی توانسته است تا این پایه در دوران بعد از خود، در سراسر دنیا نفوذ بگذارد؛ زندگیاش نه کمتر از اثرش.
وان گوگ بیان کنندة عمیق انسانیت انسان است؛ بی هیچ خود نمائی، بی هیچ منت گذاردن، با کمال خضوع و بی لحظهای آرام گرفتن. و خود اعلام میدارد که در عین رنج، لذتی وصف ناپذیر از آن میبرده و در واقع محکوم به این لذت و این رنج هر دو بوده. جز این کاری نمیتوانسته است بکند. مانند کشتیهای مغناطیس زده میبایست تا به کوه بربخورد.
فهرست صفحه
مقدمه................................................................................................................
باونسان وان گوگ آشنا شوید..........................................................................
سیب زمینی خورها...........................................................................................
رنگ خاکی و سفیدهای رنگی (در کارون گوگ)...............................................
لذت در کارون گوگ.........................................................................................
نقاشی با نقطه و خط.........................................................................................
نقاشی با شیوه مدرن........................................................................................
تک چهره باباتانگی............................................................................................
سرگرمی ون گوگ............................................................................................
گل های آفتاب گردان........................................................................................
گل های طبیعی..................................................................................................
نقاشی نور بر نور.............................................................................................
پویان و تحرک..................................................................................................
تراس کافه (فضای فانوس)...............................................................................
شب رنگی..........................................................................................................
فصل درو لاکرو...............................................................................................
کاری آبی رنگ..................................................................................................
اتاق خواب.........................................................................................................
رنگ پرقدرت ون گوگ......................................................................................
صندلیهای خالی................................................................................................
زن آدلی............................................................................................................
اغراق در اشکال................................................................................................
شعله های سبز.................................................................................................
پیچ و تاب در همه جا........................................................................................
شب پرستاره.....................................................................................................
آثار مهم ون گوگ.............................................................................................
نخستین قدم ها به دنبال میله............................................................................
افزودن رنگ......................................................................................................
نخستین قدمها...................................................................................................
کلاغ ها پرفرار گندم زارها...............................................................................
آخرین فندل.......................................................................................................
کارهای تقلبی از تابلوهای طبیعت ون گوگ......................................................
موزه مجسمه ون گوگ.....................................................................................
ون گوگ چگونه ون گوگ شد..........................................................................
نتیجه گیری.......................................................................................................
منابع و مآخذ.....................................................................................................
آثار خودم.........................................................................................................