مبانی و پیشینه نظری مادران کودکان کم شنوا و نا شنوا (فصل دوم پژوهش)
در 37 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
در ابتدا به ارائه تعاریف کم شنوایی، ناشنوایی و شیوع آن پرداخته میشود. سپس به مشکلات خانوادههای کمشنوا و درنهایت به تحقیقات پیشین انجامشده در مورد «مادران» که مرتبط با تابآوری و بهزیستی روانشناختی و رضایت زناشویی بوده است، پرداخته خواهد شد.
تعریفی که نورثر و داونز (2002) در مورد آسیب شنوایی ارائه کردهاند، همهی کودکانی را شامل میشود که کاهش شنوایی آنها بهاندازهای است که بهنوعی آموزش ویژه نیاز دارند. ازنظر سیف نراقی و نادری (1387) ناشنوا فردی است که با استفاده از وسایل کمکی یا بدون بهرهگیری از آنها نمیتواند گفتار دیگران را از طریق حس شنوایی بشنود، بهعبارتدیگر میزان ناتوانی حس شنوایی این گروه از افراد 70 دسیبل[1] یا بیشتر است و لذا از فراگیری زبان پیرامون خود از طریق حس یادشده محروم میشوند و به لحاظ مقاصد آموزشی کمشنوا شخصی است که با استفاده از وسایل کمکی یا بدون بهرهگیری از آنها در شنیدن گفتارهای دیگران مشکل دارد. بهعبارتدیگر میزان ناتوانی حس شنوایی اینگونه افراد بین 69-25 دسیبل است. از سوی دیگر میلانی (1385) افراد ناشنوا را، افرادی تعریف میکند که 95 دسیبل از بالاترین حد شنوایی خود را ازدستداده باشند و افراد کمشنوا را افرادی میداند که 30 تا 90 دسیبل از حد شنوایی برخوردارند.
15 تا 26 درصد جمعیت جهان دارای نقص شنوایی هستند، بوبیکو و همکاران (2007) این میزان را در کشورهای جهان سوم بالاتر گزارش کردند. بر اساس گزارش بوبیکو و همکاران از هر 1000 نفر، 7 نفر دارای کم شنوایی شدید تا عمیق هستند که معمولاً کم شنوایی در آنها قبل از شکلگیری زبان اتفاق افتاده است. حدوداً یک کودک در 2700 کودک با نقص شنوایی متولد میشود و شیوع این اختلال در سال اول زندگی افزایش مییابد و به حدود یک نفر در 1000 نفر میرسد (هیندلی، 2005).
خانواده، در حیات اجتماعی کودک نقش و تأثیر فوقالعادهای دارد. وظیفه خانواده، مراقبت از فرزندان و تربیت آنها، برقراری ارتباط سالم اعضا باهم و کمک به استقلال کودکان است، حتی اگر کودک مشکلدار داشته باشد. امروزه خانواده بهعنوان نظامی تعاملی و وابسته به هم مطرح میشود که فرد فرد اعضای آن ارتباط متقابل با یکدیگر دارند؛ بهگونهای که هر عاملی بر یک عضو از خانواده اثر گذارد بر دیگر اعضای خانواده و درنهایت بر کل خانواده مؤثر خواهد بود (رایفه و تروگت[2]، 2006).
[1] Decibel
[2] Rieffe, C., & Terwogt, M. M
....
تشخیص کم شنوایی در یک کودک پیامدهای گوناگونی بر خانواده دارد که کل خانواده را متأثر میکند. هدف اصلی در این موقعیت حفظ تعاملات هنجار و مناسب در محیط خانه است. مسئولیت این کار بر عهده همه اعضای خانواده است. روند سازگاری خانواده با کمشنوایی فرزند به دنبال برنامههای غربالگری شنوایی در سالهای اخیر تغییر بسیار کرده است زیرا والدین از بدو تولد از کم شنوایی فرزند خود آگاه میشوند و فرصت زندگی با یک کودک طبیعی را از دست میدهند (دس جرج[1]، 2003؛ کورتزر- وایت و لوترمن[2]، 2003).
عموماً پس از شناسایی کم شنوایی کودک، والدین وارد مرحله سوگواری و غم میشود و غم کم شنوایی فرزندشان را بهمثابه غم از دست دادن یک کودک «کامل» و یک زندگی «هنجار» برای او و کل خانواده در نظر میآورند. نخستین مرحله انکار والدین است که تصور میکنند تشخیص اشتباه بوده است. سپس به دنبال درمانهای مختلف میافتند و کودک را از یک متخصص به متخصص دیگر میبرند. پسازآن وارد مرحله خشم، غم و تأسف، احساس گناه و ناامیدی میشوند. مراحل سوگواری طبیعی و برای والدین سودمند است و در افراد مختلف باشخصیتهای مختلف بسیار متفاوت است (هاو[3]، 2006؛ ون الدیک و همکاران، 2004). باید تأکید نمود این احساسات والدین گذرا است. پس از رفع شوکهای اولیه، والدین تلاش میکنند اطلاعات بیشتری در مورد کم شنوایی به دست آورند و با کمشنوایی فرزند بهگونهای کنار آیند (هینترمیر، 2006). تنها پس از پذیرش کامل کم شنوایی فرزند است که والدین بهتدریج برای فرزندشان ارزش قائل میشوند، او را به خاطر خودش دوست دارند و تلاش میکنند زندگی خود را بهگونهای تغییر دهند که بتوانند نیازهای ویژه فرزندشان را برآورده کنند.
توانایی مادر در کنار آمدن با کمشنوایی فرزند، زندگی کودک را به طرق مختلفی متأثر میکند. مادرانی که اعتماد و اطمینان بیشتری به خود دارند، فرزندشان در سالهای بعد پیشرفت تحصیلی بهتری دارند. برای اینکه کودک کمشنوا کودکی هنجاری را پشت سر بگذارد نیازمند آن است که والدینش موضوع کم شنوایی او را بپذیرند. درواقع بهندرت قوانینی قابلتعمیم به همه کودکان کمشنوا در مورد نوع آموزش، توانبخشی و غیره وجود دارد. نگرش والدین نسبت به فرزند کمشنوای خود اثرات مهمی بر پیشرفت تحصیلی آتی و رشد هیجانی و اجتماعی او دارد و کودک کمشنوا باید مانند کودکان شنوا با والدین خود تعامل داشته باشد و تجربیاتی مشابه کسب کند (آرام، موست و مایافیت[4]، 2006). ...
...
[1] DesGeorge, J
[2] Kurtzer-White, E., & Luterman, D
[3] Howe. D
[4] Aram, D., Most, T., & Mayafit, H
...
مقایسه افسردگی مادران کودکان با ناتوان هوشی و مادران کودکان معلول جسمی-حرکتی
مقدمه
آن جا که پدیده معلولیت در دهه های اخیر مورد توجه بیشتری قرار گرفته است مسائل جانبی آن از جمله نحوه نگرش و برخورد خانواده های دارای چنین فرزندانی نیز محل اعتنا واقع شده است و رابطه کلی خانواده اعم از رابطه پدر و مادر و ارتباط هر کدام از آنها با سایر فرزندان و نهایتاً رابطه والدین و فرزندان سالم با فرزندان معلول از تحمل بار عاطفی ساکنین رنج می برند. متقضی است که مسائل خانوادگی کودکان معلول ذهنی و جسمی مورد بحث قرار گیرد. و راه حل های احتمالی آن شاید دریچهای به سوی پیشگیری و سپس یاری به فعلیت رساندن تواناییهای اینگونه کودکان باشد هر چند تربیت کودک سالم برای والدین لذت بخش است ولی با وجود این نیاز به صبر و تحمل مشکلات و کسب آگاهیها و تواناییهای لازم می باشد بنابراین می توان گفت به سهولت دریافت که تربیت و پرورش کودکان معلول و عقب مانده ذهنی که همراه با حزن و اندوه والدین و رقت به حال کودک است تا چه اندازه نیازمند تأمین شرایط و مقدمات ذهنی و عملی است داشتن کودک معلول می تواند مسائل گوناگونی را برای والدین به همراه داشته باشد ایجاد تشدید اختلافات زناشویی تحمل بار سنگین اقتصادی، تحمل صحبتهای دیگران در رابطه با فرزندان معلول و واکنشهای اضطرابی احساس شرمساری و خجالت، افکار گوشه گیری و انزوا و افسردگی می تواند از تظاهرات داشتن اینگونه کودکان در خانواده باشد و یادآوری این نکته ضروری است که بیشتر این حالات متوجه مادر کودک است.
زیرا بعد از نه ماه انتظار پشت سرگذاشتن مشکلات روحی و جسمی دوران بارداری و نیز آرزوها و رویاهایی که برای تعلیم و تربیت فرزند خویش در دل دارد نمی تواند به راحتی مسأله معلولیت فرزندانش را بپذیرد.
مجموع این مشکلات را راهنمایی و مساعدت و کامل و همه جانبه خانواده این کودکان را به موازات حمایت از خود و خود آنها اقتضا می کند و مهم نه فقط به دلیل تأثیر مستقیم بر روی کودک معلول بلکه به علت جلوگیری از تأثیر متقابل معلولیت و عقب ماندگی ذهنی کودک در روی والدین است که گاه آنها را تا مراحل حاد افسردگی پیش می برد.
«فاربر» یکی از نخستین پژوهشگرانی که انواع فشارهای عصبی ایجاد شده در خانواده ناشی از پی بردن به به معلولیت کودک را مورد بررسی قرار می دهد. یکی از رایج ترین این فشارها «واکنش اندوه» است این واکنش نشانه مرگ کودک طبیعی است به عبارت دیگر داشتن کودک معلول نشانه از دست دادن یک کودک طبیعی است آگاهی از اینکه کودک با مشکل متولد شده است و این مشکل ادامه خواهد داشت فرایندی از اندوهرا موجب می شود که شبیه اندوهی است که اعضای خانواده کودک در حال فوت با آن روبرو است.
«فاربر» اشاره می کند که وجود کودک معلول اغلب موجب اختلال در رشد و تعالی خانواده نیز می شود او ویژگی بحرانی را که خانواده به واسطه داشتن کودک معلول با آن روبرو است مانند یک توقف در چرخه زندگی خانوادگی تعریف می کند که بر اثر آن.
فهرست مطالب
مقدمه
بیان مسأله
موضوع پژوهش
هدف پژوهش
اهمیت موضوع پژوهش
تعریف اصطلاحات
کودک معلول جسمی و حرکتی:
افسردگی
خانواده کم جمعیت
فرضیه پژوهش
بخش اول – معلول ذهنی
مروری بر تاریخچه مطالعات و تحقیقات مربوط به عقب ماندگی
عقب ماندگی ذهنی
علل مؤثر در عقب ماندگی ذهنی
عوامل قبل از تولد
ضربه های وارد بر مغز کودک هنگام تولد:
عوامل عقب ماندگی ذهنی بعد از تولد
عوامل فرهنگی و تربیتی و عقب ماندگی ذهنی
طبقه بندی کودکان عقب مانده ذهنی
گروه تربیت پذیر
اهداف کلاسهای کودکان عقب مانده آموزش پذیر
عقب ماندگی ذهنی و خانواده
نظام رویارویی والدین با مسأله عقب ماندگی ذهنی
ویژگیهای روانی والدین
بخش دوم – معلولیت جسمی – حرکتی
مروری بر تاریخچه مطالعات و تحقیقات
معلولیت چیست؟
انواع معلولیتها
عوامل معلولیت جسمی
بیماریهای عصبی
انسفالوپاتی
فلج مغزی
طبقه بندی فلج مغزی
الف. نوع اول شامل:
ب – نوع دوم شامل:
اسپینابیفیدا
فلج اطفال
تصلب چندگانه عصبی
بیماریهای استخوانی – عضلانی
تورم مفصلها
استخوان سازی ناقص
دسیتروفی عضلانی
گروه بندی معلولین جسمی
شایعترین معلولیتهای جسمی عبارتند از:
انواع ضایعات
واکنشهای افراد معلول
خصوصیات شخصی
روابط اجتماعی
پیشرفت تحصیلی
واکنشهای خانوادگی
توانبخشی
برای افراد معلول جسمی و حرکتی
اهم برنامه های سازمان آموزش و پرورش استثنایی
بخش سوم – افسردگی
نگاهی کوتاه به تاریخچه افسردگی
افسردگی چیست؟
اختلالات عاطفی یک قطبی.
اختلالهای افسردگی
ویژگیهای اختلال افسردگی اساسی
ویژگیهای تشخیصی دوره افسردگی اساسی
انواع افسردگی
اختلال افسرده خویی
عوامل بروز بیماری افسردگی
درمان
روان درمانی
دارودرمانی
شوک درمانی
بستری کردن بیمار در بیمارستان
ارزیابی پاسخ به درمان
عوامل مؤثر در ارزیابی چگونگی زمان
پیشگیری بهترین روش درمان
روش مشاوره
مروری بر تحقیقات قبلی
روش پژوهش
جامعه آماری
نمونه های مورد مطالعه
ابزار جمع آوری اطلاعات
روش گردآوری دادهها
مقدمه
نتیجه گیری
محدودیت پژوهش
پیشنهادات حاصل از پژوهش
فهرست منابع
پرسشنامه
مقاله بررسی تأثیرات منفی سازگاری اجتماعی مادران دارای کودک عقبمانده در 54 صفحه ورد قابل ویرایش
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه
بیان مساله اهمیت و ضرورت
هدف کلی اهداف ویژه پژوهش فرضیات پژوهش
تعریف واژه ها
مقدمه
وجود یک جامعه سالم از نظربهداشت روان،وابسته به سلامت اجزا کوچکتر آن جامعه مانند اجتماع ها،گروههاوخانواده های موجوددرآن جامعه است .وجود خانواده های سالم ودارای سلامت روان می تواند تاثیر بسزایی درسلامت روانی موجودوایجاد بهداشت روانی درآن جامعه داشته باشد،زیرا نهاد خانواده به خودی خود یک جامعه کوچک است وهر گونه تغییر مثبت یا منفی در آن،در جامعه بزرگ انسانها تاثیرمستقیم وموثر دارد وثبات وبی ثباتی خانواده بطور مستقیم بر ثبات یابی ثباتی جامعه تاثیر دارد.
کودک عامل گسترش نسل است و تولد هرکودک می تواند برپویایی خانواده اثر بگذارد،والدین و دیگراعضای خانواده باید تغییرات متعددی راجهت سازگاری با عضو جدید تحمل کنند. تولد یک کودک ناتوان[1] بر خانواده می تواند اثرات عمیقی داشته باشد،زیرا خصوصیات کودکان ونوزادان معلول[2] حدود انتهایی رفتار است واز آنجایی که معلولیت ورفتارهای ناشی از آن امری ثابت وپایدار می باشد،این امر برتعاملاتی که کودک باوالدین وخواهران وبرادران خوددارد،تاثیر می گذارد(هالاهان وکافمن[3]، 1998).
مراقبت های اضافی که برخی از کودکان معلول به والدین تحمیل می کنند.برنحوه تعامل والدین تاثیر
می گذارد. بروز معلولیت در فرزندان اختلالات عاطفی ومشکلات اقتصادی زیادی رادر خانواده ایجاد
می کند،بنحوی که یکایک افراد خانواده دچاربحرانهایی ناشی ازوجودفردمعلول می شوند.
روابط دچار سردی وتیرگی می شودوروابط اجتماعی خانواده نیزمحدود می گردد.سایر فرزندان دچار مشکلات عاطفی واجتماعی میگردند وبطور کلی بهداشت روانی خانواده که ضامن سلامت کودکان وسرمایه های فردی_اجتماعی است به شدت به مخاطره می افتد(حسین نژاد،1375).
در تحقیق حاضرسعی محقق بر روشن کردن این موضوع است که آیاوجود کودک عقب مانده ذهنی میتواند برسازگاری اجتماعی مادران اثرات منفی داشته باشدیانه.
بیان مساله
خانواده یک نظام اجتماعی است که اختلال در هریک ازاجزای واعضاء آن کل نظام را مختل میکندواین نظام مختل شده به نوبه خوداختلالات مربوط به اعضاء راتشدیدومشکلات جدیدی را ایجاد میکند.بااین نگرش،معلولیت یکی ازفرزندان،برتمامی خانواده وکارکردهای مختلف آن وبر یکایک اعضاء تاثیرغالبا منفی باقی می گذارد.به عبارت دیگر معلولیت فرزندی درخانواده،مانع از آن می شودکه خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را بنحومطلوب داشته باشد.
از جمله این کارکردها تامین موجبات رشد و پرورش شخصیت فرزندان ، تأمین محیطی دلپذیر برای اعضاءو ایجاد پایگاهی برای برقراری روابط اجتماعی خانواده با دیگران می باشد.خانواده پایگاهی برای برقراری ارتباطات اجتماعی است وبرقراری ارتباط بادیگران دراستحکام شبکه خویشاوندی سهم بسزایی دارد(ناصرشریعتی وداورمنش،1374ص 117-116).
همانطورکه می دانیم انسان عادی برای حفظ وتطابق خودش بامحیط ازانواع روشهای خودآگاه ومکانیسم های دفاعی کمک می گیرد.ولی هرانسانی دربرابرفشارها وعواملی که سبب ایجاد تنش وفشارروانی دراو
می شود،دارای آستانه تحمل است وچنانچه فشارهای محیطی اوبیش ازاندازه شود،درنقطه ای تعادل روانی اوبه مخاطره می افتد(اسلامی نسب،1373،ص33).
با به دنیا آمدن کودک ناتوان فشارهایی بروالدین واردمیگرددکه موجب برهم خوردن آرامش وانسجام خانواده میشود،درنتیجه سازش یافتگی آنان راتحت تاثیر قرارمیدهد.
فابر[4] (1975 )خاطر نشان می سازد که دراثر وجود کودک عقب مانده ذهنی انواع فشارهای زیربه والدین وسایر اعضای خانواده تحمیل می شود:
1)به تعویق افتادن تحول روانی سایر فرزندان
2)محدودشدن پیشرفت خانواده
3)وقوع بحرانهایی مانند مشکلات زناشویی ،طلاق،افسردگی والدین
4)بروزاحساساتی ازقبیل خشم، ناامید ی واحساس گناه(ترنبول وترنبول[5]،1990 به نقل از شریفی ص64).
رزنبرگ ورابینسن (1990)به تاثیر شرایط خانواده برسازگاری با تولدکودک معلول اشاره می نماید.آنها خاطرنشان می سازند.خانواده هایی که ازنظروضعیت آموزشی،تربیتی وفرهنگی دروضعیت مناسبی نیستندوازامکانات حمایتی برخوردارنباشند وشرایط اقتصادی بدی داشته باشند،فرایند سازگاری رابخوبی طی نمی کنند ودچارناراحتی میشوند(ماهر،1377).
البرزی(1375)درباره تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر والدین و رویارویی پدر و مادر با کودک عقب مانده ذهنی نشان میدهد که والدین به واکنشهای مختلفی دچارمیشوند که عبارتنداز:احساس خجالت(41درصد)،احساس گناه(37درصد)،پنهان کردن فرزند(10درصد)
خانواده درارتباط باداشتن چنین فرزندی فشارهایی راتحمل میکند که از جمله آن مواردی ازقبیل نگرانی برای فرزند(87درصد)،آزردگی عصبی(2/53درصد)،تاثیر بر روابط خانواده(23درصد)،اختلاف زناشویی(18درصد)اشاره نمود(شریفی درآمدی،1381 ص165-164).
فابر(1959)یکی ازاولین پژوهشگرانی است که انواع استرس ایجادشده درخانواده که ناشی از پی بردن به معلولیت کودک است را موردبررسی قرارمیدهد.یکی ازرایج ترین این استرس ها،واکنش اندوه است.این واکنش سمبل یا نشانه مرگ کودک طبیعی است.بعبارت دیگر،داشتن کودک معلول نشانه ازدست دادن یک کودک طبیعی است.آگاهی ازاینکه کودک آنها بامشکل متولدشده است واین مشکل ادامه خواهدیافت،فرایندی ازاندوه راموجب میشودکه شبیه اندوهی است که اعضاء خانواده کودک درحال فوت باآن روبرو است.
فابراشاره می کند که وجودکودک معلول اغلب موجب اختلال دررشدوتعالی خانواده نیزمیشود.اوویژگی بحرانی که خانواده با آن روبرو است رامانند یک توقف درچرخه زندگی خانواده تعریف می کند که دراثرآن :
7ـ درک فرد از موقعیت خود
8ـ درک خانواده از موقعیت فرد
9ـ توانایی و استعداد فرد برای جذب حمایتهای اجتماعی
10ـ روش زندگی نوع شخصیت فرد
11ـ نگرشها و فعالیتهای محیط مؤثر(اسلامی نسب،373ص48).
دیدگاهها در مورد سازگاری اجتماعی
در دیدگاه زیستی ـ روانی ـ اجتماعی
این مدل به صورت تلویحی، مدلی از سلامتی را ارائه میدهد که شامل حالت ذهنی، توانایی انجام نقشهای ارزشمند اجتماعی، رضایت از وضعیت جسمی و بدنی و مجموعهای از متغیرهایی میشود که اغلب به عنوان «کیفیت زندگی» مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند. در نظام پیاژه، سازش، تعادل بین درون سازی و برون سازی است. میتوان سازش را ساختن مجموعهای از روابط دانست که انسان خود را بین آنها قرار میدهد. چنین وضعیتی در نتیجة مجموعه واکنشهایی که فرد به وسیلة آنها رفتار خود را تغییر میدهد تا بتواند به گونهای موزون بر شرایط محیطی معین یا تجربهای جدید پاسخ دهد.
همان طور که به نظر میرسد مفهوم «سازش زیستی» معنایی نسبتاً دقیق داشته باشد، ولی وقتی جنبههای روانی ـ اجتماعی سازگاری آدمی مطرح میشود مسأله بسیار پیچیده میگردد، چرا که این سازگاری شخصاً به خاطر حیات صورت نمیگیرد. از نقطه نظر روانی ـ اجتماعی سازگاری به خودی خود به طور انتزاعی وجود ندارد. فرد با چیزی، با موقعیتی و با یک محیط اجتماعی به طبع نظامهای مرجع خود سازش یافته است که در ضوابط و معیارهای آن و آستانه خودداری از سازش را مشخص میکند، بنابراین بدون توجه به جنبههای روانی ـ اجتماعی مشکل است که بتوان حد و مرزی این مفهوم را برای انسان مشخص کرد. سازگاری فرایندی است که در حال رشد و پویا است، شامل توازن بین آنچه افراد میخواهند و آنچه جامعه و محیط اطرافشان میپذیرد. به عبارت دیگر سازگاری یک فرایند دو سویه است، از یک طرف فرد به صورت مؤثر با جامعه تماس برقرار میکند و از طرف دیگر جامعه نیز ابزارهایی را تدارک میبیند که فرد از طریق آنها تواناییهای بالقوه خویش را واقعیت بخشیده و نمایان میسازد. در این تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازش نسبتاً پایدار به وجود میآید (شادمان 1383).
از دیدگاه تحلیل روانی به فردی سازگار گفته میشود که واحد «من» قوی و سالم باشد یا بتواند میان دو پایگاه دیگر شخصیت یعنی «من و فرامن» تعادل و هماهنگی ایجاد کند تا اینها بتوانند به وظایف خود به خوبی عمل نمایند. در این دیدگاه، شخصیت آدمی همانند یک نظام پویای انرژی تصور میشود که در یک تقسیم بندی از سه قسمت تشکیل شده است. هر یک از این سه نظام، نیروهای روانی مشخص دارند که دائم با یکدیگر در درون سیستم کلی شخصیت در حال فعل و انفعال میباشند که مبتنی بر تعارض پایگاههای مربوطه میباشند و بنابراین دیدگاه رفتار و حالات آدمی از جمله رفتارهای سازگار نتیجه عملکرد این نیروهای درونی است. از این دیدگاه ریشه و عمل همه ناسازگاریها در تجربیات کودکی و در رابطه با چگونگی گذراندن مراحل تحول جستجو میشود. در این راستا ناسازگاری که به دلیل وجود تعامل بین تکانههایی که در جستجوی تخلیه و رهایی هستند از یک طرف دیگر به وجود میآید. وقتی که تکانهها نتوانستند در هشیاری تحمل شوند و فرد نتواند به طور مؤثری در برابر آنان دفاع کند، من راه دیگری ندارد جز اینکه نشانههای سازگاری ایجاد نماید که در این صورت هدف رفتار ناسازگار کاهش تنش یا تعارض است (مک اسمرداد[6] به نقل از دیلمی 1380).
مقاله تأثیرات منفی سازگاری اجتماعی مادران دارای کودک عقبمانده
مقدمه
وجود یک جامعه سالم از نظربهداشت روان،وابسته به سلامت اجزا کوچکتر آن جامعه مانند اجتماع ها،گروههاوخانواده های موجوددرآن جامعه است .وجود خانواده های سالم ودارای سلامت روان می تواند تاثیر بسزایی درسلامت روانی موجودوایجاد بهداشت روانی درآن جامعه داشته باشد،زیرا نهاد خانواده به خودی خود یک جامعه کوچک است وهر گونه تغییر مثبت یا منفی در آن،در جامعه بزرگ انسانها تاثیرمستقیم وموثر دارد وثبات وبی ثباتی خانواده بطور مستقیم بر ثبات یابی ثباتی جامعه تاثیر دارد.
کودک عامل گسترش نسل است و تولد هرکودک می تواند برپویایی خانواده اثر بگذارد،والدین و دیگراعضای خانواده باید تغییرات متعددی راجهت سازگاری با عضو جدید تحمل کنند. تولد یک کودک ناتوان[1] بر خانواده می تواند اثرات عمیقی داشته باشد،زیرا خصوصیات کودکان ونوزادان معلول[2] حدود انتهایی رفتار است واز آنجایی که معلولیت ورفتارهای ناشی از آن امری ثابت وپایدار می باشد،این امر برتعاملاتی که کودک باوالدین وخواهران وبرادران خوددارد،تاثیر می گذارد(هالاهان وکافمن[3]، 1998).
مراقبت های اضافی که برخی از کودکان معلول به والدین تحمیل می کنند.برنحوه تعامل والدین تاثیر
می گذارد. بروز معلولیت در فرزندان اختلالات عاطفی ومشکلات اقتصادی زیادی رادر خانواده ایجاد
می کند،بنحوی که یکایک افراد خانواده دچاربحرانهایی ناشی ازوجودفردمعلول می شوند.
روابط دچار سردی وتیرگی می شودوروابط اجتماعی خانواده نیزمحدود می گردد.سایر فرزندان دچار مشکلات عاطفی واجتماعی میگردند وبطور کلی بهداشت روانی خانواده که ضامن سلامت کودکان وسرمایه های فردی_اجتماعی است به شدت به مخاطره می افتد(حسین نژاد،1375).
در تحقیق حاضرسعی محقق بر روشن کردن این موضوع است که آیاوجود کودک عقب مانده ذهنی میتواند برسازگاری اجتماعی مادران اثرات منفی داشته باشدیانه.
بیان مساله
خانواده یک نظام اجتماعی است که اختلال در هریک ازاجزای واعضاء آن کل نظام را مختل میکندواین نظام مختل شده به نوبه خوداختلالات مربوط به اعضاء راتشدیدومشکلات جدیدی را ایجاد میکند.بااین نگرش،معلولیت یکی ازفرزندان،برتمامی خانواده وکارکردهای مختلف آن وبر یکایک اعضاء تاثیرغالبا منفی باقی می گذارد.به عبارت دیگر معلولیت فرزندی درخانواده،مانع از آن می شودکه خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را بنحومطلوب داشته باشد.
از جمله این کارکردها تامین موجبات رشد و پرورش شخصیت فرزندان ، تأمین محیطی دلپذیر برای اعضاءو ایجاد پایگاهی برای برقراری روابط اجتماعی خانواده با دیگران می باشد.خانواده پایگاهی برای برقراری ارتباطات اجتماعی است وبرقراری ارتباط بادیگران دراستحکام شبکه خویشاوندی سهم بسزایی دارد(ناصرشریعتی وداورمنش،1374ص 117-116).
همانطورکه می دانیم انسان عادی برای حفظ وتطابق خودش بامحیط ازانواع روشهای خودآگاه ومکانیسم های دفاعی کمک می گیرد.ولی هرانسانی دربرابرفشارها وعواملی که سبب ایجاد تنش وفشارروانی دراو
می شود،دارای آستانه تحمل است وچنانچه فشارهای محیطی اوبیش ازاندازه شود،درنقطه ای تعادل روانی اوبه مخاطره می افتد(اسلامی نسب،1373،ص33).
با به دنیا آمدن کودک ناتوان فشارهایی بروالدین واردمیگرددکه موجب برهم خوردن آرامش وانسجام خانواده میشود،درنتیجه سازش یافتگی آنان راتحت تاثیر قرارمیدهد.
فابر[4] (1975 )خاطر نشان می سازد که دراثر وجود کودک عقب مانده ذهنی انواع فشارهای زیربه والدین وسایر اعضای خانواده تحمیل می شود:
1)به تعویق افتادن تحول روانی سایر فرزندان
2)محدودشدن پیشرفت خانواده
3)وقوع بحرانهایی مانند مشکلات زناشویی ،طلاق،افسردگی والدین
4)بروزاحساساتی ازقبیل خشم، ناامید ی واحساس گناه(ترنبول وترنبول[5]،1990 به نقل از شریفی ص64).
رزنبرگ ورابینسن (1990)به تاثیر شرایط خانواده برسازگاری با تولدکودک معلول اشاره می نماید.آنها خاطرنشان می سازند.خانواده هایی که ازنظروضعیت آموزشی،تربیتی وفرهنگی دروضعیت مناسبی نیستندوازامکانات حمایتی برخوردارنباشند وشرایط اقتصادی بدی داشته باشند،فرایند سازگاری رابخوبی طی نمی کنند ودچارناراحتی میشوند(ماهر،1377).
البرزی(1375)درباره تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر والدین و رویارویی پدر و مادر با کودک عقب مانده ذهنی نشان میدهد که والدین به واکنشهای مختلفی دچارمیشوند که عبارتنداز:احساس خجالت(41درصد)،احساس گناه(37درصد)،پنهان کردن فرزند(10درصد)
خانواده درارتباط باداشتن چنین فرزندی فشارهایی راتحمل میکند که از جمله آن مواردی ازقبیل نگرانی برای فرزند(87درصد)،آزردگی عصبی(2/53درصد)،تاثیر بر روابط خانواده(23درصد)،اختلاف زناشویی(18درصد)اشاره نمود(شریفی درآمدی،1381 ص165-164).
فابر(1959)یکی ازاولین پژوهشگرانی است که انواع استرس ایجادشده درخانواده که ناشی از پی بردن به معلولیت کودک است را موردبررسی قرارمیدهد.یکی ازرایج ترین این استرس ها،واکنش اندوه است.این واکنش سمبل یا نشانه مرگ کودک طبیعی است.بعبارت دیگر،داشتن کودک معلول نشانه ازدست دادن یک کودک طبیعی است.آگاهی ازاینکه کودک آنها بامشکل متولدشده است واین مشکل ادامه خواهدیافت،فرایندی ازاندوه راموجب میشودکه شبیه اندوهی است که اعضاء خانواده کودک درحال فوت باآن روبرو است.
فابراشاره می کند که وجودکودک معلول اغلب موجب اختلال دررشدوتعالی خانواده نیزمیشود.اوویژگی بحرانی که خانواده با آن روبرو است رامانند یک توقف درچرخه زندگی خانواده تعریف می کند که دراثرآن :
الف)رشدوتکامل خانواده کند می شود
ب)هماهنگی میان وظایف اعضاء خانواده مختل می گردد،درحالیکه درشرایط عادی این هماهنگی موجب رشدوتکامل خانواده می شود(ملک پور،1369).
ازعوامل فشارزابرخانواده ووالدین کودکان معلول،عوامل غیر اجتنابی هستند که دربرابرفعالیتها واهداف خانواده موانعی رابوجودمی آورند،این عوامل مشقت های عمومی هستند که با فعالیت های تفریحی،فرصتهای شغلی وفعالیتهای مربوط به سازمان خانواده مرتبط هستند.مک کابین وهمکاران معتقدندکه هم میزان وهم انعطاف تفریح وفراغت[6]دراین خانواده ها کاهش می یابدوبه همان صورت نیز به دلیل کارهای زیاد مسایل زمانی کاهش پیدا می کند.عوامل فشارزای دیگر ناشی از زندگی اجتماعی خانواده[7]
می باشند(حسین نژاد،1375).
کازات و ماروین (1984)،فابر(1959) واکنش های منفی که والدین ازدوستان وهمسایگان مشاهده می کنند وهمچنین خجالت واحساس شرم والدین ویا خواهران وبرادران به خاطر فرزند یابرادرشان،همچنین ترس از حوادث وتصادفات نیز میتواندمنجربه انزوای اجتماعی خانواده گردند(دارلینگ وسلیگمن ،1989به نقل از ایلالی1376).
در بیشترخانواده ها مادر بیشترین دشواری وفشار را در نگهداری بچه تجربه می کند.اودیگرقادر نیست مانندقبل کارهایی مثل آماده کردن غذا،شستن لباسها،خریدهفتگی خانه وکمک درتکالیف مدرسه رابخوبی انجام دهد.زمانی را که صرف افراد دیگر خانواده می کرد،کاهش می یابد.زیرا بیشتر وقت اوصرف مواظبت وتامین احتیاجات بچه معلول می شود.با دور شدن مادر از کارهای قبلی،سایر اعضای خانواده بیشتراحساس مسولیت می کنند.ممکن است برای افراد دیگر خانواده،سازگاری با فشارها و امور جدید که ناشی از وجود کودک معلول است،بسیار مشکل باشد(ادیب سرشکی،1380ص132).
1.Disabled child
2.Handicapped children
[3]...Hallahan & Kafman
[4] . Faber
[5] . Terenbull & Terenbull
[6] Leisure
[7] Family social life
مقاله آشنایی با همسران و مادران اهل بیت
«مقدمه»
زن در لغت به معنی، نقیض مرد، مادینه ی انسان، همسر مرد است. اما شخصیت این مخلوق الهی در تمامی اعصار، قرون و زمانه متفاوت، و تعابیر و معانی خاصی داشته است.
اعراب مشرک و متعصب، دختران را موجودی شوم پنداشته و آن را مایه ننگ و عار میدانستند و آنان را زنده به گور میساختند.
پروردگار جهانیان، زن را مظهر خلاقیت و جمال و زیبایی خویش آفرید و او را به خلاقیت خود مربی و پرورش دهنده ی افراد جامعه انسانی قرار داد. در اسلام، زنان همانند مردان در مسائل اجتماعی، سیاسی، پایگاه و جایگاهی مناسب دارند. آنان چون مردان با پیامبر اکرم(ص) بیعت نمودند و علیرغم سلب تکلیف آنان در جهاد، همگام با آزادمردان لباس رزم بر تن کرده و در جبهههای نبرد با کفار حضور داشتند. اممسطح از زنانی بود که در جنگ بدر شرکت کرده بود، و خدیجه اولین زنی بود که به پیامبر ایمان آورد و تمامی ثروتش را برای ترویج اسلام ایثار کرد وسمیه اولین زنی بود که در راه بقای اسلام به شهادت رسید. حماسه شیر زنانی چون حضرت زینب علیهاالسلام، امکلثوم و اموهب در واقعهی کربلا نمونهای برجسته از حضور زنان در صحنههای نبرد حق علیه باطل میباشد.
در قرآن سورهای به نام «نساء» و آیاتی دربارهی حقوق و فضیلت زنان آمده و از تعدادی زنان بزرگ چون، همسران آدم، ابراهیم و مادران موسی و عیسی علیهمالسلام به نیکی یاد کرده است. که این خود نشانگر اهمیت اسلام به این ودیعه الهی میباشد.
زنان صدر اسلام فرهنگ پاک زیستن، عالم زیستن، مجاهد زیستن، مطیع الیالله بودن، در ولایت ذوب گشتن، همسر و مادر نمونه شدن، را در جامعه بانوان ترویج دادهاند تا تمام زنان عالم از الگوهای رفتاری آنها در زندگانی فردی و اجتماعی خود بهره جویند.
فهرست
عنوان صفحه
مقدمه .................................................................................................................... 3
خدیجه مادر حضرت فاطمه(س) .......................................................................... 4
حضرت فاطمه زهرا(س) ...................................................................................... 7
سیره حضرت فاطمه (س)..................................................................................... 8
حضرت زینب علیهاالسلام..................................................................................... 12
سیرهی حضرت زینب(س) ................................................................................... 15
امکلثوم ................................................................................................................. 17
زندگانی مادارن چهارده معصوم(ع)..................................................................... 18
نتیجه گیری............................................................................................................ 24
منابع و مأخذ......................................................................................................... 26
1-1 مقدمه
طی چند دهه گذشته علاقه و توجه به رشد عاطفی و اجتماعی کودکان پیش دبستانی و کودکستانی افزایش یافته است. پیش از این والدین، متخصصان و پژوهشگران بر این باور بودند که مشکلات کودکان ناشی از نارسایی های رشدی آنها است و این گروه از کودکان این مشکلات را پشت سر خواهند گذاشت. واقعیت این است که دوران کودکستان و پیش دبستان دورانی است که با رشد و تغییر بسیار همراه است، از این رو پاره¬ای ناپایداری های رفتاری را می توان انتظار داشت. با این وجود کاملاً روشن است که بسیاری از کودکان که در سال های اول کودکی مشکلات عاطفی و رفتاری دارند در طی زمان و شاید تا دوران بلوغ و حتی در بزرگسالی نیز مشکلاتشان ادامه خواهد یافت (خسروی و همکاران، 1389).
زندگی خانوادگی نقش اساسی در حفظ سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی کودکان و والدین دارد. خانواده دارای اهمیت تربیتی و اجتماعی است. در بین تمامی نهادها، سازمان ها و مؤسسات اجتماعی، خانواده مهمترین، ارزشمندترین و اثربخش ترین نقش ها را داراست. خانواده طبیعی ترین واحد تولید مثل و فراگیرترین واحد اجتماعی به شمار می آید؛ زیرا همه اعضای جامعه را در بر می گیرد. افراد از سوی خانواده گام به عرصه هستی می نهند و جامعه نیز از تشکل افراد، هستی و قوام می یابد و از آن رو که نهاد خانواده مولد نیروی انسانی و معبر سایر نهادهای اجتماعی است از ارکان عمده و نهادهای اصلی هر جامعه به شمار می رود (نوابی نژاد، 1381).
در این میان شیوه ها فرزندپروری از یک طرف و وجود مشکلات روانی برای مادران همانند استرس از طرف دیگر می تواند بر رفتار کودک تأثیر گذار باشد. شیوه های فرزندپروری مجموعه-ای از نگرش های والدین نسبت به کودک است که از نهاد خانواده نشأت می گیرد و منجر به جو هیجانی می شود که در آن جو رفتارهای والدین بروز می نماید. در واقع فرزند پروری فعالیتی پیچیده و در برگیرنده رفتارهای خاصی است که کودک را تحت تأثیر قرار می دهد (دارلینگ و گرولینگ 1993؛ به نقل از اسلمی، 1385). و از آنجا که مادر اولین کسی است که نوزاد با او رابطه برقرار می کند، بنابراین مهم ترین نقش را در پرورش ویژگی های روانی و عاطفی کودک به عهده داشته و به عنوان کانون سلامتی یا بیماری کودک محسوب می شود. کودکان با مشکلات رفتاری و والدین نه تنها بر یک دیگر تأثیر متقابل دارند، بلکه سایر اعضای خانواده یعنی دیگر فرزندان را نیز تحت تأثیر قرار می دهند. تحقیقات نشان داده است که اختلالات رفتاری کودکان ارتباط تنگاتنگی با مشکلات روانی والدین دارد. و این ارتباط نشان دهنده این مطلب است که خانواده و خصوصاً رفتار والدین در دوران کودکی نقش مهمی در بروز اختلال های رفتاری در دوران کودکی و بزرگسالی دارد (ظروفی، 1380). به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی نادرست والدین و تعاملات معیوب آنها با فرزندان ارتباط دارد (بیرامی، 1388).
به طور کلی امروزه دیگر نمی توان کودک را به عنوان موجودی کاملاً منفعل که صرفاً متأثر از دیگران است در نظر گرفت، چرا که ویژگی های خلقی او نیز در تعامل هایی که با اطرافیان (به ویژه والدین) دارد، بسیار تأثیر گذار است. از این رو امروزه متخصصان بالینی و پژوهشگران، کیفیت این تعامل را در روابط والدین و کودکان مورد توجه ویژه قرار داده اند و این نکته را پذیرفته اند که برخی از ویژگی های والدین، همانند سلامت روان و متغیرهای چارچوب خانوادگی، همانند شیوه های فرزندپروری بر چگونگی پاسخگویی والدین به نیازهای فرزندانشان تأثیر گذار است. لذا ارائه روش هایی که بتوان بر اساس آن چگونگی روابط والدین- کودک را مشخص کرد، به ویژه در شرایطی که این رابطه دچار تنیدگی و مشکل است، می تواند به عنوان بخشی از برنامه های پیشگیری در نظر گرفته شود (زرگری نژاد و یکه یزادن دوست، 1386).
با توجه به موارد گفته شده هدف اصلی پژوهش حاضر تعیین ارتباط ارتباط شیوه های فرزندپروری و استرس مادران با مشکلات رفتاری در کودکان پیش دبستانی می باشد.
1-2 بیان مسئله
دوران کودکی از مهمترین مراحل زندگی است که در آن شخصیت فرد پایه ریزی و شکل می گیرد. اغلب اختلالات رفتاری ناشی از کمبود توجه به دوران حساس کودکی است. این بی توجهی منجر به عدم سازش با محیط و بروز مشکلات رفتاری برای کودک می شود. مشکل رفتاری به رفتار فردی اطلاق می شود که بدون پایین بودن بهره هوشی، تعادل روانی و رفتاری از اندازه عمومی اجتماع دور و دارای شدت، تکرار، مداومت در زمانها و مکانهای متعدد باشد. به طوریکه در عملکرد تحصیلی، رفتاری دچار درماندگی و یا کاهش میزان کارایی فرد گردد، این گونه کودکان مرتب از سوی اطرافیان طرد می شوند و در مدرسه مرتب از آنها گله و شکایت دارند (براون و پرسی ، 2007). لذا توجه به مشکلات شایع رفتاری کودکان یکی از موضوعات حائز اهمیت بوده و شناسایی سریع و به موقع اختلالات، امکان درمان سریعتر آنان را مهیا می سازد.
مطالعات انجام شده در فرهنگ های مختلف نشان داده است که درصد قابل توجهی از کودکان سنین مدرسه و قبل از مدرسه دچار مشکلات رفتاری هستند (هارلند، ریجنولد، بروگمن، ورلو- وانهوریک و ورهاست ، 2002). مطالعات نشان داده است که این مشکلات باعث اختلال در کارکرد فرد و خانواده می شود و آثار منفی بر یادگیری، ارتباط و کارایی اجتماعی آنان دارد (رواقی و همکاران، 1379؛ به نقل از خدام و همکاران، 1388). نتایج پژوهش ها بیانگر این موضوع است که تداوم مشکلات رفتاری کودکان باعث می شود که در نوجوانی عزت نفس پایینی را تجربه کنند (آنولا و همکاران ، 2000)، روابط تیره تری با والدین داشته باشند (ریچموند و استوگر ، 2006)، از لحاظ اجتماعی بیشتر از سوی همسالان طرد شوند و علکرد ضعیفی را در مدرسه نشان دهند (پدرسون و همکاران ، 2007؛ آنسری و لاتر ، 2009) و ناتوانی های اجتماعی، هیجانی و روانی عمیقی را تجربه کنند (ریوتل و همکاران ، 2011).
پژوهش ها در حوزه مشکلات رفتاری کودکان و نوجوانان نشان می دهند که مجموعه ای از عوامل از قبیل ژنتیک، اجتماعی و خانوادگی در بروز این مشکلات نقش دارند. هر چند هر یک از این عوامل در بروز و تداوم این مشکلات دخیل هستند، با این حال عوامل خانوادگی بیشتر از سایر عوامل مورد توجه پژوهشگران بوده (محمد خانی و اسکندری، 1384؛ به نقل از زرگر، بهرام آبادی و بساک نژاد، 1391). در واقع کودک در خانواده پندارهای اولیه را درباره جهان فرا می گیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد می یابد، شیوه های سخن گفتن را می آموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد می گیرد و سرانجام نگرش ها، اخلاق و روحیاتش شکل می گیرد و اجتماعی می شود (حسینی نسب و همکاران، 1387؛ به نقل از زرگر و همکاران، 1391). نتایج پژوهشی حاکی است که خانواده محیط مهمی است که با طیف وسیعی از رفتارهای اجتماعی و هیجانی فرزندان ارتباط دارد (ماینیر و همکاران ، 2011). از جمله فرایندهای خانوادگی که می تواند در شدت و یا کاهش مشکلات رفتاری کودکان تأثیر داشته باشد، شیوه های فرزندپروری است. محیطی که کودکان در آن پرورش می یابند در شکل گیری رفتارهای آن مؤثر است و شیوه های فرزندپروری والدین پیامدهای مهمی برای سازگاری اجتماعی کودکان و نوجوانان هستند و بر پایه ترکیب پاسخ دهی و چشم داشت های والدین، به سه نوع اقتدارمنش ، استبدادی و سهل گیر تقسیم بندی می شوند (حسین پور، 1381). در شیوه تربیتی اقتدار منش، والدین از نظر پاسخ دهی و چشم داشت ها در سطح بالایی قرار دارند. در شیوه تربیتی استبدادی، والدین قوانین سختی را برای فرزندان خود تعیین می کنند اما صمیمی و حمایت کننده نمی باشند و در شیوه تربیتی سهل گیر، والدین از نظر پاسخ دهی در سطح بالایی قرار دارند، ولی چشم داشت های آنها از فرزندان بسیار اندک است. کاتز و گاتمن (1993) در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که والدینی که برای حل تعارض های خود سبک های خصمانه ای به کار می برند، فرزندانی دارند که دارای نشانه های رفتار ضد اجتماعی تری هستند (آهنگرانزابی و همکاران،1390). انگریست و همکاران (1996) بیان نمودند که سبک های فرزند پروری در کاهش رفتارهای پر خطر کودکان و نوجوانان مؤثر است. مطالعات نشان داده است که هر چه میزان حمایت و پاسخدهی والدین در شیوه تربیتی بالاتر باشد، میزان مشکلات رفتاری فرزندان نیز کمتر است (بیر و گوسونس ، 1999؛ آنولا و همکاران ، 2000؛ به نقل از رحمانی و همکاران، 1385).نتیجه تحقیق ویلدر و والت (2002) بیانگر این است که والدینی که وقت بیشتری را صرف سرپرستی فرزندانشان می کنند، دارای فرزندانی هستند که کمتر به سمت رفتارهای پرخطر و نامناسب متمایل می شوند.
دکوریک و همکاران (2004) در پژوهش خود نشان دادند که کیفیت منفی روابط بین والدین و فرزندان، نظیر تعارض زیاد و پیوند عاطفی کم، با سطوح بالاتر مشکلات رفتاری ارتباط دارد. ارگیز و رس (2006) نشان دادند که از لحاظ آماری بین سبک های فرزند پروری و مشکلات رفتاری نوجوانان ارتباط معنی داری وجود دارد. عبدالله زاده و سامانی (2010) در پژوهش خود نشان دادند که فرایندهای خانواده (مانند سبک های تربیتی، انسجام خانوادگی، انعطاف پذیری خانواده و...) بر اضطراب، افسردگی و فشار روانی کودکان و نوجوانان مؤثر است. نتیجه پژوهش آهنگرانزابی و همکاران (1391) نشان داد که بهترین روش فرزند پروری برای کاهش پرخاشگری فرزندان سبک دموکراتیک است.
از سوی دیگر سلامت روان والدین به خصوص مادر به عنوان اولین کسی که نوزاد با او ارتباط برقرار می کند و مهمترین نقش را در پرورش ویژگی های روانی و عاطفی کودک به عهده دارد و به عنوان کانون سلامتی یا بیماری کودک محسوب می شود، بسیار حائز اهمیت است. عدم استرس به عنوان یکی از فاکتورهای مورد نیاز برای سلامت روان قابل توجه است چرا که بدیهی است استرس عملکرد فرد را در قلمرو اجتماعی، روان شناختی، جسمانی و خانوادگی دچار اختلال می کند و باعث تغییرات روان شناختی مانند افزایش تحریک پذیری، اضطراب، تنش، حالت عصبی و ناتوانی در مهار خود، روابط اجتماعی و خانوادگی می شود و در ایفای نقش حرفه ای یا پدری و مادری، مانع به وجود می آورد (استورا، 1377؛ به نقل از اصانلو و همکاران، 1390). در تعریف استرس می توان گفت هر عاملی که باعث شود وحدت روان- زیستی انسان تهدید شود، استرس نامیده می شود (طریقتی، 1367؛ به نقل از اصانلو و همکاران، 1390). تحقیقات نشان داده است که مشکلات رفتاری کودکان ارتباط تنگاتنگی با مشکلات روانی والدین دارد. به بیان دیگر، هر چقدر مشکل روانی والدین شدیدتر باشد، ظهور اختلال های رفتاری کودکان نیز سریع تر خواهد بود. یافته ها بر اهمیت سلامت روان مادران بر بهزیستی کودک تأکید داشته و بیان می کنند که بیماری روانی یکی از والدین احتمال ابتلا کودک به بیماری های روانی را افزایش می دهد (سندرس ، 2002). نتایج مطالعات بیانگر است که کودکان با والدین دچار اختلالات روانپزشکی، مشکلات رفتاری بیشتری دارند (والر و همکاران ، 2000؛ وامبوت و ریس ، 2006). مداوس وهمکاران (2007) در تحقیقی نشان دادند که اضطراب، افسردگی و استرس مادران با افزایش اختلالات نظیر اضطراب و افسردگی، نقص توجه و بی اعتنایی مقابله ای در کودکان رابطه دارد. نتایج پژوهشی حاکی است که استرس، افسردگی و شیوه های مقابله ای ضعیف در والدین با مشکلات رفتاری سازگاری، تعامل اجتماعی ناکارآمد، خود اثرمندی پایین و مشکلات تحصیلی در کودکان همراه می باشد (کولمن و کاراکر ، 2003؛ جونز ، 2006 ؛ سالو وهمکاران ، 2009). همچنین جان و همکاران (2006) و کوهن و همکران (2009) هر کدام در تحقیقات جداگانه نشان دادند که بیماری جسمی یا روانی والدین می تواند در بروز رفتارهای ناهنجار در فرزندان نقش داشته باشد. ریاحی و همکاران(1391) در پژوهش خود نشان دادند که بین مشکلات رفتاری کودکان و اختلال روانی مادران همبستگی بالایی وجود دارد.
فهرست مطالب
فصل اول...................................... 1
مقدمه........................................ 2
اهمیت و ضرورت پژوهش.......................... 5
اهداف پژوهش.................................. 7
فرضیات یا سوالات پژوهش........................ 8
تعریف واژهها................................. 9
فصل دوم (پیشینه تحقیق)....................... 10
مفهوم عقب ماندگی ذهنی از دیدگاه متحولی پیاژه. 11
تعریف عقبماندگی ذهنی......................... 11
طبقهبندی..................................... 14
شدت عقبماندگی................................ 14
ویژگیها و اختلالهای توأم...................... 16
عوامل زمینهساز............................... 17
شیوع......................................... 18
دوره یا سیر.................................. 18
سیستم طبقهبندی خانواده....................... 18
رویآوردهای خانوادههای دارای کودک استثنایی ناتوان 20
خصوصیات خانواده دارای کودک معلول............. 22
ابعاد تاثیرگذار کودک استثنائی در خانواده..... 23
تأثیر کودک معلول بر واکنشهای اولیه والدین.... 24
انواع واکنش های نخستین والدین ............... 25
مسائل زناشویی................................ 26
پذیرش یا طرد کودک معلول...................... 27
سازگاری خانواده کودکان معلول................. 29
سازگاری اجتماعی.............................. 32
ملاک و معیار سازگاری.......................... 35
برخی از خصوصیات انسان سازگار................. 36
عوامل مؤثر در سازگاری........................ 37
دیدگاهها در مورد سازگاری اجتماعی............. 38
دیدگاه تحلیل روانی........................... 38
دیدگاه یادگیری اجتماعی....................... 39
دیدگاه علوم رفتاری........................... 40
دیدگاه مراجع محوری........................... 39
دیدگاه انسانگرایی............................ 40
دیدگاه روانشناسی شناختی...................... 42
مروری بر مطالعات پیشین....................... 42
فصل سوم (روششناسی تحقیق)..................... 46
فصل چهارم (منابع)............................ 51