مقاله بررسی پوششهای لایه نازک، کاربرد خواص مکانیکی و روشهای اندازهگیری در 30 صفحه ورد قابل ویرایش
خواص مکانیکی لایه ها
ترکیب عمومی (طرح عمومی)
رفتار مکانیکی لایه ها از دو دیدگاه اصلی دارای اهمیت است. در اصل، مطالعه و فهمیدن چنین رفتارهایی میتواند منجر به درک بهتر ما از خواص تودة مواد شود. در عمل کار رضایت بخش بسیاری از قطعات لایه ای به شکل و ترتیب قرار گرفتن لایه های پایدار- که میتوانند در برابر تاثیرات محیط زیست تاب بیاورند- بستگی بحرانی دارد.
مانند خیلی از خواص دیگر لایه ها، خواص مکانیکی لایه ها هم به چند تایگی معمولی فاکتورهای وابسته در آماده سازی آنها بستگی دارد. به دلیل مشکلات تجربی و محدودیت های موجود در آزمایشها، اکثریت کار انجام شده روی خواص مکانیکی روی لایه های چند بلوری انجام گرفته و این به خاطر ساختار مختلط بیشتر لایه ها است. مطالعاتی دربارة برآراستی لایه ها انجام شده، اما طبیعت اندازه گیری دقیق، که مستلزم استخراج اطلاعات خواص مکانیکی است، و عدم قطعیت مشکلاتی را در این مطالعات ایجاد میکند.
بیشتر مطالعات انجام شده دربارة لایه های فلزی بوده اند و به مواد دی الکتریک که در قطعات الکتریکی و اپتیکی گوناگون اهمیت دارند نیز توجه شده است. اندازه گیری ها شامل فشار (تنش) و کرنش، خزش، رفتار قالب پذیری و نرمی، قدرت شکست و در پایین ترین سطح و کمترین حد شامل سختی میشوند. مدلهای تئوری گوناگونی پیشنهاد شده اند که اگرچه در این مرحله حتی در جزئیات با تجربه توافق دارند ولی آنها را در نظر نمی گیریم. با وجود این، یک اصول عمومی وجود دارند که به عنوان راهنما برای کارهای بعدی بکار گرفته میشوند.
وقتی لایه ها با تبخیر گرمایی، یا با تجربه بخار روی یک بستر گرمایی، شکل می گیرند، آنگاه اگر ضریب انبساط لایه ها و بستر گرمایی یکسان باشد وقتی سیستم تا دمای اتاق سرد می شود، یک فشار گرمایی ایجاد شده و پیشرفت میکند. این اثر- که در بسیاری از موارد اتفاق می افتد- خودش را به شکل جداسازی لایه ها از سطح به وضوح نشان میدهد. در حقیقت هنگامی که بستر گرمایی در دمای اتاق است، فشار گرمایی ذخیره شده در لایه های رسوبی رابا هیچ وسیله ای نمی توان آشکار کرد. دمایی که لایه ها در آن شکل می گیرند، از آنجایی که مفهوم بد تعریفی است، ممکن است با دمای بستر گرمایی تفاوت داشته باشد. مخصوصا وقتی که اتمهای چگالیده با یک سرعت بالای گرمایی وارد میشوند: اثر «دما»ی لایه های چگالیده به عاملهای تعادل که گرمای مادة چگال را کنترل میکنند بستگی دارد و این عاملها معمولاً به سختی قابل تشخیص هستند. قستمی از دمای سطح بستر گرمایی توسط تابشهای دریافت شده از منبع تعیین میشود و قسمتی از آن را گرمای نهانی که توسط لایه های چگالیده داده شده تعیین میکند. وقتی ضخامت لایه های فلزی افزایش پیدا می کند، کسر بزرگی از انرژی گرمایی که از بستر گرمایی تابش می کند ممکن است بازتابیده شود. بعلاوه وقتی ثابتهای اپتیکی لایه های بسیار نازک با ضخامت به سرعت (و اغلب با رفتاری بسیار پیچیده) تغییر میکنند این اثر به دشواری قابل تشخیص است. قبل از بحث کردن دربارة جزئیات این اثر، میپردازیم به روشهای تجربی ای که برای مطالعه خواص مکانیکی لایه های نازک به کار می روند.
2-5) تکنیک های تجربی
الف) اندازه گیری تنش و کرنش
اندازه گیری تنش (فشار) در لایه ها معمولاً با تکنیک باریکه- خمش انجام میشود. تکنیکی که در آن لایه ها روی یک باریکة مستطیلی نازک ته نشین شده و رسوب میکنند. در اندازه گیری انحرافهای کوچکی که در تداخل سنجی، ظرفیت و نظم و ترتیب الکترومکانیکی به کار گرفته شده رخ میدهد هر تغییری میتواند در روشها ایجاد شود. در بیشتر موارد حل عمومی برای خمش باریکة مرکب از دو ماده با خواص الاستیکی متفاوت، تا وقتی که ضخامت لایه در برابر ضخامت باریکه کم است، مورد نیاز نمی باشد.
اگر لایه ها به طور ثابتی مقید به بستر گرمایی باشند و اگر شارش نرم و قالب پذیری در سطح میانی به وجود نیاید آنگاه برای ضخامت باریکه (d) ، مدول یانگ (Y)، نسبت پواسون () و فشار (S) در ضخامت لایه (t) داریم:
4-5) رفتارهای کشسان و قالب پذیری لایه ها
مطالعات رفتار تنش- کرنش لایه ها اغلب در آغاز بارگیری منجر به یک ارزش کم (مقدار کم) برای ضریب کشسانی میشود و بعد ادامه پیدا می کند با یک ارزش (مقدار) میانی در تخلیه ها و دوباره بارگیری بعدی. این کاملاً مشخص نیست که آیا رفتار آغازی با خزش و لغزش در روشهای استفاده شده برای نگهداری لایه ها رابطه دارد یا نه. نتایج بدست آمده از آزمایشهای پیشرفته رفتارهای مشابهی را نشان می دهد، اگرچه ضریب نخستین بارگیری نزدیک تر است به مقدار کپه ای از روشهای ماشین کششی. لایه های چند بلوری تشکیل شده توسط تبخیر گرمایی، به طور معمول ضریب کشسانی نزدیکتری به ضریب کشسانی تودة ماده دارند، به عبارت دیگر، ضریب کشسانی کم و پایین در لایه های رسوبی شیمیایی و همچنین در لایه های الکترولیتی مشاهده شده اند. در مورد لایه هایی که از طریق شیمیایی شکل گرفته اند، تفاوت در رفتارها احتمالا به دلیل وجود ناخالصی ها در لایه ها میباشد.
از هنگامی که رفتار خزش در لایه ها مشاهده گردیده است، این هنوز یک پرسش مطرح است. مدارکی هم از لایه های رسوب کردة شیمیایی و هم از لایه های طلای برآراستی وجود دارد که خزش در آنها اتفاق نمی افتد. در نقطه ای که لایه ها می شکنند به طور کامل رفتار الاستیکی و کشسان مشاهده میشود. دو دلیل برای ایجاد خزش در مشاهدات وجود دارد. یکی اینکه این خزش ناشی از نظم داخلی در لایه هاست و دیگر اینکه ناشی از لغزش لایه ها در نگهدارنده میباشد. اگرچه ممکن است بعضی از مشاهدات دلیل موجهی برای این راه ارائه کنند، با این حال به نظر می رسد که این بدیهی است که خزش خالص اتفاق می افتد در لایه های تبخیری در بیشتر راهها (روشها)یی که مشخص است که برای رولهای فلزی ورقه شده و نمونه های کپه ای دیگر اتفاق می افتد.
در فشار بالای کافی، جایگزیده شدن بی شکل و نرمی و قالب پذیری در لایه ها منجر به کاهش ضخامت لایه میشود و همچنین یک صعود نتیجه بخش در مرتبة تنش ایجاد میکند. ناجایگزیدگی هسته ای در مرزهای بلورهای داخلی، باعث سر خوردن و خزیدن سطوح میشود و حتی شکافهای میکروسکوپی در لایه ها ایجاد میکند. مرتبه فشاری که باعث ایجاد چنین اثری میشود در بسیاری از موارد خیلی بیشتر از انواع مشاهده شده در نمونه های توده ای تابکاری شده است و اغلب به طور عمده و قابل توجهی از مواد دریافت شده یا سردکاری شده بیشتر است.
2-1-4 تداخل نوری:
تداخل نوری، نماینده روش دیگری برای سنجش میزان تغییر در مقدار قوس زیر کار میباشد. با یک شمارش ساده از حلقههای، تداخل میتوان مقدار قوس زیرکار را تعیین نمود. این روش در حالاتی که تسهیلات دیگری جهت سنجش در دسترس نبوده و یا اگر قوی القایی کاملاً بزرگ نباشد، ارجحیت دارد. روش تداخل میتواند بعنوان یک روش سنجش سریع و کمی قابل مقایسه با روش اسکن لیزری که متعاقباً توضیح داده خواهد شد، مورد استفاده قرار گیرد.
3-1-4 اسکن لیزری:
روش اسکن لیزری متداولترین روش سنجش تغییرات قوس زیرکار ناشی از تنشهای موجود در لایه نازک است. ابتدا یک نور لیزری از سطح قوس زیرکار، با زوایه که بستگی به جهت و سمت و سوی سطح دارد، منعکس میگردد. با حرکت نور لیزری یا اسکن لیزری به سوی یک نقطه جدید، اگر زیر کار قوس داشته باشد، نور با زاویه مختلفی منعکس میگردد. یک نورسنج حساس به وضعیت هندسی میتواند برای سنجش تغییر زاویه اشعه لیزر مورد استفاده قرار گیرد. فلین و همکاران یک اجزا اسکن لیزری ساختند که با استفاده از یک آینه گردان، اشعه لیزر را بر روی زیرکار اسکن میکند.
برای اینکه اشعه لیزر در تمامی نقاط، بر روی سطح زیرکار تحت اسکن عمود باشد، از یک لنز استفاده میشود. این لنز باعث میگردد تا اشعه منعکس شده از سطح زیرکار در یک نقطه بر روی نورسنج حساس به وضعیت (درصورتیکه زیرکار کاملاً صاف باشد) متمرکز گردد هنگامی که زیر کار قوس داشته باشد، اشعه برگشتی در نقطه دیگری از نورسنج (به هنگام حرکت اشعه بر روی سطح زیرکار) متمرکز میگردد. این حرکت خطی که توسط نورسنج شناسایی میگردد، میتواند با تغییر زاویه اشعه برگشتی کالیبره شده و به نوبه خود برای یافتن مقدار قوس زیرکار بکار رود.
معنای هنر با روشهای گوناگون و از نظر نظامهای فکری و جهانبینیهای مختلف
معنای هنر و تعریف آن با روشهای گوناگون و از نظر نظامهای فکری و جهانبینیهای مختلف مورد پژوهش و بررسی واقع شده و مطالب زیادی در این زمینه موجود است. فلاسفه، زیبائی شناسان، مورخین، باستان شناسان، مردم شناسان و بالاخره ناقدین هنر نیز به نوبه خود هر یک از منظر خاص خود موضوع را بررسی کرده و سعی کردهاند راه به جائی ببرند. اما تاکنون یک تعریف واحد و مقبول همگان ارائه نشده است. بلکه برخلاف تصور، مسأله آنقدر گسترده و پیچیده است که پژوهشگر به یاد این دو بیتی خیام میافتد که :
آنانکه محط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانهای و در خواب شدند
علاوه بر اختلاف روشها، اختلاف مشربها و روحیات، اختلاف جهانبینیها و مرامها نیز مزید بر علت شده، و به اختلافات دامن زده است. در صورتی که هنر یک مقولة علمی و یا تجربی نیست که بتوان مستقل از ذهنیتها و روحیات و حتی اهداف و آرمانهای فردی و اجتماعی به آن پرداخت و یا آن را تعریف کرد. اگر در علوم محض و علوم تجربی بتوان تا حدودی ـ و تاکید میکنم تا حدودی ـ شاهد و مشهود را از یکدیگر جدا کرد، در مورد هنر به هیچ روی نمیتوان «تماشاگر» و «بازیگر» یا «ناظر» و «منظر» را از یکدیگر جدا کرد. در امور هنری، ناظر، منظر و منظور چنان با یکدیگر آمیختهاند که نه تنها جدا کردنشان از یکدیگر دشوار است، بلکه در آمیختگی این سه عنصر شناخت چنان عمیق است که منجر به پیدایش نظریات کاملاً متفاوت در تعریف هنر شده. در حالی که هیچ یک از این نظریات را نمیتوان کامل و بیعیب و نقص دانست. تعدادی از این تعاریف به شرح زیر است:
- استعداد تجسم آزادانه بخشیدن به افکار
- انتقال احساسات و عواطف
- گریز از هیولی (بیشکلی ماده خالص ـ فلاسفة یونان) یا جبران خلاء و تنگی فضای عالم خاکی
- کوششی برای خلق زیبایی یا آفرینش صور لذتبخش
- عاطفهای که صورت خوب از آن حاصل شود
- بیان و خلق
- روزنهای به ماوراء یا کوششی برای اتصال به منشاء وجود
- انجام کاری برحسب قواعد یا به دست آوردن نتیجه از طریق استعدادهای طبیعی
- درک بی شائبه از جهان و...
به طوری که ملاحظه میشود این تعاریف بعضاً تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند. بعضی اشراقی و عارفانهاند برخی فلسفی. و برخی واقعگرایانه و تحققی (پوزیتیویستی). بعضیها بسیار کلی و عمومی و بعضیها خاص هستند. بعضی اساساً واجد ویژگیهای اولیه یک تعریف علمی که عبارتست از جامع و مانع بودن نمیباشند (تعداد زیادی از این نوع تعاریف وجود دارند که ذکرشان در این مختصر نمیگنجد).
در عین حال این پراکندگی و اختلاف آراء موجب نمیشود که گمان کنیم پژوهشها و مطالعات تفصیلی و زیادی که تاکنون برای کشف ماهیت هنر و منشاء آن شده بیفایده بوده و یا خواهد بود. برخلاف، در فراگرد این پژوهشهای تاریخی و کوششهای نظری، همواره چشماندازهای تازهای پیدا شده و ناشناختههائی به شناسائی آمده، و مسائلی به تدریج طی شده و چیزهای بسیاری کشف شده که قبلاً مشکوف نبوده است.
از طرف دیگر بد نیست به این مطلب توجه کنیم که آنچه بسیاری از اوقات به عنوان تعریف هنر تلقی میشود اساساً تعریف هنر نیست، بلکه یا بیان منشاء هنر است یا توصیف هنر و یا احکام و دستورات و راهبردها. باید این چهار مقوله را از یکدیگر تشخیص داد و هر یک جداگانه مورد بررسی و نقادی و تجزیه و تحلیل واقع شوند. به عنوان نمونه نظریات و مباحثاتی که تحت عنوان «هنر برای هنر» یا «هنر برای مردم» (جامعه) ابراز میشوند، گر چه خارج از حوزه فلسفه هنر نیست اما غالباً دستوری
(Normative) یا راهبردی بوده ارزشی علمی ندارند. این دو نظریه آنچناکه گاهی کاملاً متناقض مینمایند آنقدرها هم متناقض نیستند. البته متفاوت هستند اما لزوماً و تحت همه شرایط تاریخی متناقض نبودهاند و نمیباشند. وقتی به مقصود گویندگان و شارحین این نظریات توجه کنیم میبینیم داستان به این صورت نیست که هر که میگوید هنر برای هنر لزوماً مقاصد فردپرستانه، غیراجتماعی و یا بدتر از آن ضداخلاقی داشته باشد، و یا هرکس میگوید هنر برای جامعه به لطافتها و عناصر درون شخصیتی، درون ذاتی و عاطفی هنر توجه نداشته باشد و نداند که هنر از دل برمیآید و در محدوده خشک دیدگاههای اجتماعی با اهداف سیاسی نمیگنجد. درگیریها و نفی و اثباتهای تحت این عنوان در سطوح پایین تخصصی غالباً شعاری، مجادله آمیز، و مناقشات لفظی ناشی از تعبیر و تفسیر دلخواهانه و ظاهر کلامی و لغوی این دو راهبر است. برخورد صوری هم با این داستان که دارای یک سیر تحول طولانی (یکصد ساله یا بیشتر) با زیر و بمها، فراز و نشیبها، درست و نادرستیها، تنوعها و گرایشات گوناگون، و تعابیر و تفاسیر و دیدگاه های متفاوت در درون هر یک از دو جریان است، راه به جائی نبرده، نمیبرد و نخواهد برد. این دو جریان هر یک دارای بسترهای تاریخی ـ اجتماعی و موجبات خاصی هستند که به نوبه خود قابل توجیه و قابل درک است. هر گونه داوری بدون درک و فهم موجبات، خاستگاهها و بستر تاریخی ـ اجتماعی هر یک، نادرست و سطحی است و به تنزیه و تفکیرهای یک جانبه میانجامد.
به هر صورت من به نوبه خود چارهای ندارم جز اینکه تعریف مورد نظر خودم را که خواستهاید ارائه دهم. به نظر من عبارت است از: دریافت معنی و معنی دادن به / رمزگشائی و رمزپردازی از/ رازگشائی و رازگویی با / اشیاء و پدیدهها به طریقه عاطفی و احساسی (شهودی و بیواسطه). به عبارت سادهتر هنر عبارت است از : «کشف معنی ـ با معناهای ـ پنهان و مکنون در ذات اشیاء و پدیدهها و انتقال آنها از دل به دل.»
هنر انواع مختلف دارد. تقسیمبندی عمومی و کلی عبارت است از هنرهای محض و هنرهای کاربردی؛ که تحت عناوین دیگری همچون هنرهای زیبا و صنایع هنری، هنرهای مطلق و نسبی، حقیقی و مفید، درجه اول و درجه دوم و ... نیز بیان شده است. بعضیها با جدا کردن معماری از این تقسیم بندی دو گانه، سه نوع هنر تشخیص دادهاند: درجه اول، بینابینی (معماری)، و درجه دوم. آنچه اهمیت دارد عناوین این طبقهبندیها نیست. بلکه موضوع آن است. موضوع طبقهبندی عمومی هنر این است که دستهای از هنرها دارای ویژگیهای زیراند:
1- از لحاظ استفاده عملی نامشروطاند.
2- نیازمند مقبولیت و مشروعیت (جامعهپسندی) نیستند.
3- نیازمند امکانات تولیدی و سرمایهگذاری به منظور تولید نمیباشند.
4- مشروط به فایده و استفاده اجتماعی فوری نمیباشند. گرچه بنابر ماهیت بدون تردید دارای کارکردهای اجتماعیاند. با این حال فرآیند خلق آنها مستلزم و منوط به فایده و کارکرد اجتماعی نیست. نکته مهم در مسأله رابطة هنر و توسعه ناشی از ماهیت توسعه، هدف، و اهرمهای توسعه است. توسعه به هر شکل آن، هم هدفی غیر از انسان ندارد، و هم اهرم و ابزاری غیر از انسان. تنها مورد اختلاف در دیدگاهها و نظریات گوناگون توسعه، در ماهیت طبقاتی آن و میزان فراگیری اجتماعی و گسترش مردمی آن است. گرچه در حقیقت وقتی میزان فراگیری اجتماعی و گسترش و تعمیم منابع و دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی قابل توجه نباشد، دیگر به آن «توسعه» نمیگوئیم بلکه در این حالت «رشد» نامیده میشود. رشد به افزایش میزان مطلق درآمدها و ثروت جامعه نظر دارد، بدون توجه به تعمیم و گسترش آن. در حالی که اصولاً نظریه توسعه مبتنی برتعمیم وگسترش خدمات و درآمدها، بهرهمندیها و دستاوردهاست. مفهوم عدالت اجتماعی جزء تفکیک ناپذیر نظریات توسعه است. نظریات توسعه اساساً هنگامی بوجود آمد که رشد اقتصادی نتوانست برای ملتها خوشبختی و سعادتی را که از تولیدی غیر از نیروی انسانی، نظیر سرمایه، منابع طبیعی، فناوری، مدیریت و جز اینها نظر دارد و کمتر به کمیت و کیفیت نیروی وسیع انسانی، توسعه در برابر آن بیش از هر چیز متکی به نیروی انسانی گسترده و همچنین معطوف به آن است. عدم درک تفاوت میان رشد و توسعه متاسفانة باعث شده که به محض اینکه صحبت از توسعه به میان میآید، در نظر بعضیها تمامی آفات رشد ناموزون نظیر تخریت محیط زیست، تشدید فواصل طبقاتی، تشدید ناهنجاریهای اخلاقی ـ از یک طرف به خاطر سیری زیاد عمدهای و از طرف دیگر به خاطر گرسنگی دیگران ـ تصاویر زشت حلی آبادها در حاشیة شهرهای غول آسا، تسلط ماشین بر انسان، درهم ریختگی اساس زندگیهای سنتی، آشفتگی روابط خانوادگی، به هم خوردن تعادل طبیعی انسانی، و در یک کلام یک زندگی شیطانی در نظرشان مجسم شود. در حالی که برخلاف این تصور، نظریات توسعه اساساً پس از پیدایش آثار منفی رشد یک بعدی و بیضابطه اقتصادی در غرب، شکل گرفت و شکوفا شد، و اکنون به عنوان یک تکیهگاه ارزشی و روشی علمی در اختیار سیاستگزاران و متفکران جهان توسعه نیافته (یا جهان جنوب) برای حل معضلات پیچیده و جوامعشان قرار گرفته است.
پاورپوینت کارگاه روشهای برقراری ارتباط مؤثر
ارتباط چیست؟
ارتباط عبارت است از هر گونه تعاملی که شامل انتقال پیام باشد.
اهمیت ارتباط
ارتباط تنها وسیله انتقال اطلاعات به دیگران است.
ارتباط تنها وسیله دریافت اطلاعات از دیگران است.
از طریق برقراری ارتباط است که عاطفه به دیگران منتقل میشود.
تصحیح سوءبرداشت ها و سوءتفاهم ها فقط از طریق برقراری ارتباط میسر میباشد.
مهار هیجانهای منفی نظیر خشم تنها از طریق برقراری ارتباط سالم میسر است.
بلوغ یک اجتماع منوط به سیالی ارتباط های بین فردی است.
ارتباط دستمایه هر نوع رشد فردی و اجتماعی است.
تمامی آسیبهای فردی و اجتماعی ریشه در ارتباط ناسالم دارند.