شخصیت جمشید در شاهنامه
جمشید ، از شاهان اسطورهای ایرانی. در میان شاهان اسطورهای پیشدادی و حتی شهریاران تاریخی ایران، جمشید بیش از همه از شکوه و آوازه برخوردار بوده است. اخبار و روایات او به تفصیل در کتابهای تاریخی و داستانهای حماسی و افسانههای عامیانه نقل شده و تنها شهریار اسطورهای است که در سرودههای گاهانی از او یاد شده است ( رجوع کنید به اوستا، یسنا ، ص 116). نام او، جم، در اوستا به صورت ییما[1] آمده است که همزاد و توأم معنی میدهد ( رجوع کنید به بارتولومه ، ستون 1300). لقب همیشگی او در اوستا [2]به معنای شاه ( رجوع کنید به گرشویچ، 1959، ص 331)، در فارسیِ نو به صورت «شید» با واژه جم پیوند خورده و بهصورت جمشید در آمده است ( رجوع کنید به همو، 1969، ج 2، ص 245؛ مایرهوفر، ص 250). شخصیت اصلی او به دوران هندوایرانی بر میگردد، زیرا در متون هندی نام او بهصورت ییما آمده و به فرّه ایزدی او اشاره و تقریباً بهصورت یکی از ایزدان تصور شده است. در ریگودا (کتاب دهم، سرودهای 14، 135)، دو سرود مستقل در ستایش از او بهجای مانده که در آنها از او درخواست شده است تا در مراسم نیایش حضور یابد و بهره خویش را از قربانی دریافت کند ( رجوع کنید به وداها، ریگودا ، ص 538، 636)، اما در آیین هند باستان هرگز صراحتاً خد[3]ا خوانده نشده است، بلکه اغلب او را شاه [4]خواندهاند که بر دیار خجستگان، که «جهان پدران» است، فرمانروایی میکند (گریزولد، ص 322؛ خوندا، ص 150). ظاهراً، به مرور، تصور هندوان از او دگرگون شده و ارتباطی که او در سنّتهای هندی، بهعنوان نخستین میرنده، با مرگ داشته، سبب شده است که اندکاندک هالهای خوفناک پیرامون چهره او پدید آید و سرانجام بهصورت خدای مرگ در آید ( رجوع کنید به مکدانل، ص 172). در روایات هندی برای او خواهری همزاد قائل شدهاند که یامی نام دارد. سرود دهم از کتاب دهم ریگودا (ص 534 - 535) به گفتگوی عاشقانه این برادر و خواهر توأمان اختصاص یافته است. محققان به این نتیجه رسیدهاند که این دو، در اصل، نخستین زوج بشر به شمار میرفتهاند و ادامه نسل آدمیان از ازدواج آنهاست و این اسطوره بهگونهای که اکنون در دست است، حاصل تغییرات بعدی است (برای نمونه رجوع کنید به کریستنسن، 1917ـ 1934، ج 2، ص 4ـ6).
[1] yima
[2] xsaeta
[3] deva
[4] rajan
مقدمه
سالهای سال است که از مرگ خداوندگار خرد و آگاهی می گذرد، سالهای سال است که حکیم بزرگ توس رخ در نقاب خاک کشیده است و جان نورانیش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه که خود می گوید «نمیرم از این پس که من زنده ام… »گویی که نمرده است و هنوز هر ایرانی آزاده ای با شنیدن سخن نغزش جانی تازه می گیرد و اندیشة بلند و نیکش را ستایش می کند.
گزیده حاضر نگاهی دارد به ده عنوان کتاب، که طی چند سال اخیر پیرامون فردوسی و شاهنامه انتشار یافته است، ذکر یک نکته اینجا ضروری می نماید و آن اینکه اگر مشت را نمونة خروار بدانیم باید بر افول شاهنامه پژوهی معاصر گریست، چرا که اکثر منابعی که ما به صورت تلخیص ذکر کرده ایم یا مشاهدة دیگر عناوینی که این تحقیق بهانه ای شد تا مطالعه شود و در اینجا نیامده است این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که راستی ماچقدر در کنه مطالب شاهنامه غور کرده ایم و به چه میزان «برره رمز معنی برده ایم» و راستی آیا حق شاهنامه و فردوسی این است؟ گاهی تألیفاتی مشاهده می شود که انسان از این که حتی نام فردوسی بر پشت آنها حک شده است شرمسار می شود. به امید روزی که شاهنامه پژوهی بی هیچ غرضی در خدمت تجلی اندیشه والای فردوسی درآید.
در اینجا لازم می نماید از زحمتها و بزرگواریهای استاد فرزانه جناب دکتر رادفر که بنده را همیشه مورد لطف خویش قرار داده اند سپاسگزاری کنم، باشد که ایشان کاستی های بنده و این نوشته را به دیدة اغماض بنگرند.
شاعر و پهلوان در شاهنامه / الگار دیویدسن- مترجم: دکتر فرهاد عطایی- تهران: نشر تاریخ ایران، زمستان 1378.
این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل میگردد. در مقدمة مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوهی پژوهش پروفسور دیویدسن اشاره میکند و بیان میدارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمیتواند ما را به شاهنامهی فردوسی رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه و شواهد بیرونی، فردوسی بخش مهمی از شاهنامهاش را از منابع شفاهی گرفته و خود روایات را حین اجرای نقالی دیده و شنیده است.
در پیشگفتار، اینگونه بیان میکند که موضوع اساسی کتاب این است: که «چگونه میتوان یک شکل از ادبیات کلاسیک را تداوم یک سنت شفاهی پیشین دانست؟» دیویدسن معتقدست که شاعر در این کتاب در حقیقت به مفهوم پادشاهی اعتبار میبخشد بدینصورت که شاعر پا پروردن و اعتبار بخشیدن به پهلوان از او پاسبانی برای تخت شاهی و شاهنشاه میسازد پس شاعر قوام بخش و اعتبار دهنده به مفهوم شاهنشاهی است در مقدمه شاعر (که خود فردوسی ست) و پهلوان (رستم، کسیکه در ذهن ما شخصیتهای حماسی و اساطیری را تداعی مینماید) را محور اصلی کتاب حاضر بر میشمرد.
نویسنده معتقدست که منظور اصلی این کتاب نه زندگی نامهی شخصی فردوسی است و نه «تاریخی» که میتوان از خلال شاهنامه نگاشت. بلکه منظور شعریست که زندگی شاعر نمونهی آن است و داستانیست که شاعر روایت مینماید آن هم شعری که آمیزهای است از تاریخ و اسطوره.
در مورد رستم با شخصیتی روبرو هستیم که مخلوق شاعرانهای از نوع اساطیر به نظر میآید، نه یک واقعیت تاریخی.
همچنین نویسنده اذعان میدارد که در این تحقیق نظری مخالف نظر نولدکه و سایر متخصصان ایران شناسی - که روایات رستم را خارجی و یا داخل شده در سنت پادشاهان میدانند – مطرح میگردد.
در ادامهی مقدمه با نگاهی اجمالی به نکات برجستهی چهار سلسلهی امپراتوری ایران قبل از اسلام یعنی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانی بیان میکند که دو سلسلهی اول، بخصوص اول، ریشه در اساطیر دارند و دودمان بعدی، تاریخیاند.